آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۰۷
بهمن

تورم به افزایش مداوم سطح عمومی قیمتهای کالاها و خدمات در یک دوره زمانی گفته می شود. از آنجایی که در تورم کالاها و خدمات گران میشوند، با هر واحد پول مقدار کمتری از کالاها و خدمات را میشود خرید، لذا تورم باعث کاهش قدرت خرید می گردد.
تورم از طریق محاسبه تغییرات نسبی دورهای شاخص قیمت کالاها و خدمات مصرفی محاسبه می شود. شاخص قیمت کالاها و خدمات مصرفی خود حاصل تقسیم متوسط وزنی قیمت در یک سال بخصوص به قیمت در سالی بعنوان سال پایه می باشد. در واقع تورم را میشود با سرعت مقایسه کرد. تورم صفر به معنی آنست که متوسط قیمت های آنسال نسبت به سال قبل تغییری نکرده است. هر گونه تورم بالای صفر، نشان دهنده افزایش قیمت نسبت به سال گذشته می باشد. تورم منفی نشان دهنده کاهش قیمتها نسبت به سال قبل می باشد. حالت تورم حاد به شرایطی گفته می شود که نرخ تورم می تواند به بالای یک میلیون درصد در سال برسد. بعنوان مثال آلمان در سال 1923 تورمی معادل 25/3 میلیون درصد در ماه را تجربه کرد. یکی از دلایل قدرت گرفتن هیتلر و جنگ جهانی دوم را همین تورم لجام گسیخته در آلمان دانسته اند. در سال 2008 زیمباوه به رکورد تورم 6/79 میلیارد درصد در ماه رسید. یعنی قیمت ها هر 24 ساعت 98 درصد افزایش پیدا می کرد.


تصویر کپی می باشد.
حالت تورم رکودی به شرایطی گفته میشود که در اقتصاد تورم و رکود با هم اتفاق می افتد. در اغلب موارد قبل از افزایش قیمت کالاها و خدمات مصرفی، قیمت عوامل تولید (سوخت، دستمزدها، مواد اولیه و ...) افزایش می یابد. در واقع افزایش عمومی قیمتها بخاطر تورم در هزینه تولید می باشد، در این شرایط حالت تورمی به همراه ورشکستگی شرکتها، موج چک های برگشتی و بیکاریهای انبوه همراه خواهد بود.


بطور عمومی دولت ها اجازه ایجاد تورم منفی (کاهش قیمت ها) را نمی دهند چرا که اینکار کشور را به رکود و افزایش بیکاری می کشاند. یک تورم بین صفر تا سه درصد در سال یک نرخ نرمال برای تورم خواهد بود. تورم های بالا در درجه اول باعث افت ارزش پول در هر سال شده، در نتیجه نرخی را که هر سرمایه گذاری بایست سودآوری داشته باشد، تا سرمایه گذار را مشتاق به سرمایه گذاری کند، افزایش خواهد داد. لذا از میزان انتخاب های سرمایه گذاری کاسته شده، بیکاری افزایش می یابد.


از طرف دیگر افزایش تورم و غیر قابل پیش بینی بودن آن باعث می شود نااطمینانی ها در اقتصاد افزایش یافته و بازیگران آن بسمت سرمایه گذاری های بلند مدت نروند (در مورد نا اطمینانی ها بعدا توضیح خواهم داد).
شاید بعضی به اشتباه تصور کنند که سیاست های تورم زای دولت (که منجر به تورم های بالا می شود) باعث ایجاد رونق در نتیجه کاهش بیکاری گردد، در حالیکه این فقط یک برداشت اشتباه، بی دقت و سادهانگارانه از قانون عرضه بوده و هیچگاه نه از لحاظ تئوری و نه از لحاظ تجربی ثابت نگردیده است.


۲۸
دی

برچسبهای مختلفی که بر روی اجناس گوناگون دیده میشود، صرفا مبلغ یک کالا نیستند و کاربردهای دیگری نیز دارند. بزرگترین کاربرد برچسب قیمتهای یک کالا، مانند کیلوترشمار در یک اتومبیل می باشد، در یک اتومبیل کیلوتر شمار نشان میدهد که با چه سرعتی حرکت می کند، در نتیجه کی نیاز به گاز و کی نیاز به ترمز می باشد. به این وسیله حرکت اتومبیل کنترل می شود. در اقتصاد نیز قیمت هر کالا نشان دهنده فراوانی آن کالا در بازار می باشد. تولید کنندگان و سرمایه گذاران به وسیله آن متوجه می شوند که آیا نیاز به سرمایه گذاری و افزایش تولید وجود دارد یا خیر؟ در صورتی که قیمت یک کالا شروع به کاهش کند نشان دهنده این واقعیت است که تولید یک کالا نسبت به مصرف آن زیاد شده در نتیجه تولید بایست کاهش یابد، سرمایه گذاران نیز نسبت به سرمایه گذاری در تولید آن کالا بیشتر تامل خواهند کرد. اما وقتی قیمت یک کالا شروع به افزایش کند نشان دهنده آن خواهد بود که کمبود کالا در جامعه وجود داشته پس تولیدکنندگان تولید خود را افزایش داده و سرمایه گذاران نیز در افزایش سرمایه گذاری کمتر صبر خواهند کرد.

دقت کنید این مسئله جدای از افزایش قیمتها بخاطر تورم می باشد. تورم در واقع کاهش ارزش پول رسمی کشور بوده در نتیجه برای تهیه تمام کالاها بایست پرداخت بیشتری انجام داد. اما وقتی کمبود کالا اتفاق بیافتد، باقی کالاها و خدمات تغییر قیمتی نخواهند داشت و فقط قیمت آن کالای مخصوص است که بسرعت افزایش می یابد. یکی از مشکلات تورم آنست که تولیدکنندگان و سرمایه گذاران را به اشتباه انداخته  و حساسیت نسبت به قیمت را کاهش خواهد داد: اینکه وقتی قیمت کالایی زیاد می شود، معلوم نیست آن افزایش به دلیل کمبود تولید و یا کاهش ارزش پول می باشد.
از طرف دیگر وقتی دولت تولیدکنندگان و فروشندگان را مجبور به تثبیت قیمت می کند و به آنها اجازه تغییر قیمت نمی دهد مانند آنست که شما کیلومتر شمار یک اتومبیل را بدون توجه به سرعت خودرو روی یک عدد ثابت کنید. یعنی چه ایستاده باشید چه با 150 کیلومتر در ساعت راه بروید کیلومتر شمار ماشین مثلا سرعت 80 کیلومتر در ساعت را نشان بدهد.  در این حالت این تثبیت نه تنها کمکی به راننده نکرده بلکه به احتمال زیاد باعث گیج شدن راننده و ایجاد حادثه  خواهد شد. بطور مشابهی تثبیت قیمت از طرف دولت بازیگران اقتصاد را گیج کرده و یا باعث مازاد تولید و ورشکستگی تولید کنندگان از یک طرف و یا کمبود تولید و کاهش رفاه از طرف دیگر خواهد شد.


تصویر کپی می باشد.

دقت کنید دو مبحث راجع به تغییر قیمتها داریم: یکی افزایش قیمت ها و دیگری آزاد کردن قیمت هاست. این دو مقوله با هم فرق دارند. وقتی دولت بنزین 100 تومان را به 1000 تومان تغییر می دهد این افزایش قیمتها و نه آزاد کردن قیمت هاست. در فرایند آزادسازی قیمتها، نرخی تعیین نمی شود و این بازار است که تعیین کننده آن می باشد، خواه افزایش یابد، خواه کاهش و یا دائم در تغییر باشد. در اغلب کشورهای وارد کننده نفت خام مشاهده می شود که قیمت بنزین بنا به قیمتهای جهانی نفت خام به روز تغییر می کند. به این شرایط آزاذ بودن قیمت ها گفته میشود. متاسفانه در ایران افزایش قیمتها بنام آزادسازی قیمتها معرفی و شناخته می شود، در نتیجه نتایج نامطلوب آن بعنوان ایرادات سیستم بازار آزاد در نظر گرفته می شود. در حالیکه این اشتباه بسیار غلط انداز بوده و خیلی بایست دقت کرد که این دو عبارت ربطی به هم ندارند.
وقتی قیمت کالایی از طرف دولت ثابت نگهداشته شود، تولیدکنندگان برای افزایش سود ناشی از فعالیت خود (و یا دوری از ضرر و زیان) به کاهش کیفیت روی می آورند و این به کاهش رفاه جامعه خواهد انجامید. کاهش کیفیت خیلی از کالاها نظیر شیر خوراکی، نان، خودرو و داروها در کشور در همین راستا می باشد. وقتی قیمت ثابت نگهداشته شود، کیفیت به پای آن قربانی خواهد شد.
اما از طرف دیگر آزاد سازی قیمتها باعث می شود یک رنج وسیعی از قیمت_ کیفیت در بازار هر کالایی ایجاد شده و هر تولید کننده ای با توجه به بازاریابی خود یک سطح از قیمت و کیفیت را در بازار ارائه دهد که این خود به افزایش قدرت انتخاب مصرف کننده و افزایش رفاه جامعه از یک طرف و گشوده شدن بازارهای نیش (تخصصی) و افزایش تولید و ایجاد فرصتهای سودآوری و افزایش اشتغال خواهد انجامید. در امریکا آزاد سازی قیمتهای بلیط هواپیما و حذف قوانین زائد باعث شد تا اشتغال در این بخش از سال 1976 تا 1986 یعنی ده سال نزدیک به 40 درصد افزایش یابد.
در دنیا از سیاستهای قیمت گذاری دولتی، اغلب در کالاها و خدماتی استفاده می شود که در درجه اول استراتژیک بوده و در درجه دوم حالت انحصاری داشته باشد. مثلا فرض کنید فقط یک شرکت مخابرات در کشور وجود داشته باشد. چون مردم به خدمات این شرکت نیاز حیاتی دارند، دولت قیمت خدمات آن شرکت را تثبیت کرده و اجازه نمی دهد تا آن شرکت از موقعیت انحصاری خود، جهت سودآوری بیش از حد سوء استفاده نماید.

 

۲۶
دی

ما دردهایی را در جامعه حس میکنیم از کمبود رفاه، بیکاری، فساد گسترده اداری، هزینه های زیاد دولتی، کاهش کیفیت کالاها و خدمات و غیره. اما هیچگاه پی نمی بریم که خود ما نیز عامل و علت تمام این دردهاییم. اما چگونه؟

همواره بعنوان شهروند انتظار داریم کالاها و خدمات متنوع و زیاد و با کیفیت بالا در اختیار ما قرار بگیرد و همه اینها خیلی تند و سریع اتفاق بیوفتد. و همه این انتظار را از دولت داریم. دوره هایی ناراحتیم که چرا گوجه فرنگی گران شده، مرغ و تخم مرغ افزایش قیمت پیدا کرده و یا چرا دارو گران است؟ و این ناراحتی بصورت افکار عمومی به دولت فشار می آورد که به سرعت این مشکلات را حل کند. دولت میداند حل خیلی از این مشکلات نیازمند زمان است، و یا مشکل موقتی است و بعد مدتی خودش حل میشود، و یا عملا مشکل جایی است که در ساختار اقتصادی کل جامعه گیر کرده و حل شدنی نیست. اما مشکل دولت اصلا اینها نیست مشکل دولت افکار عمومی است که باید پاسخ داده شود چرا که آنرا برای دوره های انتخابات نیاز دارد.

پس این فشار افکار عمومی، دست دولت را برای دخالت در بازار باز می گذارد. سریعترین راهی که وجود دارد چیزی است بعنوان سیاست سقف قیمت، یعنی دولت به تمام فروشندگان مربوطه بخشنامه ای ابلاغ میکند مبنی بر اینکه کالا یا خدمات مزبور را حق ندارند بالاتر از قیمتی که کمتر از قیمتهای روز است بفروشند، والا بایست خود را با تبعات قانونی این کار آماده نمایند.

با اجرای این سیاست در واقع یک سیستم ایجاد می شود که آثار خود را فارغ از خوبی و بدی اعضائش باقی میگذارد. در واقع با اینکار منافع و مضار و راههای کسب منفعت به جامعه نشان داده میشود. اما این آثار چیست؟

وقتی قیمتی پایینتر از قیمت تعادلی بازار به جامعه تکلیف شود، طبق آنچه که در پست قبل گفتم مصرف کنندگان برای خرید کالا به بازار هجوم می آورند، اما چون قیمت کالا پایین نگه داشته شده، تولیدکنندگان تولیدشان را کاهش خواهند داد ( و می دانیم کاهش تولید به مفهوم کاهش رفاه جامعه خواهد بود). در نتیجه در بازار به پدیده ای بنام  مازاد تقاضا بر خواهیم خورد: مقدار کالایی که تمایل به خرید برای آن وجود دارد، اما عملا در بازار وجود ندارد. وقتی که در جامعه کمبود کالا بوجود بیاید خیلی وقتها  اولین چیزی که خواهیم دید صفهای طولانی خرید می باشد. مردم برای خرید یک کالا مجبورند ساعتها در صف بایستند و وقتشان تلف شود. بعلت کمبود کالا و ایجاد صف و یا فشار تقاضا، بین مصرف کنندگان رقابتی برای خرید کالاهای موجود بوجود می آید و تعدادی حاضر خواهند شد که مبلغ بیشتری را برای خرید آن بپردازند، پس بازار سیاه در جامعه بوجود می آید. یعنی فروشنده پنهانی مقداری از کالا را گرانتر از قیمت مصوب بفروش می رساند.



دولت که از این امر مطلع می گردد شروع به ایجاد سازمانی برای جلوگیری و کنترل آن می نماید که بعنوان مثال در ایران به اسم سازمان تعزیرات حکومتی آنرا میشناسیم. ایجاد این سازمان و تمام شعبات آن در استانها و شهرستانها هزینه های دولت را افزایش خواهد داد که از طریق مالیاتها ، فروش اوراق مشارکت، فروش منابع طبیعی و یا افزایش تورم (این مورد بعدا شرح داده خواهد شد)، از جیب شهروندان پراخته خواهد شد. فروشندگان که با ماموران کنترل قیمت مواجه میگردند، برای جلوگیری از زیان وارده شروع به تطمیع و پرداخت رشوه می نمایند و به این طریق بسادگی فضا برای فساد اداری گشوده می گردد. دولت برای کنترل فساد اداری اولیه دست به تاسیس سازمانها بازرسی و کنترل می زند که این خود باز هزینه های دولت را افزایش می دهد. بعلاوه درصد رشوه گرفته شده از فروشنده بیشتر شده و بخشی از آن به لایه های نظارتی انتقال داده خواهد شد و بدینسان فساد اداری گسترده تر خواهد گردید.

تمام این اتفاقات باعث می گردد تا اختلاف قیمت بین قیمت مصوب و قیمت موجود در بازار سیاه زیاد گشته و یک فرصت ناب و طلایی برای قاچاق کالا به داخل کشور ایجاد گردد. در نتیجه معضل قاچاق به مشکلات قبلی اضافه می گردد. واضح است که قاچاق تلویزیون و یا پارچه شاید مشکلات مضاعفی نداشته باشد، اما قاچاق بدون کنترل و قرنطینه های بهداشتی دارو، دام، مواد غذایی و بهداشتی چه آثار زیانباری برای سلامت کشور ببار خواهد آورد. و اینکه دوباره مبارزه با آنها معضلات افزایش هزینه های دولتی و فساد اداری را دامن خواهد زد.

از طرف دیگر کاهش تولیدی که در بالا گفته شد باعث کاهش سود و ورشکستگی شرکت ها و تولید کنندگان شده، علاوه بر کاهش رفاه، بر فشار بیکاری  جامعه نیز خواهد افزود.

کاهش قیمت و کنترل قیمتی کالاهایی نظیر دارو (که مستقیم با سلامتی و جان افراد ارتباط دارد)، باعث می شود تا تولید کننده برای حفظ حداقل سودآوری خود و عدم ورشکستگی به انحاء گوناگون از کیفیت محصول خود بکاهد، در نتیجه اختلاف کیفی محصولات ساخت داخل و خارج از کشور مشاهده می شود. این کاهش کیفیت خود باعث کاهش رفاه مضاعف برای شهروندان جامعه خواهد شد.

و تمام این مشکلات به هم پیچیده و خانمان بر انداز از کجا ناشی می شود؟ از انتظار ما از دولت برای کنترل و کاهش سریع قیمت ها. امیدوارم دفعه آتی که خواستید از دولت انتظار دخالت در موضوعی را داشته باشید، بیشتر راجع به عوارض جانبی آن فکر کرده و به مسئولیت خود در قبال مشکلات آن نیز باندیشید.

۲۴
دی

در سلسله مباحثی که از این به بعد ارائه می دهم، سعی می نمایم با زبانی ساده نهادهای مختلفی که در اقتصاد وجود داشته و برداشت نادرستی از آنها در جامعه می شود را شرح داده و روشن نمایم که چگونه این برداشتهای نادرست در نهایت به ضرر و زیان خودمان تمام خواهد شد.


اولین اشتباهی که در برداشت و درک ما وجود دارد آنست که قیمت هر کالایی کلیدی دارد که کنترلش دست دولت است. وقتی دلش خواست آنرا بسمت گرانی می پیچاند و اگر تصمیم بگیرد به راحتی می تواند آنرا بسمت ارزانی بچرخاند! همانطور که در بخش "اقتصاد و چرخه اقتصادی " گفته شد در هر بازاری دو بخش عرضه و تقاضا وجود دارد. متقاضیان یک کالا و یا خدمات بعلت نیازی که دارند در بازار، کالای مورد نظر خود را جستجو کرده و خریداری می نمایند. واضح است که هر چقدر قیمت کالایی ارزانتر باشد (بدون توجه به نوع کالا، درآمد متقاضی، کالاهای مرتبط دیگر، فرهنگ و جغرافیای متقاضی و ...) تمایل به خرید آن کالا بیشتر می باشد. با گران شدن قیمت کالایی، تمایل و خیلی از اوقات توانایی خرید آن (بعلت محدودیت درآمد) کاهش خواهد یافت. پس بعنوان یک قانون کلی یک خریدار به دنبال آن است که کالایی با قیمت هر چه ارزانتر خریداری کند و در یک حالت استثنائی چه بهتر که آن کالا مجانی باشد. قطعا اگر کالایی مجانی عرضه شود کسی نخواهد پرسید هزینه های تولید آن از کجا تامین گشته و یا دستمزد سازندگان آن چگونه تامین شده است. خریدار سرمست از خرید مجانی خود، کالا را مصرف کرده و به احتمال زیاد به هدر خواهد داد.


از طرف دیگر یک تولید و عرضه کننده برای عرضه محصول بایست هزینه هایی را برای استفاده از عوامل تولید و توزیع بپردازد . پس در قیمتهایی ارزانتر از هزینه تمام شده، کالایی عرضه نخواهد شد. در قیمتهای بالاتر از هزینه تمام شده، هرچقدر قیمت کالا گرانتر باشد تمایل تولید کننده به تولید و فروش بیشتر خواهد گشت، زیرا سود بیشتر کسب خواهد شد. قطعا اگر تولید کننده برای ماژیکی که هزینه تولیدش 1000 تومان بوده، مشتری به قیمت یک میلیون تومان بیابد، آنرا خواهد فروخت و هیچوقت فکر نخواهد کرد که به مشتری ظلم و اجحافی می شود. اگر مشتری تمایل و یا درآمدی نداشت آنرا نمی خرید و دیگر مشتری نبود. یک تولید کننده از یک کالا آنقدر زیاد تولید نمیکند که در انبارهایش باقی بماند و آنقدر گران نمی دهد که نتواند کالایش را بفروشد. پس هر عرضه کننده ای کالایش را به گرانترین قیمتی که برایش مشتری پیدا شود خواهد فروخت.


عکس کپی می باشد.

حال در یک بازار (با فرض یکسری از فروض بسیار مهم که اینجا ذکر نمی کنم) یک قیمت برای هر کالا وجود خواهد داشت که در آن تولید کننده ها همان مقدار کالایی را حاضرند تولید بنمایند، که مصرف کنندگان حاضر به خرید آن می باشند. در نتیجه هیچ کالایی در انبار، فروش نرفته باقی نخواهد ماند. به این قیمت، قیمت تعادلی گفته و همان است که بعنوان قیمت یک کالا مثلا در بازار مرغ، تخم مرغ، برنج و میوه ها می بینیم.

 

در صورتی که فروشنده ای بی دلیل قیمت جنس در بازار را گران کند، در درجه اول خریداران به فروشنده هایی با قیمت ارزانتر رجوع کرده، شخص گرانفروش با عدم توانایی فروش متضرر شده مجبور به پایین آوردن قیمتها خواهد گردید. اگر همه فروشنده ها بی دلیل قیمت کالایی را گران کنند، از طرفی هجوم برای تولید و عرضه محصول زیاد شده، از طرف دیگر تمایل به خرید آن کاهش می یابد، پس فروشندگان از طریق عدم توانایی فروش و انباشت موجودی انبار متضرر گشته، مجبور می شوند هم قیمتها را پایین آورده و هم تولید را کاهش دهند تا قیمتها دوباره به سطح تعادلی باز گردد.


اگر قیمتها بی دلیل در بازار ارزان شوند، آنگاه بازار با هجوم خریداران مواجه گشته، اما تمایل تولید کنندگان به تولید کاهش می یابد، در نتیجه رقابتی بین مصرف کنندگان جهت خرید کالا بوجود می آید و تعدادی برای بدست آوردن آن کالا حاضر به خرید گرانتر خواهند شد. در نتیجه قیمت محصول بتدریج گران گشته تا به حد تعادلی برگردد.


پس در درجه اول اینکه قیمت یک سیستم می باشد و کلیدی نیست که به راحتی خاموش و روشن گردد. دوم آنکه اگر هیچ دولتی هم نباشد که قیمتها را کنترل کند، قیمتها به سطح تعادلی خود رسیده و ثابت باقی خواهند ماند، و اینطور نیست که تا بینهایت افزایش یابند. سوم آنکه اگر دولت بخواهد قیمتی را کنترل کند، باید از طریق همین سیستم و مکانیزم اینکار را انجام دهد، والا دچار عوارض ناخواسته بدی خواهد شد که بعدا آنرا بیشتر توضیح خواهم داد.


آخر اینکه مطالب ذکر شده در بالا کلا با تورم و افزایش عمومی قیمتها فرق داشته و برای زمانی است که سطح تورم در جامعه صفر باشد. تورم یک بیماری دیگری است با صورت مشابه گرانی که علل دیگری دارد که بعدا راجع به آن بیشتر شرح می دهم.

۱۵
دی

تا اینجا صحبت هایی را که گفتیم، این بود که مبنای توسعه هر جامعه مردم آن کشور هستند و دولت ها در حاشیه قرار میگیرند. این مسئله مثالهای نقضی را به چشم می آورد: مثلا کره شمالی و کره جنوبی و یا آلمان شرقی و آلمان غربی. کشورهایی با فرهنگ و تاریخ یکسان که سرنوشت های بشدت متفاوت و متضادی را تجربه کرده اند. و این شک را به ذهن متبادر می نماید که ظاهرا حکومت و سیاست های آن اثر بیشتری بر توسعه کشورها دارد تا فرهنگ مردم آن. اگر مردم بنیان توسعه باشند پس چرا این سرنوشتهای متفاوت و متضاد بوجود آمده اند؟

انسان و نوع بشر از لحاظ تفکری و درکی یک موجود استاتیک و ثابت در طول زمان نمی باشد. ما با توجه به تجربیات مختلفی که داریم و برداشتمان از محیط خود و تحلیل آنها تفکراتمان عوض می شود. این تغییر ممکن است در جهت درست و مثبت و یا نادرست و منفی باشد. بشر ممکن است اشتباه کند و این بسیار طبیعی است. واضح است که افراد بشر هر یک تفکرات، جهانبینی ها و رفتارهای خاص خود را دارند. هر یک از ما به نوعی در دنیا یگانه و خاص هستیم و هیچ دو نفری نیستند که کاملا شبیه هم بیاندیشند و تحلیل نمایند. اولویتها و ارزشهای ذهنی هر یک از ما، هم منحصر به فرد بوده و هم در طول زمان هر چند اندک تغییر می نماید. منتهی در یک جامعه بطور متوسط افراد ممکن است بطور گروهی نقاط مشترکی را با هم پیدا کرده و دور هم جمع شوند. گاهی تفاوت گروه ها و نوع تحلیل و برداشت آنها و اولویت های ذهنیشان طوری است که می توانند زندگی در کنار هم را تاب بیاورند، و گاهی نیز این انشقاق فکری و تضادهای جهانبینی طوری می شود که نمی توانند کنار هم زندگی نمایند. یا باید یک گروه، دیگری را از بین ببرد و یا اینکه کلا از هم جدا شوند.


عکس کپی می باشد.


بعنوان مثال در حرکت از یک شرایط زندگی سنتی به یک شرایط زندگی صنعتی و مدرن قطعا خیلی از ارزش ها، اولویتها و روشهای تفکر و رفتاری و گفتاری می بایست عوض گردند. خیلی از نهادهای اجتماعی و جایگاهشان تغییر میکند و افراد میبایست خودشان را با شرایط جدید وفق دهند. در این میان ممکن است گروهی به شرایط اولیه به حدی عادت کنند که این تغییرات اجتماعی را نابودکننده تمامی هویت وجایگاه روحی و روانی خود انگاشته با تمام وجود تا سر حد مرگ با این تغییرات مبارزه کنند. و گروهی دیگر نیز به راحتی این تغییرات را بپذیرند. در صورتی که این اختلاف و تفاوت برای دو گروه غیر قابل تحمل شود و نتوانند با هم کنار بیایند، قطعا کار به مبارزه و درگیری و زد و خورد کشیده خواهد شد. یا یک گروه به کلی حذف و نابود می گردد، یا از هم جدا می شوند. 

گاهی نیز ممکن است این دو یا چند گروه تغییر از روش زندگی سنتی خود را پذیرفته باشند، اما اینکه به چه جهتی بایست بروند با هم به توافق نرسیده و تا سر حد حذف و یا جدایی با هم مبارزه کنند. نمونه های موجود در دنیا جنگ داخلی شمال و جنوب در امریکا و شکست جنوب از شمالیها و حذف آنها، جدا شدن کره شمالی و جنوبی و همچنین آلمان غربی و شرقی و پیوستن هر یک به یک بلوک ایدئولوژیک و جهانبینی دنیا  از این جمله می باشند.  واضح است که بعد از جدایی سرنوشت هر یک از کشورها مبتنی بر درستی و یا نادرستی نسبی جهانبینی ای که داشته اند تعیین شده و نسبت به هم فرق خواهد کرد.

لذا این استدلال که مثلا کره صرفا بخاطر رقابت های سیاسی و بین المللی بین امریکا و شوروی و بدون در نظر گرفتن جایگاه مردم کره و پذیرش آنها از هر یک از ایدئولوژیها، از هم جدا شده و مثلا امریکا به دولت کره جنوبی اجازه داده است که توسعه یافته و پیشرفته گردند بشدت نادرست و سهو انگارانه می باشد (دقت کنید که توسعه یک مسئله انسانی است و در این صورت حتی اگر امریکا میخواست، شاید در کره جنوبی رشد اقتصادی اتفاق می افتاد  اما توسعه ای در آن مشاهده نمی شد و چیزی مشابه مصر، عربستان و یا پاکستان را در آن شاهد بودیم که پایداری در آن وجود نداشت). این تحلیل به این سوال که چرا این اجازه مثلا به دولت پینوشه در شیلی و دیگر کشورهای امریکای جنوبی و افریقایی تحت سلطه خود داده نشده است و اینکه چرا ژاپن که شکست خورده جنگی در جنگ جهانی دوم بوده می بایست اجازه پیدا کند که چنان پیشرفتی بکند، نمی تواند پاسخ دهد.  این گونه تحلیل ها بیشتر بعلت اشتباه ناشی از تداخل و اشتباه تعریفها از رشد اقتصادی و توسعه می باشد.

۱۲
دی

با درود بر دوستان عزیز و همراهان گرامی. 


از آنجایی که استفاده و گسترش مطالب برای خوانندگان از طریق کانال تلگرام آسان تر می باشد، لذا مدتیست که مطالب وبلاگ از طریق کانال تلگرام نیز منتشر میگردد. علاقمندان می توانند از طریق آدرس آینده ما ، به آن کانال دست پیدا کنند.



با تشکر

۰۸
دی

اما سوال باقی مانده آن است که در برابر ایراداتی که به سیستم فعلی آموزش و پرورش وارد است، چه پیشنهاد جایگزینی وجود دارد؟ پر واضح است که پاسخ وابسته به این خواهد بود که چه هدفی مد نظر ما خواهد بود. پس نیاز است به یک تصویر شفاف تر از انسانی که در یک جامعه توسعه یافته زندگی میکند برسیم. فرض را بر این  می گذاریم که این شخص باید کسی باشد که خصوصیات اخلاقی و رفتاری مشخصی داشته باشد (صداقت و درستکاری، تعهد و مسئولیت پذیری، قانون مندی، نظم، احترام به جان و شخصیت خود و دیگران، ارزشمند بودن وقت و زمان، ارزشمند بودن کار، اعتماد بنفس ، مناعت طبع و ...). دیگر آنکه بتواند از نظر مالی و کاری، روی پای خود ایستاده، یک شغل برای خود ایجاد کرده و آنرا گسترش داده و آنقدر قوی شود که دست دیگران را نیز بگیرد، استعدادهایش را بشناسد و شکوفا کند، توانایی رفع مشکلات در زندگی خود و کمک به دیگران را داشته باشد، روابط اجتماعی را بلد بوده و بتواند با دیگران ارتباط برقرار کند، سالم و سلامت باشد و از زندگی لذت ببرد، و بعنوان مزاحم در یک جامعه نبوده بلکه کمک به رشد و تکامل و پیشرفت جامعه نماید. از طرف دیگر بایست در نظر بگیریم که افراد فارغ التحصیل شده در مقطع دیپلم، قصد ادامه تحصیل نداشته و میخواهند یک کار و شغل برای خود دست و پا کرده و وارد جامعه شوند (قطعا راه برای ورود افراد به آموزش عالی باز بوده و بعنوان یکی از راههای کسب مهارت در نظر گرفته میشود). در نتیجه علاوه بر آموزش الفبا و خواندن و نوشتن و حساب و ریاضی اولیه، تواناییهای زیر حتما بایست تا قبل از دیپلم آموزش داده شود. 


اولین توانایی توسعه خصوصیات رفتاری و اخلاقی است که در بالا شرحی از آنها لیست شد. دومین توانایی که هر فرد نیاز است آنرا یاد بگیرد، فن بیان و توانایی ارتباط با جامعه است که در مدارس اصلا به آن توجه نمی شود. آموزش این توانایی علاوه بر رشد مدنی یک جامعه اعتماد بنفس دانش آموزان را نیز افزایش می دهد. توانایی بعدی آیین نگارش است که بُعد دیگری در ارتباط با مراودات اجتماعی می باشد. بجای اتلاف وقت دانش آموزان با موضوع نگارش انشای علم بهتر است یا ثروت، به دانش آموزان یاد داده شود که چگونه یک متن اداری، حقوقی، قانونی، تجاری، گزارش کار، مقاله علمی و یا یک نامه دوستانه می توان نوشت.

در ورزش بجای دادن توپ و بازی بی هدف فوتبال در حیاط، علاوه بر اجرای نرمشهای اصلاحی که به رشد و سلامت جسمی کودکان کمک میکند، آموزش تئوری آنها از انواع ورزشهایی که در دنیا وجود دارد و آشنایی آنها با قوانین آن می باشد. چه بسا که هر یک از کودکان در ورزشی استعداد داشته باشند که بدون آگاهی از وجود آنها هیچگاه این استعداد کشف نگردد. از طرف دیگر بخشی از لذت زندگی در دیدن و مشاهده مسابقات است و دانستن قوانین آن، لذت آنرا دو چندان می کند. 


تصویر کپی می باشد.

در ریاضی بیشتر بر روی روشهای استدلال و منطق، خلاقیت و توانایی در حل مشکلات سرفصلها نگاشته شود.

در علوم بجای حفظ کردن قوانین کشف شده در هر یک از پدیده ها، بر روی روشهای کشف حقایق و قوانین با مشاهده پدیده ها و استفاده از آنها در رفع مشکلات آموزش ها صورت گیرد. حتما در همه مقاطع، حقوق حداقل در سطح حقوق مدنی و تجاری، و مقداری در ارتباط با حقوق بین الملل آموزش داده شود. در ذیل این مباحث روشها نگارش قراردادهای تجاری نیز حتما در نظر گرفته شود. حسابداری و مقدمه ای در باب مدیریت مالی آنچیزیست که همه افراد بایست بلد باشند. خیلی از مشکلات اقتصادی موجود در جامعه نه بخاطر وجود رکود در اقتصاد کلان بلکه بخاطر عدم توانایی مدیریت مالی افراد در زندگی خودشان می باشد. یکی از مواردی که همگی می بایست آنرا بدانند فنون مذاکره و چانه زنی در تجارت است. از دیگر مهارتهای مورد نیاز کارآفرینی و تجارت آداب معاشرت تجاری و یا توانایی های رفتاریست که بعنوان ( business etiquette)  آموزش داده می شود. 

در باب آموزش خودشناسی و داشتن دید درست انسانی و اجتماعی مقدمه ای بر فلسفه، اقتصاد، جامعه شناسی، تاریخ ایران و جهان، تاریخ ادیان و علوم سیاسی آموزش داده شود. در هنر نیز همچون ورزش اصل بر یافتن استعداد فرد و همچنین درک و لذت هنگام برخورد با آثار هنری گوناگون می باشد، لذا آموزش تئوری هنرها و سبک های مختلف در هر یک از آنها و آموزش مقدماتی عملی آنها بسیار با اهمیت می باشد. بدین معنی که مثلا ممکن است کسی استعدادی در موسیقی سنتی نداشته باشد، ولی حداقل دستگاههای هفتگانه موسیقی را هم از لحاظ تئوری و هم هنگام گوش دادن به یک قطعه موسیقی شناخته و کار خوب را از بد تشخیص بدهد. در آموزش زبانها خارجه (انگلیسی، عربی و ... )بجای تمرکز بر درک مطالب نگاشته شده، بایست بر روی افزایش توانایی ارتباطی از طریق گفتگو یعنی صحبت کردن و گوش دادن کار کرد. یعنی اگر یک فرد ایرانی در یک کشور عربی یا انگلیسی زبان بعنوان مثال رها گردد، آیا قادر به گفتگو با شهروندان آنجا خواهد بود یا نه.


مورد دیگری که بایست حتما در سیستم آموزشی ما تغییر کرده و مورد بازنگری قرار گیرد، روشهای تدریس می باشد. کسی در آن شک ندارد که هیچ کس با حفظ کردن جمله "پارک دوبل وسط خیابان غیر قانونی بوده و تجاوز به حقوق دیگران  می باشد"، و نمره 20 گرفتن از آن ملتزم به رعایت آن در جامعه نمی شود. پس بایست بدنبال روشهای تدریسی دیگری رفت که این مورد حقوقی بعنوان یک بینش در شخصیت هر فرد نهادینه کرده بطوریکه آنرا در زندگی خود بکار گیرد.

۰۴
دی

اگه بطور سیستماتیک یک حکومتی بخواد شروع به تغییر در مسیر توسعه و بهبود شرایط بکنه، قطعا اولین جایی که باید بهش توجه بشه آموزش پرورشه. برای اینکه ببینیم چه تغییراتی نیازه اول بایست ببینیم آموزش و پرورش ایران برای رسیدن به چه هدفی طراحی و ساخته شده و بعد یذره فکر میکنیم که چه نیازهایی برای یک کشور توسعه یافته نیاز داریم. اینکه چکار بایست کرد خودش، خودبخود روشن میشه.


از وقتی که از  سال 1217 هجری شمسی اولین مدرسه نوین ایران در ارومیه توسط میرزا حسن خان رشدیه تاسیس شد، در واقع آنچه که نیاز جامعه آنروزبه حساب می آمد، تامین افراد با سواد جهت استخدام کارمندان مورد نیاز در ادارات جدید دولتی و همچنین مهندسین ، کارشناسان و پزشکان مورد نیاز جامعه بود تا از فاصله زیاد بین ایران و فرنگ کاسته بشه. سیل کارخونجات و کارگاهها و دستگاههای مدرن میومدن و نیاز به افرادی بود که بتونن با اونها کار کنن و وظیفه تولید و تعمیر و نگهداری اونها رو بعهده بگیرن.

در واقع اون برداشت نادرست از توسعه که در بخش دوم از دیوار کج مدرنیته شرح داده بودم، باعث شد بجای اینکه هدف از آموزش و پرورش تولید انسانهای توسعه یافته ای باشه که قادر به حل مشکلات خودشون باشن،  تدریس و تولید انسانهای مدرک داری شد که صرفا قادر به خواندن و نوشتن هستن و از یکسری علوم طبیعی و مهندسی مثل مکانیک، فیزیک، شیمی و یا زیست شناسی سر در میارن. و این آدمها بر اساس مدرکی که میگیرن موقعیتهای شغلی مناسبی در ادارات دولتی و شرکتها و کارخونه ها و بیمارستانها پیدا میکردند. بخاطر پتانسیل اشتغال زایی و درآمد زاییِ مدارک، محیط جامعه هم این حالت رو پذیرا شد و دارنده مدرک صاحب یک طبقه و احترام اجتماعی شد که در موقعیتهای مختلف گره از کارها میگشود. در واقع طبق اون دید، انسانها یکی از ابزارهای تولید بودن مثل چرخ دنده و یا آچار که اونها رو از طریق سیستم آموزشی برای تولید و خدمات فنی و اداری در کشور بایست آماده و تربیت می کردند.

در نتیجه روش تدریسی که بنیان گذاشته شده مبتنی بود بر تکرار بیکران مطالب نگاشته شده در کتاب و جزوه و حفظ کردن اونها و گذشتن از امتحانات کتبی و گرفتن مدرک. در چنین سیستمی رشته ها بر اساس پتانسیل درآمدزایی شون اهمیت پیدا کردن: رشته های پزشکی و مهندسی در صدر قرار گرفتن و علوم انسانی و هنر و هنرستان در رتبه های بعدی و شاگردان هم بر اساس تلاش و استعداد و نمره ای که در امتحانات میگرفتن و میگیرن از رتبه های بالا به رشته های ریاضی و تجربی منتقل میشن و دانش آموزان رده های پایینتر از نظر تلاش، استعداد و یا قدرت تجزیه و تحلیل به رشته های علوم انسانی، هنر و بعد هم هنرستان و فنی و حرفه ای راه پیدا میکنن.

در یک همچین سیستمی اونوقت ریاضیات، فیزیک، شیمی و زیست شناسی جزو درسهای مهم طبقه بندی میشه و درسهایی مثل ادبیات، انشا و املا، ورزش و هنر جزو درسهای بی اهمیت و فانتزی. در نتیجه با سیستم آموزشی ای مواجه ایم که از همون دوران ابتدایی شروع میکنه به آموزش یکسری از مفاهیم سنگین علوم پایه و طبیعی به دانش آموزان بدون توجه به درک اونها و کارایی و توانایی ای که بایست ایجاد کنه برای آماده کردن اونها برای آزمون ورودی دانشگاه و دستیابی دانش آموزان به موقعیتهای شغلی و احترام اجتماعی پس از کسب مدارک در هر مرحله. در واقع اونها آماده میشن تا در سیستم دیوانی کشور بعنوان کارمند، تکنسین، تعمیرکار، اوپراتور و پزشک وارد بازار کار بشن. 


شاگردان مدرسه ای در ارومیه، سال 1328 شمسی. عکس کپی می باشد.


برای همین وقتی که دیپلم میگیریم، در ریاضی مشتق و حد و انتگرال، مثلثات و هندسه سر فصلهای زیادی رو گذرونده ایم، در فیزیک راجع به قوانین ترمودینامیک اطلاعات زیادی داریم و در شیمی راجع به متوازن کردن یک واکنش شیمیایی و تبدیل مول به لیتر فرمولهای زیادی بلدیم و حجم زیادی از مغزمون با این مطالب پر شده. حتی زبان انگلیسی و عربی ای که میخونیم فقط هجم زیادی از فرمولهای شبه ریاضیه که برای آدم کر و لالی خوبه که فقط بخواد کاتالوگ کالاهای وارداتی رو بخونه و نه بیشتر. و در مورد زبان فارسی ، خدا رو شکر که قبل از مدرسه در منزل اونو یاد گرفتیم والا قطعا چیز زیادی بهمون اضافه نشد و باز هم هجم زیادی از مطالب بدون کاربرد در مغز و فکرمون پر کرد. اما سوال بزرگ اینجاست که همه اینها برای کسی که بخواد بره فروشنده بازار بشه چه فایده ای داره؟ برای یک راننده تاکسی و کامیون چی؟ و یا شاید برای یک کشاورز؟ قصاب؟ نجار؟ جوشکار؟ تاجر عمده فروش؟ صادر و وارد کننده؟ هیچی. حتی برای یک مهندس هم بجز موارد خاص و معدود شاید تا آخر عمرش نیازی نباشه. اینو که چرا خیلی از مطالب حتی دانشگاه ها در ایران اینقدر بی کاربرد و بی فایده هست رو تو بخش سوم از دیوار کج مدرنیته شرح دادم. حالا اینو اضافه کنید به روش آموزشی حفظی و متکی به امتحان ما که باعث میشه همین مطالب، فردای روز امتحان از ذهنمون پاک شه و همشو فراموش کنیم.


به موازات این پدیده ها یک مشکل دیگه هم دوشادوش، جامعه رو از طریق سیستم آموزشی تحت تاثیر قرار میده: اینکه افراد مستعد تر و پر تلاشتر به رشته های مهندسی و پزشکی میرن و با کاهش سطح توانایی افراد در گرفتن نمره، در رشته های انسانی  جابجا میشن. رشته های انسانی شامل حقوق، مدیریت، اقتصاد، علوم اجتماعی، علوم سیاسی و ... بعد هنگامی که مشاغل مرتبط با هر رشته بایست جابجا بشن، دانش آموزانی که یا استعداد و یا تلاش و پشتکار کمتری داشتن و در نهایت به احتمال زیاد قدرت تجزیه و تحلیل و استنتاج کمتری دارن،  به لحاظ تخصصی  امکان جذب در مشاغل مدیریتی بالادست مانند مدیریت، کارشناسی و سیاستگذاریهای اقتصادی، سیاسی، بین المللی، قضایی و ... رو بدست میارن و افرادی که دارای استعداد و قدرت تحلیل و استنتاج بالاتری بودند به شرکتها ، کارخانجات و بیمارستانهای تابعه و فرودست منتقل میشن. 

و احیانا اگه از افراد گروه اول کسانی علاقه داشته باشه که در مدیریتهای کلان اقتصادی، سیاسی، حقوقی جامعه دخالت کنه تخصص و بینش لازم رو برای اینکار نداره. برای همین جامعه بشدت دچار چالش مدیریتی و برنامه ریزی و سیاستگذاری میشه و ما وارد یک بازی دوسر باخت میشیم و فاجعه اجتماعی خودشو نشون میده و میبینیم اونچه رو که میبینیم.

در نتیجه مشکل اصلا این نیست که آیا سیستم آموزش پرورش ما مثل سیستم تیمهای فوتبال 6-6 بوده و یا 5-3-4 و یا 5-3-3-1 و یا هر چی دیگه. و مشکل این نیست که قبلا کتابهای ریاضی دبیرستان شامل جبر و هندسه و ریاضیات جدید و مثلثات بوده ولی بعد اسمشو گذاشتن حسابان و یا ریاضی 1 و ریاضی 2  و ... مشکل خیلی عمیقتر و مهمتر از این حرفهاست. مشکل در زاویه و نگاه ما به انسان، جامعه و آموزشه.

۰۳
دی

کتاب " The World Is Flat: A Brief History of the Twenty-first Century" نوشته توماس ال. فریدمن در سال 2005 می باشد.

در این کتاب، نویسنده ماجرای سفری به شهر بنگلور هندوستان را نقل می‌کند وقتی که دریافت جهانی سازی مفاهیم اصلی اقتصاد را تغییر داده است.

فریدمن مثال‌های بسیاری از شرکت‌هایی که در هندوستان و چین هستند می‌زند که با تهیه نیروی کار از ماشین نویس و اپراتور مرکز تلفن تا حسابدار و برنامه نویس کامپیوتر، تبدیل به جزء جدایی ناپذیری از شرکت‌هایی مانند DEL، A.O.L و Microsoft شده‌اند.


تصویر کپی می باشد.

"این کتابی دربردارنده نظریات فریدمن، یکی از جامعه‌شناسان معاصر، در زمینه روند جهانی‌شدن و تحولات عصر ماست که در آن پیشرفت‌های فناوری و ارتباطات مردم جهان را بیش از هر زمان دیگری به هم پیوند می‌دهد و در عین حال که موجب انباشت ثروت در کشورهایی نظیر چین و هند شده، سایر جهان را نیز ناگزیر به سریعتر دویدن، به دلیل بقا یا حفظ جایگاه موجود، کرده است. فریدمن در این کتاب از جهان مسطح رازگشایی می‌کند و امکان درک صحنه‌های حیرت‌آفرینی را که در جهان امروز در برابر خوانندگان وجود دارد، برای آنان فراهم می‌سازد. او ضمن تشریح رویداد مسطح شدن جهان در اوایل قرن بیست و یکم، به توضیح مفهوم آن برای کشورها، شرکت‌ها، جوامع و افراد و نیز چگونگی سازگار شدن دولت‌ها و جوامع با این پدیده می‌پردازد.


تصویر کپی می باشد.

مقصود فریدمن از «مسطح بودن» متصل بودن به مفهوم کاهش موانع تجاری و سیاسی، در پرتو پیشرفت‌های تصاعدی فناورانه در حوزه دیجیتال است که تجارت یا تقریباً انجام همه امور را به صورت آنی برای میلیاردها نفر در سراسر کره زمین ممکن ساخته است."


تصویر کپی می باشد.


این کتاب دو ترجمه جداگانه توسط آقایان مسعود موسوی شفایی و همچنین احمد عزیزی دارد که اولی توسط انتشارات مرکز مطالعات و برنامه ریزی شهر تهران و دومی توسط انتشارات هرمس چاپ و منتشر شده است.


منبع: ویکیپدیا فارسی 

۲۹
آذر

نهادها یا نهادهای اجتماعی "به الگوهای رفتاریِ تکرار شونده، ارزشی و با ثبات" گفته می شه. همچون ساختار و مکانیزمهای نظم اجتماعی، اونا هم "رفتار" گروهی از افراد، داخل یک جامعه مشخص رو راهبری می کنند. نهادها بوسیله قوانینی که "رفتار" رو راهبری میکنن، با یک هدف اجتماعی، افراد پیشِ رو و مقاصد خاص خود شناخته می شن.

عبارت "نهاد" هم برای نهادهای غیر رسمی مانند روسوم و یا الگوهای رفتاری که برای جامعه مهمه بکار میره و هم برای نهادهای رسمی مانند دولت و خدمات عمومی. نهادهای اولیه اونایی هستن که به اندازه کافی وسعت و گستردگی دارن تا بقیه نهادها رو تحت تاثیر خود قرار بدن مث نهاد "خانواده".


نهادها اغلب بصورت اورژانسی و بدون تعمد، فکر و برنامه ریزی قبلی برای رسیدن به یک مقصود و یا حل یک مشکل توسط الگویی از سیستم خود_ سازماندهی اجتماعی بوجود میان.


نهادهای اولیه همانطوری که گفته شد با خیلی از نهادهای دیگه تداخل و همپوشانی پیدا میکنه. خانواده، دولت، اقتصاد، تحصیلات و مذهب جزو نهادهای ابتدایی هستن. مثلا نهاد پول با خیلی از سازمانها مثل بانکها ، دولتها و بورس سروکار داره، بعلاوه تجربیات ذهنی افراد که راهنمای مردم برای رسیدن به منافع شخصیشون میشه.  نهادهای قوی قادرند تا به یک اسکناس کاغذی نفوذ کنن و باعث بشن تا میلیونها نفر رو همگام با اقتصاد به تولید و تجارت وابدارن. تجربه ذهنی نهاد "پول" بقدری فراگیر و متقاعد کننده است که اقتصاددانان از اون به "توهم پول" نام برده اند و دائما تلاش میکنن تا شاگردهاشونو از این اشتباه آگاه کنند و دربیارن.


تصویر کپی می باشد.

از نهادها موجود در یک جامعه میشه از مذهب، گروههای دوستان، سیستمهای اقتصادی، سیستمهای حقوقی و قضایی، سیستمهای مجازات، زبان، رسانه های جمعی، یادگیری، تحصیلات رسمی، جامعه محققین و پژوهشگران، پزشکان و سیستمهای بهداشتی و درمانی، نیروهای نظامی، صنعت و تجارت، جامعه شهروندی و در یک دید فراتر میتوان از فرهنگ و هنر و حکومت های دولتی هم نام برد.


تحقیقاتی پیرامون اینکه نهادها در یک جامعه بر چه اساسی باقی میمونن و یا تغییر پیدا میکنند انجام شده که یکی از جالبترینشون تئوری انتخاب طبیعیه که توسط یان لوستیک ارائه شده. یان معتقده تو علوم اجتماعی برای توضیح اینکه چرا نهادها تغییر میکنند، از مفهوم انتخاب طبیعی در زیست شناسی میشه بهره برد. با مطابقت نهادها با موجودات در یک چشم انداز صلاحیت، اصلاحات اندک نهادها رو میشه به همون تغییرات اندک ژنتیکی شبیه کرد. این تغییرات جزیی در نهایت میتونه منجر به یک بهبود نسبی و گیر کردن در اون بهبود نسبی در کل نهاد بشه و اجازه نده تا نهاد به شرایط بهبود مطلق برسه. چون قبلش نیازه تا مقداری از درجه صلاحیت و سزاواری خودشو کاهش بده (مثلا سیاستگذاریهایی رو بکار بگیره تا بطور موقت زیانهایی رو به اعضائش وارد کنه). تمایل به گیرکردن در اون نقطه بهبود نسبی میتونه شرح بده که چرا بعضی از نهادها سیاستهایی رو انتخاب کنند که برای اعضاش و حتی خود نهاد زیانباره، در حالیکه همه اعضای نهاد و حتی رهبرانش از این زیانباری و خسارات خبر دارن و ناراضی هستند.


برای مثال لوستیک به پژوهشی اشاره میکنه که اقتصاد ژاپن را مطالعه کرده است. ژاپن طی مدتی رشد تدریجی ای داشته و بعد آن یک افت ناگهانی را تجربه میکنه که بهش " دهه خسران" هم گفته میشه. این در حالیه که متخصصین ژاپنی از این رکود و شرایط بد پیشِ رو بیخبر نبودند، منتهی سیاستگذاران برای بازگشت اقتصاد ژاپن به مسیر سودآوری و ترقی، مجبور بودند سیاستهایی رو اجرا کنند تا به مردم و دولت ژاپن در کوتاه مدت صدمه میزد. در نتیجه تحت این شرایط سیاستگذاران فقط به شرایط بهبود نسبی چسبیدند که منتهی به یک شرایط رشد تدریجی در دهه های 1970 و 80 میلادی گردید. بدون تغییر در انعطاف پذیری نهادها، ژاپن قادر به انطباق با شرایط متغییر نبود. اگر چه متخصصین میدونستند که چه تغییراتی نیازه، اما اونها بشدت در اجرای اون تغییرات مورد نیاز، در قالب نهادهای سیاستی که بخاطر زیانهای کوتاه مدتشون بشدت غیر مردمی و بدون پشتوانه اجتماعی بودن، ناتوان گشتن. در نتیجه ژاپن به ناگاه وارد دهه خسران و رکود بزرگ میشه که از سال 1991 تا 2000 طول میکشه. 


برای اینکه کشوری راه رشد و ترقی و توسعه رو پیدا کنه، نهادهای مختلف و زیادی بایستی متناسب با اون رشد و پیشرفت شکل بگیره و یا اصلاح بشه. دولت و حوزه وظایفش، نهادهای اجتماعی (نظیر اتحادیه ها، سندیکاها، جوامع تجاری و صنفی و صنعتی) ، بوروکراسی و چرخش کارهای دولتی، سیستم قضایی، سیاست خارجی، فرهنگ عمومی (مثلا در زمینه کار،نظم، قانونگرایی، تعهد، تجارت و مبادله)،  قانونگذاری و اصلاح قانونهای قبلی بخصوص در زمینه حق مالکیت، آموزش و پرورش، تحقیق و پژهش و ...


بدون نهاد های متناسب قطعا حرکت در مسیر پیشرفت، ترقی و توسعه ناممکن خواهد بود. و این نهادها ایجاد و اصلاح نخواهند شد مگر تک تک افراد جامعه اولا به ضرورت وجود و تغییرات نهادها آگاه شده و  ثانیا ضرر و زیانهای موقتی ناشی از این تغییرات رو بپذیرند.


تصویر کپی می باشد.

بعنوان مثال یکی از راههای بهبود شرایط اقتصادی ورود به دنیای تجارت بین المللی و اقتصاد آزاده، چیزی که در کشور به اسم استراتژی توسعه صادرات ازش یاد میشه که در برابر استراتژی حمایت از صنایع داخلی و محدودیت واردات قرار میگیره. تجربه کشورهای مختلف ثابت کرده که کشورهایی که استراتژی اقتصاد آزاد رو در پیش گرفتند و دولت دخالتی تو صادرات و واردات کالاها نداشته موفق تر بودن و به رفاه بالاتری دست پیدا کردند. 

منتهی اگه در شرایط فعلی این سیاست بکار گرفته بشه چی پیش میاد؟ در ابتدا تعداد زیادی از شرکتهای ایرانی ورشکست میشن و سیلی از بیکاری و مشکلات ناشی از ورشکستگی های زیاد در جامعه اتفاق میوفته و یک موج یاس و نا امیدی رو ایجاد میکنه. این بخاطر اینه که بدوتاً خیلی از شرکتها توانایی رقابت با رقبای خارجی رو ندارن و این هزینه ایه که مردم برای اصلاح امور بایست بپردازن. منتهی بعد یک مدت تعدادی از افراد به فکر فرو میرن و برای کسب سود به دنبال موقعیتهایی که توانایی رقابت در سطح بین المللی دارن، میگردند. مثلا فرض کنید در زمینه سنگهای تزیینی. شاید دهها شرکت به موازات هم با روشهای مختلفی کارشون رو شروع میکنن و از میون اونها شاید یک یا دو شرکت بتونن سرپا وایستند. منتهی همون دو شرکت کل دنیا رو فتح میکنند و کل کشور رو دنبال خودشون میکشن و از دل اونها دهها و شاید صدها شرکت دیگه دربیاد که دیگه این مجموعه شرکتها در طوفان رقابت بین المللی به این سادگیها نمی لرزند. در واقع شرکتهایی مثل ال جی و یا سامسونگ به همین شکل از دل صدها شرکت مشابه تو کره جنوبی سربرآوردند و رشد کردند. در حالیکه اگه کره جنوبی میخواست مرزهای کشورشو به هوای حمایت از صنایع داخلی ببنده تا صدها سال دیگه همچین شرکتهایی در اونجا بوجود نمیومدند و رشد نمیکردند.