آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۱۵ مطلب با موضوع «مبانی تئوری» ثبت شده است

۰۹
بهمن

سوالی که اینجا مطرح می شود آنست که دولت برای کاهش تورم چه کارهایی میتواند بکند؟

دولت برای کنترل تورم اغلب از چند طریق عمل می کند: کنترل و قطع چاپ و عرضه پول، افزایش نرخ بهره، افزایش مالیاتها و در نهایت کاهش هزینه ها و بودجه دولتی. که همه این سیاستها در نهایت منجر به کاهش تقاضا در کل جامعه شده و بنوعی رکود ایجاد می نماید. این رکود و عدم تقاضای جامعه، مازاد تقاضای موجود را کاهش داده و بتدریج تورم کاسته خواهد شد.

در واقع منبع اصلی ایجاد سیل تورمی همانطور که گفته شد هزینه های دولتی می باشد که باید کاهش یابد. در ایران اگر به ساختار بودجه دولت توجه گردد بیشترین قسمت از هزینه ها، مربوط به شرکت های دولتی می باشد. در درجه بعد هزینه های جاری و حقوق کارمندان دولت وجود دارد و در انتها هزینه های عمرانی قرار می گیرد. مشاهده این ساختار از طرفی توجه و اهمیت خصوصی سازی و از طرف دیگر توجه و تعیین تکلیف شرکت های زیانده را  آشکار می سازد. با تعیین تکلیف شرکت های دولتی بار بسیار بزرگی از هزینه ها کاهش خواهد یافت. علاوه بر اینکه بخش بسیار زیادی از مفاسد اداری، رانتها و اختلاسها در این قسمت وجود دارد که بعلت عدم وجود سهامدار خصوصی و دیده بانی از آنها، عملا دیده نشده و به قوت خود باقی هستند.


تصویر کپی می باشد.

در بخش هزینه های جاری و دستمزد کارمندان نیز دولت امکان مانور زیادی دارد: تکیه بر روشهای علمی مدیریتی جهت اصلاح ساختار و افزایش بهره وری و راندمان اداری. از آنجاییکه یکی از وظایف دولت و اهداف آن اشتغالزایی می باشد، متاسفانه همواره سعی کرده آنرا از طریق غیر علمی ترین و نادرست ترین روشها برآورده نماید. یکی از این روشها استخدام های گسترده و بی دلیل در ادارات دولتی می باشد که علاوه بر افزایش هزینه ها ، باعث بوجود آوردن ادارات، تعهدات و وظایف غیر ضروری و مازاد گشته که خود بنوعی مزاحم ارباب رجوع و تولیدکنندگان و بدتر شدن فضای کسب و کار و در نهایت کاهش رفاه شده است. لذا حذف قسمتهای غیر ضروری مانند سفارتها در کشورهایی که ایران مراودات چندانی با آنها ندارد و یا بخشهای زیادی از وزارتخانه های مختلف، سازمانها و نهادها و افزایش بهره وری بخش های موجود بشدت می تواند بر روی کاهش هزینه های دولتی موثر باشد. بخش زیادی از صرفه جوییهای بوجود آمده از دو بخش بالا می تواند جذب فعالیت های عمرانی گردد که در نهایت باعث افزایش رفاه شهروندان خواهد شد.

با خشک شدن سرمنشاء تورم و حذف کسری بودجه، همزمان افزایش نرخ بهره، نقدینگی و پول موجود را در بانکها و بازار اوراق مشارکت سد مینماید که این کار در کوتاه مدت و بسرعت می تواند تورم را کاهش دهد. پس ترکیب این دو سیاست است که در کوتاه مدت و بلند مدت به کنترل تورم خواهد انجامید.

یادآوری میکنم که رشد اقتصادی و افزایش رفاه با وجود تورمهای بالا عملا غیر ممکن خواهد بود.


۰۸
بهمن

علی رغم تمام زیان های تورم، چرا دولت نرخ تورم را نمی تواند کاهش دهد و  دهه هاست که بالای 10 درصد مانده است؟ برای پاسخ به این پرسش بایست بیابیم که چرا دولت و یا بانک مرکزی در ایران اقدام به چاپ و عرضه بی محابای پول می کنند؟

در دنیای سیاست همچون انتخابات مجلس و ریاست جمهوری هر فرد، حزب و گروهی تمایل به آوردن رای و کسب قدرت دارد، لذا شروع به دادن وعده ها و شعارهایی میکند که رای بیشتری بدست بیاورد. واضح است که وعده های رفاهی و مالی بیشترین اهمیت در جذب آرا را خواهند داشت: از دادن یارانه های مستقیم بیشتر گرفته تا وعده ساخت ورزشگاه، راه و جاده، بیمارستان و غیره. همه اینها تا اینجای کار بسیار عالی است. اما سوال بزرگ اینجاست که هزینه و بودجه مورد نیاز این وعده ها از کجا تامین خواهد شد؟

دولت در تامین بودجه خود منابع درآمدی گوناگونی دارد از فروش نفت و معادن گرفته تا  مالیات و عوارض و درآمد شرکتهای دولتی. منتهی دادن وعده های زیاد باعث می شود تا هزینه های دولت از درآمدهایی که تحقق آنها اغلب با اما و اگر همراه است افزایش یافته و دولت دچار کسری بودجه گردد. این کسری بودجه از سه طریق می تواند تامین شود:

اول از طریق وام و قرض بین المللی. اینکه از کشورها، نهادها و بانکهای بین المللی استقراض صورت گیرد. استفاده از این روش بخاطر تجربیات بد گذشته، شروط ناعادلانه خارجی و روابط نامناسب در سطح بین المللی فعلا مقدور نمی باشد.


تصویر کپی می باشد.

دوم از راه استقراض داخلی یا همان فروش اوراق مشارکت. با این روش دولت بدهی خود را به نسلهای آینده منتقل می کند. منتهی کم ضرر و عوارض ترین روش تامین کسری بودجه می باشد. ایراد دیگری که این روش دارد آنست که موفقیت آن بسته به آنست که مردم قانع شوند آن اوراق را خریداری نمایند، در غیر اینصورت دولت در تامین کمبودهای مالی خود موفق نخواهد شد. از آنجاییکه استفاده از این روش همواره با شک و تردیدهای شرعی از نظر ربوی بودن همراه بوده، دولتها خیلی به سمت استفاده از آن نیز نرفته اند.

سومین روش، عرضه پول بدون پشتوانه می باشد. با اینکار خیلی سریع و آسان دولت بدهی های خود را تسویه می نماید، منتهی در نهایت این نقدینگی در جامعه پخش شده، مردم برای خرید به بازار میروند، منتهی ما به ازاء آن کالا و خدماتی ایجاد نشده و باعث ایجاد تورم گشته و قدرت خرید مردم کاهش می یابد.

در واقع سیاستمداران  از طریق ایجاد تورم که نوعی مالیات مخفیانه است، دست در جیب مردم کرده و به قیمت کاهش قدرت خرید آنها و شکاف بیشتر اختلاف طبقاتی سعی در اجرای وعده های انتخاباتی خود می نمایند. و همه اینها دوباره از کجا ناشی میشود؟

از رای دادن ما به افراد و گروههایی که بیشتر، از این وعده های بلندپروازانه، جذاب و مردم پسند می دهند.

حالا چرا دولت نمیتواند نرخ تورم را کنترل کند؟

دولت میتواند این کار را انجام دهد، منتهی بخاطر چرخه انتخابات و قدرت سیاسی که در بالا ذکر شد، سیاستمداران ما انگیزه ای برای کاهش عرضه پول و کنترل تورم ندارند. مگر کاملا مطمئن شوند که دیگر از این طریق رای نخواهند آورد. اینجاست که دوباره متوجه میشویم چطور فکر و نظر و رای ما در قالب شعارهای زیبا به فقیرتر شدن خودمان می انجامد.


۰۸
بهمن

 

بایست دقت کرد که تورم یک بیماری پولی می باشد. تورم در واقع به فرآیند کاهش ارزش پول ملی گفته میشود. یعنی تا دیروز یک خودکار معادل 100 تومان بوده است ولی چون ارزش پول کاهش یافته، اکنون معادل 1000 تومان گشته است. فرآیند تورم را از این طریق که غالب کالاها و دارایی ها و خدمات در کشور شروع به گرانتر شدن (بخاطر ارزان شدن پول ملی) می کنند، می توان مشاهده کرد.

 

بطور کلی هر عاملی که باعث بوجود آمدن مازاد تقاضا شود (یعنی نسبت به حالت تعادل اولیه، تمایل به مصرف و خرید افزایش و تمایل به تولید کاهش یابد) باعث ایجاد تورم خواهد شد. برخی از این علل بر عرضه و تولید اثر گذاشته و آنرا کاهش داده و برخی نیز بر تقاضا اثر گذاشته آنرا افزایش می دهند.

 

 

 

تورم وارداتی: تورمی است که در کشورهای صادرکننده اتفاق افتاده و از طریق واردات به کشور ما وارد می گردد. بعنوان مثال وقتی از چین کالایی وارد میشود، تورم در چین باعث گرانتر شدن کالای وارداتی شده و از آن طریق وارد ایران می گردد.

 

 

 

تورم بخشی: افزایش قیمت یک بخش از اقتصاد مثلا انرژی، دستمزدها و یا حمل و نقل پخش شده و بر تورم کل جامعه اثر میگذارد.

 

 

 

تورم ساختاری: تورمی که از ساختار غلط اقتصادی ناشی می شود. مثلا، ساعات کم کار واقعی کارمندان و کارگران باعث می گردد تا آنها پول 8 ساعت کار را دریافت کرده اما به ازاء آن زمان، کالا تولید نشود. در نتیجه کمبود کالا و خدمات در جامعه اتفاق افتاده، باعث ایجاد تورم می گردد. وجود بخش دلالی بصورت سرطانی نیز درآمدی را ایجاد میکند که ما به ازاء آن کالا و خدماتی ارائه نشده و باعث افزایش تورم میگردد.

 

 

 

تصویر کپی می باشد.

تورم پولی: در صورتی که چاپ و عرضه پول بدون پشتوانه، بیش از حد نیاز تولیدِ کشور باشد بوجود می آید. در واقع با تزریق پول به جامعه، مردم برای خرید کالاها و خدمات هجوم می آورند، اما کالایی وجود نداشته و باعث افزایش تورم می گردد.

 

 

 

همه این علتها با هم در کشور اثرگذاشته باعث میشود تا نرخ تورم در کشور تعیین گردد، اما هر یک وزن و اهمیتی دارد. تحقیقات نشان داده که در کشور ما بیشترین اثر را عرضه پول توسط دولت و بانک مرکزی بر تورم می گذارد. در واقع این پول را دولت برای جبران کسری بودجه خود چاپ و منتشر می کند که راجع به آن در بخش بعدی بیشتر توضیح خواهم داد.

 

 

 

دقت کنید که تورم یک نوع مالیات مخفیانه می باشد: دولت برای جبران کسری بودجه خود پولی در کشور عرضه میکند که باعث افزایش تورم خواهد شد. یعنی اگر در اولِ سال ما با یک میلیون تومان، یک سبد خاص از کالاها و خدمات را می توانستیم بخریم، در آخر سال چنانچه تورم پنجاه درصد بوده باشد، توانایی خرید نصف آن سبد را خواهیم داشت. این با حالتی که تورمی وجود نداشته باشد اما دولت مستقیما پنجاه درصد از ما مالیات بگیرد تفاوتی ندارد.

 

 

 

حال میتوانیم درک کنیم که به چه دلیل تورم و سیاست های تورمی زیاد بشدت ناعادلانه می باشند. چرا که در شرایط مالیات ستانی، از افراد فقیر چیزی دریافت نمی گردد و از باقی افراد بصورت پلکانی بر اساس درآمدهایشان درصد بیشتری مالیات ستانده میشود که عادلانه است. اما در شرایط تورمی، قدرت خرید همه افراد اعم از ثروتمند و فقیر شروع به کاهش پیدا می کند. در عکس العمل به این شرایط، افراد ثروتمند که دارایی و درآمد فراوانی دارند، توان انتخاب داشته درآمد و دارایی های پولی خود را به شکل دارایی های دیگری که در پیک تورمی قرار دارند (مانند زمین و ملک، ارز، طلا و ...) در می آورند و می توانند بیشتر ارزش داراییهای خود را حفظ کنند. اما کارمندان، کارگران و افراد متوسط به پایین جامعه که فقط از درآمد ماهانه خود ارتزاق می نمایند، نمی توانند عکس العملی نشان داده و قدرت خریدشان بشدت کاهش یافته و فقیرتر میشوند. این باعث می شود تا اختلاف طبقاتی در جامعه افزایش یافته و فشار و بار هزینه های دولت بجای اینکه بر دوش افراد ثروتمند تر باشد، بر دوش افراد فقیر تر جامعه قرار گیرد.

 

جستارهای مرتبط:

تورم چیست؟

چرا تورم کنترل نمیشود؟

عوارض جانبی کنترل تورم چیست؟

 

 

 

۱۵
دی

تا اینجا صحبت هایی را که گفتیم، این بود که مبنای توسعه هر جامعه مردم آن کشور هستند و دولت ها در حاشیه قرار میگیرند. این مسئله مثالهای نقضی را به چشم می آورد: مثلا کره شمالی و کره جنوبی و یا آلمان شرقی و آلمان غربی. کشورهایی با فرهنگ و تاریخ یکسان که سرنوشت های بشدت متفاوت و متضادی را تجربه کرده اند. و این شک را به ذهن متبادر می نماید که ظاهرا حکومت و سیاست های آن اثر بیشتری بر توسعه کشورها دارد تا فرهنگ مردم آن. اگر مردم بنیان توسعه باشند پس چرا این سرنوشتهای متفاوت و متضاد بوجود آمده اند؟

انسان و نوع بشر از لحاظ تفکری و درکی یک موجود استاتیک و ثابت در طول زمان نمی باشد. ما با توجه به تجربیات مختلفی که داریم و برداشتمان از محیط خود و تحلیل آنها تفکراتمان عوض می شود. این تغییر ممکن است در جهت درست و مثبت و یا نادرست و منفی باشد. بشر ممکن است اشتباه کند و این بسیار طبیعی است. واضح است که افراد بشر هر یک تفکرات، جهانبینی ها و رفتارهای خاص خود را دارند. هر یک از ما به نوعی در دنیا یگانه و خاص هستیم و هیچ دو نفری نیستند که کاملا شبیه هم بیاندیشند و تحلیل نمایند. اولویتها و ارزشهای ذهنی هر یک از ما، هم منحصر به فرد بوده و هم در طول زمان هر چند اندک تغییر می نماید. منتهی در یک جامعه بطور متوسط افراد ممکن است بطور گروهی نقاط مشترکی را با هم پیدا کرده و دور هم جمع شوند. گاهی تفاوت گروه ها و نوع تحلیل و برداشت آنها و اولویت های ذهنیشان طوری است که می توانند زندگی در کنار هم را تاب بیاورند، و گاهی نیز این انشقاق فکری و تضادهای جهانبینی طوری می شود که نمی توانند کنار هم زندگی نمایند. یا باید یک گروه، دیگری را از بین ببرد و یا اینکه کلا از هم جدا شوند.


عکس کپی می باشد.


بعنوان مثال در حرکت از یک شرایط زندگی سنتی به یک شرایط زندگی صنعتی و مدرن قطعا خیلی از ارزش ها، اولویتها و روشهای تفکر و رفتاری و گفتاری می بایست عوض گردند. خیلی از نهادهای اجتماعی و جایگاهشان تغییر میکند و افراد میبایست خودشان را با شرایط جدید وفق دهند. در این میان ممکن است گروهی به شرایط اولیه به حدی عادت کنند که این تغییرات اجتماعی را نابودکننده تمامی هویت وجایگاه روحی و روانی خود انگاشته با تمام وجود تا سر حد مرگ با این تغییرات مبارزه کنند. و گروهی دیگر نیز به راحتی این تغییرات را بپذیرند. در صورتی که این اختلاف و تفاوت برای دو گروه غیر قابل تحمل شود و نتوانند با هم کنار بیایند، قطعا کار به مبارزه و درگیری و زد و خورد کشیده خواهد شد. یا یک گروه به کلی حذف و نابود می گردد، یا از هم جدا می شوند. 

گاهی نیز ممکن است این دو یا چند گروه تغییر از روش زندگی سنتی خود را پذیرفته باشند، اما اینکه به چه جهتی بایست بروند با هم به توافق نرسیده و تا سر حد حذف و یا جدایی با هم مبارزه کنند. نمونه های موجود در دنیا جنگ داخلی شمال و جنوب در امریکا و شکست جنوب از شمالیها و حذف آنها، جدا شدن کره شمالی و جنوبی و همچنین آلمان غربی و شرقی و پیوستن هر یک به یک بلوک ایدئولوژیک و جهانبینی دنیا  از این جمله می باشند.  واضح است که بعد از جدایی سرنوشت هر یک از کشورها مبتنی بر درستی و یا نادرستی نسبی جهانبینی ای که داشته اند تعیین شده و نسبت به هم فرق خواهد کرد.

لذا این استدلال که مثلا کره صرفا بخاطر رقابت های سیاسی و بین المللی بین امریکا و شوروی و بدون در نظر گرفتن جایگاه مردم کره و پذیرش آنها از هر یک از ایدئولوژیها، از هم جدا شده و مثلا امریکا به دولت کره جنوبی اجازه داده است که توسعه یافته و پیشرفته گردند بشدت نادرست و سهو انگارانه می باشد (دقت کنید که توسعه یک مسئله انسانی است و در این صورت حتی اگر امریکا میخواست، شاید در کره جنوبی رشد اقتصادی اتفاق می افتاد  اما توسعه ای در آن مشاهده نمی شد و چیزی مشابه مصر، عربستان و یا پاکستان را در آن شاهد بودیم که پایداری در آن وجود نداشت). این تحلیل به این سوال که چرا این اجازه مثلا به دولت پینوشه در شیلی و دیگر کشورهای امریکای جنوبی و افریقایی تحت سلطه خود داده نشده است و اینکه چرا ژاپن که شکست خورده جنگی در جنگ جهانی دوم بوده می بایست اجازه پیدا کند که چنان پیشرفتی بکند، نمی تواند پاسخ دهد.  این گونه تحلیل ها بیشتر بعلت اشتباه ناشی از تداخل و اشتباه تعریفها از رشد اقتصادی و توسعه می باشد.

۰۵
بهمن

قرن ها بادهای مخالف در اتفاقات تاریخی و عدم ارتباطات عمومی با فضای بین الملل باعث شد تا انسان ایرانی (و البته غالب کشورهای خاورمیانه و دیگر کشورهای مسیر جاده ابریشم) دارای ویژگی های فرهنگی ای بشود که درک، گنجایش و پتانسیلی از پیشرفت و توسعه در آن وجود نداشته باشد. در واقع ما امروزه وارث طرز تفکر، رفتار و فرهنگی هستیم که خودمون در پیدایش آن اراده و انتخابی نداشتیم. اما همین آگاهی از نقصانهای موجود و سعی در شناخت خود و حقیقت و رسیدن به خودآگاهی، بزرگترین نعمتی است که از آن برخورداریم.  در نتیجه این مسئولیت بر دوش ما خواهد بود تا با استفاده از این دانسته ها، آینده را برای خود و فرزندانمون بهبود ببخشیم.  

اما قبل از اینکه پیش برم نیازه تا چند نکته رو تذکر بدم. اول اینکه در هر زمانی چند نخبه و انسان آگاه و علامه پیدا میشه. پس وقتی میگیم که وضعیت فرهنگی جامعه نا بسامان هست، نه به این معنی که همه در یک سطح از شرایط نادرست قرار دارند بلکه به این معنیه که متوسط جامعه در شرایط خوبی قرار نداره. در مورد مسائل اجتماعی ما همواره بر روی متوسط ها صحبت میکنیم. مثلا وقتی میگیم جامعه ای درستکاره به این معنیه که متوسط به بالای جمعیت یک جامعه ای درستکار هستند. والا در هر کشوری انسانهای خوب و بد پیدا میشن و وجود یک یا چند آدم بد حکم بالا رو نقض نمیکنه. 

دوم اینکه وقتی صحبت از فرهنگ میکنیم منظورمون چیه؟هر فرد یا جامعه ای یک جهانبینی غالب دارند. اون جهانبینی باعث میشه تا یکسری از مسائل و موضوعات در نظر اونها بعنوان ارزش جلوه پیدا کنه. موضوعاتی که قابلیت اینو پیدا میکنند تا حجم بالایی از ذهن شما رو درگیر خودشون بکنن. شما برای اون احترام بی حد قائل خواهید بود، و دیگران رو بر مبنای اون ارزشها قضاوت میکنید و برایتان پذیرفته نخواهد بود کسی این ارزش ها رو نقض کنه و برای دفاع از اونها حاضر خواهید بود حتی جان خودتون رو هم فدا کنید. بعنوان مثال در یک کشوری زمان اهمیت بالایی پیدا میکنه و احترام به اون چه از جانب خود و چه دیگران ارزش تلقی میشه. پس وقتی یک جلسه ای میگذارن همه سر وقت حضور پیدا میکنند. و اگه در این میان کسی تاخیر بکنه، بی ادبی در نظر گرفته شده، توسط دیگران طرد و یا مورد تنبیه و مجازات ( حتی با یک نگاه بد و یا توبیخ زبانی) قرار میگیره. اما در جامعه ای که زمان در اون ارزش به حساب نمیاد تاخیرهای یک یا چند ساعته و معطل کردن دیگران نه تنها زشت به حساب نمیاد که امری عادی تلقی شده و حتی در بعضی جاها بعنوان افتخار و نشان دادن برتری به رخ کشیده میشه. در قدم بعدی بر اساس ارزشهای شکل گرفته در یک جامعه، اولویتها و سلسله مراتب اهمیت موضوعات مختلف بوجود میاد. اینکه چه موضوعی اولویت اصلی میتونه باشه و نقض چه موضوعاتی میتونه ندیده گرفته بشه. اینجاست که اگه این ارزشها و اولویتها بر اساس حقیقت و درست باشه، میگن مردم قدرت تمیز بین درست و نادرست و سره و ناسره رو دارند. والا جامعه به حدی نزول میکنه که نمیتونه خیر و شر خودشو تشخیص بده.

بر اساس این اولویتها و ارزش ها، رفتارها، نُرم های رفتاری و اخلاقی، عُرف، نهادهای مختلف در خانواده و جامعه شامل نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، سنتها و رسومات شکل میگیره. به مجموعه این نرم ها ، نهادها ، عرفها ، سنتها و رسوم در یک جامعه فرهنگ گفته میشه. 

اما بر میگردیم به سوال اصلی خودمون که انسان توسعه یافته چه انسانیه؟ یعنی برای اینکه یک کشور بتونه  توسعه یافته بشه، افراد ساکن در اون چه ویژگیهایی بایست داشته باشن و چه ارکانی رو بعنوان اصول ارزشی خود بپذیرند؟ با یک مطالعه و جستجو میشه لیست بلند بالایی از خصوصیاتی که نیازه رو تهیه کرد، اما در میون اونها تعدادی هستند که نمیشه ازشون گذشت و جامعه بایست نسبت به این موارد به آگاهی رسیده و اونها رو بعنوان ارزش تلقی کنه ، تا نتیجه فکری و رفتاری اون منجر به توسعه یافتگی و پیشرفت اون بشه:


ارزش انسان

اینکه جدای از مقام، نفوذ سیاسی و اجتماعی، جنسیت، قومیت، ملیت، مذهب ، ثروت و ... ذات آدمی و شخصیت وجودیش در یک جامعه دارای ارزش و احترام باشه. یکی از مهمترین چیزهایی که در کشورهای توسعه یافته وجود داره  (و البته باعث پیشرفت اونها شده) و جذابیت ایجاد میکنه به نحوی که در اولین برخوردها هنگام ورود به این کشورها به چشم میاد همین مسئله هست. تموم جوانب و مسائل رفاهی که در این کشورها دیده میشه وابسته به همین احترام به نوع انسانه. نحوه برخورد با ارباب رجوع، نحوه برنامه ریزی سیستم حمل و نقل، طراحی اتوبوسهای شهری، نحوه بوروکراسی اداری، مجموعه طراحی شهری، طراحی ساختمانها، طراحی فضای سبز، اهمیت ایمنی در زندگی و کار و ... قطعا اگه ارزش ذاتی انسان مورد احترام نباشه (که البته به حرف نیست بلکه اگه واقعا ارزش باشه خودشو در عمل نشون میده) آنگاه به هیچ عنوان نمیشه صحبت از رفاه و پیشرفت و توسعه کرد، چرا که کسی راجع به اینکه چطور بهتر زندگی کنیم و بیشتر شرایط زندگی رو بهبود ببخشیم و زندگی رو ساده تر کنیم فکر نمیکنه.

بعد دیگه ارزشمند بودن انسان در یک جامعه اینه که همواره درآن، در صورت اجبار به انتخاب بین ماشین و ابزار، و انسان، ماشین و ابزار رو فدای انسان میکنند و نه برعکس. در حالیکه در کشورهای توسعه نیافته میبینیم که انسان فدای ابزار فیزیکی و ماشین میشه و اگه بخواد انتخابی صورت بگیره ابزارآلات نگهداشته شده و از انسان صرف نظر میشه.


عکس کپی می باشد.

ارزش زمان

یکی از مهمترین ارزش ها در کشورهای توسعه یافته است. در واقع رشد، تغییرات کیفی زندگی در بازه زمانیه. پس هر چه در زمان بیشتر صرفه جویی کنیم و اتلاف نداشته باشیم با سرعت بیشتری شرایطمان بهبود پیدا میکنه و توسعه اتفاق میوفته. انسانهای توسعه یافته نه تنها برای زمان خودشون ارزش قائلند بلکه برای زمان دیگران نیز احترام قائل میشوند، لذا یکی از بنیادها و ارکان ایجاد نظم و برنامه ریزی در جامعه شکل میگیره. جلسات و مراسم سر وقت، سیستم حمل و نقل سر وقت، اجرای برنامه های فردی و اجتماعی بر اساس زمانبندی و سر وقت. بوروکراسی اداری بدون فوت وقت و طبق برنامه و... آیا رفاه و توسعه چیزی غیر از اینهاست؟ شرایطی که شما برنامه زندگیتان را میدانید و میتوانید برای خود و آینده تان برنامه ریزی کنید، بدون اینکه فکر کنید که وقت شما در این راه تلف شده و یا توسط دیگران مستهلک میشود.


اصالت صداقت و حسن نیت

راستی در گفتار و کردار و همچنین حسن نیت یکی دیگه از اصول یک جامعه پیشرفته است. به میزانی که این اصول در جامعه ای کمتر باشه، جامعه از توسعه و پیشرفت باز میمونه. اولین اثر این عوامل در ساختن یک سرمایه اجتماعی قرص و محکم هست. اینکه مردم جامعه بتونن به هم اعتماد داشته باشن. نکته دیگه اینه که بخصوص در کشورهای توسعه نیافته نیات کارها همون چیزی نیستند که نشون داده میشن و در نتیجه کارها، برنامه ها و تلاشها گاهی جنبه نمایش داره. برای همین مثلا در مقالات و دستورالعمل هایی که نهادهایی مثل سازمان ملل و یا بانک جهانی برای حل مشکلاتی مانند فساد اداری ارائه میدن اولین بند از اون میگه آیا واقعا میخواین فساد رو کنترل کنین؟ واقعا در کاهش اون حسن نیت دارید؟ و یا میخواین نمایش اجرا کنید؟ در صورت داشتن حسن نیت آنگاه بندهای بعدی قابل تامل و اجرا خواهند بود، اما در صورت نداشتن حسن نیت هیچ برنامه و قانونی به اجرا نخواهد رسید. علاوه بر اون باعث اتلاف وقت، هزینه و انرژی خواهد شد.


ارزش حق و حقوق

تا وقتی هر کسی در یک جامعه آشنا به حق و حقوق خودش نباشه، و همچنین رعایت حقوق دیگران و نه تنها افراد، که طبیعت و باقی جانداران توسط افراد اون جامعه درونی نشده باشه، نمیشه حرف از توسعه زد. اینکه افراد حقوق باقی انسانها و طبیعت رو نه از ترس جریمه و تنبیه و غیره که بخاطر ارزش ذاتی خودش پاس بدارند


پذیرش حق مالکیت

حق مالکیت معنی ای گسترده تر از این داره که مثلا شما برای زمین و ملکی که دارید سندی داشته باشید که بطور قانونی شما رو مالک اون بنامه و کسی نتونه اون ملک رو  بدون رضایت شما در بیاره

حق مالکیت به این معنی است که آیا شما میتونین حاصل و میوه درختی رو که کاشتید خودتون درو کنید؟ یا در این میان بطور قانونی و غیر قانونی افراد و یا مجموعه هایی هستند که حاصل دسترنج شما رو درو میکنن و  سهم اندکی به خودتون خواهد رسید. این مسئله ربطی به مالیات در کشورها نداره بلکه منظور جهانبینی ای هست که به افراد اجازه میده بعنوان یک فرد و یا مقام صاحب قدرت به دسترنج دیگران دست درازی کنه و یا حق اونها رو بهشون نده. رعایت حق مالکیت اولین و مهمترین قدم در ایجاد انگیزه برای افراد برای حرکت، رونق و پیشرفت هست.


تصویر کپی می باشد.

نظم فردی و اجتماعی

قطعا نمیشه یک کشور توسعه یافته بی نظم رو تصور کرد. تموم مسیرهایی که به پیشرفت و توسعه ختم میشن از مسیر توانایی در برنامه ریزی و کنترل بهتر میگذرن. و بدون نظم فکری و فردی توانایی ای در نظم اجتماعی و اجرای طبق زمانبندی برنامه ها وجود نخواهد داشت. بدون نظم در جامعه قطعا صحبتی از ارزش انسان و زمان نمیشه کرد و حقوقی رعایت نخواهد شد. اتلاف وقت، هزینه و انرژی انسانها کمترین نتیجه بی نظمی خواهد بود.


عدالت در بازی و رقابت زندگی

ما همه در زندگی اجتماعیمون در یک رقابت با دیگر افراد قرار داریم. در تجارت، تولید، کار ، سیاست، تحصیل و ... و همه این رقابتها در بستری از قوانین و مقرارت نگاشته شده قانونی و یا نگاشته نشده عرفی قرار دارند. رعایت این قوانین بازی در زندگی اجتماعی، یا اصطلاحا "جر نزدن" و تغییر ندادن قوانین به نا حق برای منافع فرد یا گروه خاصی، از اصول توسعه و پیشرفته. در واقع این رقابت عامل اصلی تکامل همه افراد و گروههاست البته در صورتی که قانون بازی بصورت عادلانه و جوانمردانه بدون جانبداری آشکار یا پنهان از هیچ طرف خاصی اجرا شود. در این صورت تنها بازی بهترو تکامل بیشتر باعث برد خواهد شد. مجموع اثر این عامل باعث توسعه و پیشرفت کل جامعه میشه. در غبر اینصورت چیزی غیر از شایستگی باعث برد افراد و گروهها میشه که نتیجه نهاییش الزاما پیشرفت و توسعه کشور نخواهد بود.

قانونگرایی و قانونمندی

آیا تمام چیزهایی که طبق حقوق همه افراد و مصالح مختلف جامعه بر روی کاغذ نگاشته میشه و بعنوان قانون به همه ابلاغ میشه، مورد رعایت قرار میگیره؟ پیشرفت و توسعه کشور بر مبنای دو اصل بوجود میاد: اول اینکه تصمیمات درستی گرفته بشه و دوم اینکه این تصمیماتِ درست، بصورت درستی اجرا بشه. قانونمندی جامعه ضامن تحقق بخش دوم این دو اصل هست تا مطمئن بشیم کارها به درستی پیش میره. در غیر اینصورت قوانین نگاشته شده بر روی کاغذها ارزش زیادی نخواهند داشت.


رعایت و پذیرش شایسته سالاری

قطعا وقتی صحبت از منافع مالی و یا پست و مقام در پیشرفت شخصی میشه، همه برای تقسیم اون و دریافت سهم صحبت از شایسته سالاری میکنن. اینکه حق به حقدار برسه. اما وقتی میخوان بگن این فرد شایسته کیه؟ همه بجای در نظر گرفتن یکسری معیارهای روشن و شفاف و قابل اندازه گیری و مقایسه کردن افراد با اون معیارها برای پیدا کردن فرد شایسته و پذیرفتن نتیجه اون، مستقیم و غیر مستقیم به خودشون اشاره میکنن و جوری قواره رو میبرن که مناسب تن خودشون در بیاد. این اصل در جهانبینی اشاره به این داره که شما خودتون رو با معیارهای شفاف تعریف شده شایسته سالاری مقایسه کنین نه اینکه افراد رو به دلخواه انتخاب کنین بعد تعریف شایستگی رو به اندازه اونها بدوزین. روشنه که فرد شایسته در یک رقابت سالم و جوانمردانه با قوانین عادلانه و روشن تعیین میشه. پذیرفتن نتیجه این رقابت بدون درگیری و حرف و حدیث یکی از اصول و ارزشهای کشورهای توسعه یافته است.


ارزش ارتباطات کلامی بجای درگیری های فیزیکی در جامعه

یکی از ارزش های اصلی جوامع توسعه یافته اصالت گفتگو هست؛ اینکه بر روی مسائل مورد اختلاف بحث و صحبت میشه. افراد این توانایی رو دارن که در این مباحث روی عقاید خودشون تمرکز کنند و استدلالهای خودشون رو بیارن و قضاوت رو به جمع واگذارن. در این میون افراد توانایی کنترل خشم خودشون رو دارند و هیچگاه این مباحث به درگیری ، آسیب رسانی، ایجاد وحشت و یا احیانا حذف افراد و گروههای مخالف فکری نمی انجامه. در حالیکه در جوامع توسعه نیافته کوچکترین اختلافات فکری و یا عقیدتی تحمل نگشته، موجب ایجاد موج های خشونت در جامعه میشه.