آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۲۲ مطلب با موضوع «تعریفهای اولیه» ثبت شده است

۰۴
دی

تعریف بعدی که بهش نیاز داریم اقتصاد و چرخه اقتصادیه. برای اقتصاد هم تعاریف مختلفی شده که خیلی از اونها بر میگرده به علم اقتصاد که با خود اقتصاد متفاوته. دقت کنید علم هر پدیده ای با خود اون پدیده فرق داره. علم شیمی در واقع شناخت ماست نسبت به واکنشهای شیمیایی و مواد، که چیزی جدای از خود اون واکنشها هست. دانسته های ما میتونه درست یا غلط باشه. اما اون واکنشها چه بدونیم و چه ندونیم به کار خودشون ادامه میدن و منتظر شناخت ما از اونها نمیمونن. اینکه شما بدونید یا ندونید تو شیشه کنار حیاط خونتون نفته یا نه، اثری روی عوارض ناشی از نوشیدن اون نداره.

 

اقتصاد به هر گونه تلاش آدم برای امرار معاش و تامین نیازهای روزمره زندگی خود گفته میشه. حال این نیاز میتونه غذا و خوراک ، تامین امنیت ، بهداشت و یا آموزش باشه. وقتی از دید تامین معاش بهش نگاه بشه به اون فعالیت اقتصادی میگن.

 

علم اقتصاد شناخت ما از جوانب مختلف این فعالیتهای منتج به تامین معاشه که بتونه قدرت پیش بینی و کنترل رو به ما بده.

 

موضوع اینه که وقتی نوع بشر پا به حیات گذاشت، مجبور بود همه نیازهای خودشو، خودش تامین کنه. برای همین هر فرد رنج وسیعی از فعالیتهایی رو بلد بود که هیشکدومو خوب نمیتونست انجام بده و کاراش کیفیت بالایی نداشت. وقتی یواش یواش نوع بشر وارد مرحله کشاورزی- دامپروری و ساکن شدن و روستا نشینی شد، تولیدات بیشتر از نیاز هر کس شد و نوع کارها طوری شد که وقت زیادی از افراد میگرفت در نتیجه بتدریج فعالیتها تخصصی شدند و هر کسی در کاری متخصص میشد. این باعث میشد افراد از کالا یا خدماتی که تخصصشو داشتند، زیاد تولید کنند و اونو با با سایر کالاها و خدماتی که نیاز داشتند عوض کنن. به وسیله این همکاری، تعاون و مبادله، افراد میتونستند نیازهای خود رو با کیفیت بالاتر و وقت و هزینه پایینتری برآورده کنن، بدون اینکه نیاز باشه همه چیزهایی که نیاز دارند رو خودشون ایجاد نمایند.

 

این تخصصی شدن کارها و مبادله اونها، اولین چرخه های اقتصادی رو تو جوامع بوجود آورد. افراد از طرفی مجبور بودند که برای تامین نیازهاشون خرید کنند و همچنین کالاهای تولیدی خودشون رو به فروش برسونن، در نتیجه بازار کالاها و خدمات به وجود آمد.

از طرف دیگه افراد گاهی عوامل تولیدی داشتند که میتونستن اونها رو بفروشند مانند نیروی کار خودشون، یک ابزار کار ، زمین و ... و تولید کننده های نیازمند، اونها رو میخریدند که به این ترتیب بازارهای عوامل تولید بوجود اومدند. برای روشنتر شدن موضوع چرخه اقتصادی رو بصورت گرافیکی و تصویری در زیر نشون میدم:

 

تصویر کپی میباشد.

 

با ایجاد شدن جریان مبادله کالاها بتدرج پول بوجود اومد و پا گرفت که بعدا بیشتر راجع بهش صحبت میکنم. در شکل بالا همینطور که میبینید خانواده های برای تامین مایحتاج به بازار میرن و خرید میکنند. کالاها از بازار به خونه میاد و ما به ازاء اون پول پرداخت میشه. اون کالاها رو تولید کنندگان تو بازار عرضه کردند که در ازاء فروش اونها درآمد کسب میکنن. اونها هم برای تولید نیاز به یسری از عوامل تولید دارند که استفاده از اونها هزینه بر هست. لذا اونها رو از کجا تهیه میکنن؟ بازار عوامل تولید و برای اونها پولی میپردازند. حالا کی اون عوامل رو عرضه میکنه؟ خانواده ها که از حاصل عرضه اونها درآمدی کسب میکنند که میتونن باهاش خرید کنند.

 

این که این چرخه به این شکل کشیده شده، برای آسونی درک ماست و به این معنی نیست که یک زمین فوتبال داریم و وسطش خط کشیده باشن و اینورش مصرف کنندگان باشن و اونورش تولید کنندگان و اینها با هم رقابت و دشمنی دارند. بلکه این یک تفکیک ذهنی محضه. والا خانواده ها و تولید کنندگان جفتشون یکی هستند. در واقع همه ما در عین حال که مصرف کننده هستیم، در عین حال در حال تلاش و فعالیت هستیم و بعنوان کشاورز، پزشک، معلم، کارمند و یا سیاستمدار داریم یک کالا و خدماتی رو به جامعه عرضه میکنیم.

 

در نتیجه این عرضه و تقاضا برای هر کالا و خدمات، یک بازار به معنی محل مبادله و معامله برای اون بوجود میاره.

۰۴
دی

قبل اینکه شروع کنم به اینکه چرا به پیش نمیریم و اینقدر حرکت ما کنده بایست یسری واژه ها رو تعریف کرد. واژه هایی چنان روشن که فکر میکنیم تعریفشونو بلدیم. اما موضوع اینه که هر کسی تعریفی برای خودش داره و این ما رو گمراه میکنه، چون راجع به یک کلمه صحبت میکنیم ولی مفهوم ذهنی های متفاوتی مورد نظر ماست. 

 

در ضمن نیاز داریم یک دید از بالا هم داشته باشیم. یعنی مسائل رو از بالا ببینیم تا گمراه نشیم. یکی از مشکلات متخصصین و تحلیلگران تو ایران اینه که اینقدر در گیر جزئیات و فرمولها و ریاضی کار میشن که اصل و هدف و کلیت بحث رو فراموش می کنن.

 

اما نقطه شروع بحثم رو میذارم رو تعریف دانش. اینکه دانش چیه و به چه دردی میخوره. فایدش اینه که باعث میشه هدف و مقصود از تموم صحبتهایی که بعدا میکنیم رو درک کنیم. اینکه برای چی میخوایم به این تحلیل برسیم که چطور بایست راه خود را بسوی آینده بسازیم.

 

دانش قدرت تحلیل روابط علت و معلولی بین پدیده های جاری هستش، که به منظور پیش بینی آینده و کنترل آنها به سمت دلخواه ازش استفاده میشه.

در نتیجه در فرآیند دانش و دانش آموزی چند چیز اتفاق میوفته که بدون اونها کار ما بی نتیجه خواهد بود: اول اینکه مکانیسم علت و معلولی بین دو یا چند پدیده رو درک و تحلیل کنیم. بعد اینکه بتونیم از اون دانسته ها در پیش بینی آینده مون استفاده کنیم. اگه خوب بود که فبها ، اما اگه خوب نبود، از اون دانسته ها استفاده کنیم تا آیندمون رو به اونجایی که دلمون میخواد تغییر بدیم.

 

عکس کپی می باشد.

 

یک نکته ای که وجود داره اینه که دانش بمعنی مجموعه دانسته هایی که در کتابهایی مانند کتابهای دانشگاهی و مرجع هست ولا غیر، اصلا وجود نداره. اونچه که هست تجربه هست. تجربه هزاران سال زندگی بشر که با سعی و خطا بدست اومده و در رشته های مختلف طبقه بندی شده است. تازه در همینها هم کلی ایراد و اشتباه هست که بتدریج دارن کامل میشن. در واقع حجم دانسته های ما نسبت به ندانسته ها و بد دانسته ها تقریبا هیچه. اما حرکت و تکامل ادامه داره. 

 

حال سوال اینجاست که خوب اگه همش تجربه هست، وقتی صحبت از دانش میکنیم دقیقا منظورمون چیه؟ بعلاوه فرق بین دانش و علم در چیست؟ در واقع دانش حاصل روش علمی در تجربه هست. اما روش علمی در تجربه چیه؟ موضوع اینه که در آن واحد بر روی هر معلولی ممکنه چندین عامل اثر بذارن که به دلایل مختلف نشه اثر هر یک رو تحلیل کرد، اندازه گرفت و حتی خیلی وقتها دید. اینه که در روش علمی ما یک محیط آزمایشگاهی درست میکنیم. بعد همه علتهایی رو که درک میکنیم و میبینیم و میتونیم، ثابت نگه میداریم و فقط به یک علت اجازه میدیم تغییر کنه. اونوقت اثرشو رو معلول مشاهده و اندازه گیری میکنیم. اینطوری احتمال و فقط احتمال  خطای ما تو مشاهده و تحلیل نسبت به یک تجربه معمولی و در زندگی عادی کمتر میشه. یک چیزی که بایست دقت کرد اینه که این تجربیات در روش علمی به شیوه استانداردی نگاشته میشن تا هر کسی بتونه در هر جای دنیا اونها رو بارها و بارها تجربه و نتایج بدست اومده رو با دیگران مقایسه کنه. و همه اینها باعث میشه تا علاوه بر اصلاح سریع اشتباهات ما در مشاهده و نتیجه گیری، دانش ما بصورت تصاعدی در دنیا رشد کنه و به تکامل برسه.