آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مردم» ثبت شده است

۱۳
بهمن
حالا با توجه به اینکه متوجه شدیم کشورمون در این مقطع تاریخی به چه دلایلی به این نقطه رسیده، شاید پیدا کردن راه حل ساده تر باشه. در واقع مشکلات بوجود اومده در کشور مانند کلاف سردرگمیه که اصلاح هر بخشش بستگی به درست شدن قسمتهای دیگه داره. برای همین سر نخ این کلاف گمه و به سختی میشه گفت بهتره از کجا شروع کرد. دیگر اینکه چه کسی باید این کار و مسئولیتشو بعهده بگیره.

مشکل اساسی در حل این مسئله این هستش که ما در یک دور بد شونده قرار گرفتیم . سختی کار اینه که اونو به یک دور خوب شونده تغییر بدیم. اما این دور به این شکله که مردمی با خصوصیات فرهنگی نامناسب (نه بصورت مطلق) باعث بوجود آمدن اخلاق، عرف ، قوانین و روشهای اداری و دولتی خاصی میشوند که نامناسب بوده و اون فضا یا سیستم (راجع به سیستم ها بعدا توضیح میدم) نامناسب اجتماعی باعث میشه تا افراد برای باقی موندن و ادامه دادن به زندگی رفتار، منش، اخلاق و فرهنگ بد تری رو از خودشون به اجرا بگذارند (هر چند شاید ذاتا ناراضی باشن) ، این مسئله دلیل منطقی خاصی داره که چرا مردم برای ادامه زندگی مجبور میشن بدتر باشن. دلیلش اینه که در جامعه ای که همه خوب و صادق و درستکارن، اونوقت کار و تلاش و خلاقیت باعث پیشرفت افراد میشه. در نتیجه هر کی بیشتر تلاش کنه و خلاقتر باشه وضعش بهتره. تو همچین شرایطی چون خیلی راحت همه به هم اعتماد میکنن مراودات خیلی آسون اتفاق میوفته. حالا اگه ترس از تنبیه یا طرد شدن اجتماعی نباشه، اولین کسی که دروغگو یا کلاهبردار باشه خیلی راحت میتونه به منافع خیلی زیادی برسه. چون از یک طرف دیگران آدمهای درستی هستن و سر اون رو کلاه نمیذارن. اما اون به راحتی حق دیگران رو میخوره پس وضعش خیلی خوب میشه. 
حالا اگه دیگران شروع کنن به کلاهبرداری و دروغگویی، منافع ما از جانب نتیجه کار اونها کم میشه. در نتیجه اونچه در نهایت بدست میاوریم، حاصل جمع جبری کلاهبرداری ما از دیگران منهای کلاهبرداری دیگران از ما خواهد بود(دقت کنید که دیگه کار و تلاش و خلاقیت جایگاهی نخواهد داشت و کسی که در راستی و درستی باقی بمونه بازنده قطعی خواهد بود) . در نتیجه تو همچین جامعه ای هر کسی بایست بر شدت نا درستی و کلاهبرداریهای خودش اضافه کنه تا بتونه وضعیت بهتری داشته باشه و ادامه زندگی بده و درستکارها به راحتی حذف میشن. منتهی چون کار واقعی، تلاش و تولید دیگه منفعت و جایگاهی نداره، وجود نخواهد داشت و شما بابت هزینه ای که میکنید کیفیت خیلی پایینی بدست خواهید آورد. وقتی اینو به جامعه تسری بدیم میبینیم کل جامعه وضعیتش بد میشه و همه با هم افت کیفیت زندگی و رفاه پیدا میکنن.

تصویر کپی می باشد. 

منتهی سوال اصلی پا بر جاست؛ اینکه چطور میشه این وضعیت رو درست کرد؟ 

این انتظار و فکر که در هر جامعه ای یک دولتی میتونه بیاد و این شرایط رو سریع درست کنه، بشدت دور از حقیقت و نادرسته. چون طی اون سرازیریِ فرهنگی، دولت، روشهای اداری ، قانونگذاری و اجرای اون و اساسا روشهای بدست آوردن قدرت نیز تابع شرایط و شیوه های جدید میشن. یعنی شما نمیتونین بدون همون بازیهای فوق الذکر به منافع سیاسی و اداری دست پیدا کنین. بعد اینکه وقتی کسی طی یک فرایند و سیستم به منافع مختلف (مالی، اداری، سیاسی، اجتماعی و ...) دست پیدا کرد ، در برابر هر گونه تغییری که اون منافع رو از بین ببره مقاومت نشون میده و زیر بار  نمیره. در نتیجه، کسی که قدرت داره کاری نمی کنه که سیستم و قوانین بازی که طی اون به منافع رسیده از بین بره.

دوم اینکه یک مورد بسیار بسیار مهم وجود داره و اونم اینه که سعادتمند شدن، در رفاه زیستن و پیشرفته شدن یک حرکت و اتفاق اجباری نیست و نمیتونه باشه بلکه یک فرایند کاملا انتخابیه. یعنی مردم جامعه رفاه و سعادت رو میتونن انتخاب کنن و کسی نمیتونه اونو بزور بهشون تزریق کنه.

در نتیجه مردم یک جامعه خودشون بایست نسبت به یک فرهنگ متعالی و اینکه اون چیه و چطور بایست خودشون رو تغییر بدن تا به شرایط بهتری برسن آگاهی پیدا کرده و به اون سمت حرکت کنند. تو این فرایند حالا فرد یا افرادی در مجموعه دولتی میتونن از طریق تغییر و بهبود سیستم آموزشی ، قانونی و اداری این حرکت رو تسریع کنند، اما این مسئله باری از دوش مردم کم نمیکنه که مسئول اصلی در این روند خودشون هستند و نه کس دیگه. نباید فراموش کنیم که مسئولین هر جامعه ای هم از مردم همون کشورند، با همون فرهنگ و از جای دیگه ای نیومدند در نتیجه بهبود و اصلاح در افکار و برنامه ریزیهاشون دوشادوش تکامل در متن جامعه پیش میره. شاید به همین دلیله که تموم پیامبران و راهنمایان بزرگ بشریت هیچوقت شمشیر یا تفنگ نگرفتند و بجون مردم نیوفتادند تا جامعه ای رو درست کنند، بلکه همه اونها فقط از طریق آموزش، بیان و گفتگو با مردم، راه اقناع و آگاهی دادن به اونها رو برای تکامل بیشتر انتخاب کردند.