آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جهانبینی» ثبت شده است

۰۸
فروردين

مدت ها بود که ایده ای در زمینۀ اقتصاد اسلامی داشتم، اما نگارش در این زمینه مهارت ها و تخصص میان رشته ای را می طلبد و کار ساده ای نیست. هر چند تحقیق و تحلیل ارائه شده می تواند درگیر نقائص زیادی باشد، ولی فقط به عنوان یک نمونه خواستم نشان دهم که چگونه با استفاده از زیر بنای جهانبینی اسلامی می توان به یک سیستم اقتصادی رسید. همان طور که در نقد تفکرات اقتصادی جناب صدر دیدیم، برای طراحی سیستم اقتصاد اسلامی باید از روش قیاسی استفاده کرد. بدین معنی که از اصول کلی اولیه پله به پله استنتاج کرد تا به یک چارچوب ثابت فلسفی دست یافت. بعد با استفاده از هدف یا اهداف بدست آمده از جهانبینی، وظیفه دانش و روش های علمی شروع می شود تا راههای ممکن برای رسیدن به آن را در جنبه های مختلف نشان دهند تا به بهترین نحو ممکن بتوانند مشکلات ما را حل نمایند. این بخش از طراحی سیستم اقتصادی ثابت نبوده و با توجه به دانش و تجربه بشر می تواند یک روند تکاملی داشته باشد. برای طی این مسیر در درجه اول باید ببینیم طبق اصول اسلامی، دنیا به چه دلیل بوجود آمده و بشر در آن چه جایگاهی دارد؟ هدف خداوند از خلق بشر چیست و او چه مسیری را باید بپیماید و به چه هدفی قرار است برسد؟  برای این منظور حدالمقدور از آیات قرآن استفاده می شود و در صورت لزوم و با فیلتر عدم تعارض و تناقض با چارچوبهای قرآنی و روح کلی دین، از احادیث نیز بصورت مکمل در کنار آیات بمنظور درک بهتر آنها استفاده خواهد شد. بر اساس حقایق بدست آمده و جهانبینیِ شکل گرفته،  اهداف، اولویت ها و چارچوب سیستم اقتصادی که آن را به مقاصد کشف شده می رساند، روشن می گردد. دیگر اینکه با توجه به شرایط روزِ هر جامعه و کشوری، علوم تجربیِ اجتماعی از اقتصاد و جامعه شناسی گرفته تا علوم سیاسی چگونگی رسیدن به هدف را از طریق بحث و تبادل نظر تعیین می کنند.

در ابتدا  مسیری را که خواهیم پیمود بیان میکنیم تا اشراف کلی به تحلیلی که در پی خواهد آمد داشته باشیم؛ نقطه شروع حرکت این خواهد بود که ما خدایی را که در اسلام پرستش می شود بهتر بشناسیم، بعد داستان خلقت را مرور می کنیم و هدف از خلقت جهان را طبق جهانبینی اسلامی مورد کنجکاوی قرار می دهیم. در ادامه به انسان می رسیم. اینکه داستانش چیست و به چه هدفی خلق شده است؟ با شناخت هدف خلقت آدمی و نقش و جایگاهش در جهان خلقت، باقی کار راحت تر شکل گرفته و با استفاده از جهانبینی اسلامی خواهیم دید چارچوب اقتصاد اسلامی چیست و چه باید باشد؟

اولین جمله ای که در گسترش اسلام از زبان پیامبر (ص)  بعنوان سنگ بنای اسلام می شنویم شعار توحید است: "قلو لااله الا الله تفلحوا" بگو که هیچ خدایی جز الله وجود ندارد تا رستگار شوی. اینکه الله تنها خدایی است که اساساً وجود دارد و شایسته پرستیدن است. در اینجا توجه به دو نکته بسیار پر اهمیت است؛ اول آنکه الله کیست و چه خصوصیاتی دارد؟ و دوم اینکه معنی پرستش و عبادت چیست؟  

برای شناخت خداوند اولین و قابل درک ترین تعریف را سورۀ اخلاص ارائه می دهد: بگو اوست خدای یگانه ، خدای بی نیاز، نزاده و زاده نشده است، و هیچ کس مانند او نیست. اما برای شناخت  بیشتر خداوند و خصوصیات او در جستجوی در قرآن و دیگر متون اسلامی به اسماء الحسنی می رسیم[1]. صفات و اسم هایی که هر یک بیانگر یک ویژگی خداوند منان می باشد همچون الصّادق، الصانع، العدل، الغنی و یا الخالق که جمیع صفات نیک وخصوصیات عالی وجودی می باشند. اما باید دقت کرد که الله یک هویت واحد می باشد و شمردن صفات و اسامی حسنی فقط از جهت شناخت ما از آن ذات واحد است. چنانکه حضرت علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه می فرماید:

"... خدایى که اوصافش در چارچوب حدود نگنجد، و به ظرف وصف درنیاید، و در مدار وقت معدود، و مدت محدود قرار نگیرد. ... آغاز دین شناخت اوست، و کمال شناختش باور کردن او، و نهایت از باور کردنش یگانه دانستن او، و غایت یگانه دانستنش اخلاص به او، و حدّ اعلاى اخلاص به او نفى صفات  اوست، چه اینکه هر صفتى گواه این است که غیر موصوف است، و هر موصوفى شاهد بر این است که غیر صفت است. پس هر کس خداى سبحان را با صفتى وصف کند او را با قرینى پیوند داده، و هرکه او را با قرینى پیوند دهد دوتایش انگاشته، و هرکه دوتایش انگارد داراى اجزایش دانسته، و هرکه او را داراى اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده، و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته، و هر که براى اوجهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده، و هرکه محدودش بداند معدود به شماره اش آورده است."

خدایی است  نامشهود که جمع تمام صفات نیک است بدون ایجاد تناقض از حضور این صفات یا عدم تعادل بین آنها و هر یک از این صفات را تا بی نهایت دارد، به طوری که انتهایی برای آن نمی توان تصور کرد. وقتی می گوییم که خداوند غنی است. حد نهایی این توانگری تا کجاست؟ انتهایی ندارد و بینهایت است. یا حد نهایی خالقیت خداوند کجاست؟ باز هم نمی توان محدودیتی بر آن متصور شد.

در خلقت جهان هستی همانطور که در قرآن شش بار ذکر شده، الله جهان هستی را در شش مرحله آفریده است.[2] و در آن هفت آسمان را در دو مرحله ایجاد کرد.[3] آسمان و زمین در ابتدا به شکل گاز بودند که به آنها صورت بخشید.[4] در روی زمین کوهها و باقی برکات را بوجود آورد و در آنجا رزق و قوت موجودات را در چهار مرحله پدید آورد.[5]

تمام موجودات در آسمان و زمین در حال تسبیح و سجود خداوند هستند.[6] چنانچه علی اکبر شایسته نژاد (1392) در تحقیقی آورده است برخی این سجده و تسبیح را در واقع همان تکامل تکوینی و به مثابه ایفای نقش خویش در نظام آفرینش ذکر کرده اند.[7] در کنار این روند تکاملی اجباری و تکوینی کل جهان هستی، خداوند در قرآن ذکر می نماید که جهان هستی را برای نوع بشر خلق کرده است.[8]

اما سؤال اصلی آنست که خود بشر به چه منظوری خلق شده است؟ برای شناخت این موضوع به داستان آفرینش در قرآن می پردازیم؛  خداوند به فرشتگان می گوید می خواهم در روی زمین جانشینی برای خود قرار دهم. فرشتگان گفتند آیا می خواهی کسی را قرار دهی که به فساد و خونریزی بپردازد؟ و خداوند در جوابشان می گوید که من چیزی می دانم که شما نمی دانید.[9] پس نوع بشر را از خاک آفرید[10] و از روح خود در او دمید[11]. آنگاه خداوند بار امانت را به آسمان و زمین و کوهها عرضه کرد اما آنها هراسناک شدند و سرباززدند و فقط انسان بود که این بار امانت را برداشت.[12] مرحوم دکتر علی شریعتی معتقد بودند که این بار امانت همان قدرت اختیار است که در انسان وجود دارد و نقطه تمایز نوع بشر با سایر موجودات می باشد. به نظر من خود  قدرت اختیار نیست بلکه مسئولیت پذیرش این قدرت اختیار است که نوع بشر بدوش کشید و برای همین در ادامه خداوند در قرآن می آورد که چقدر انسان ستمگر و نادان بود. چرا که با توجه به اهمیت و دشواری این بار سنگین و مسئولیت بزرگ، در حالی که می دانست توان رفتن راه نادرست، انجام گناه و اشتباه  را هم دارد توجهی نکرد و این مسئولیت را پذیرفت. پس در اوج نادانی به خود ستم روا داشت. به نظر می رسد بزرگ ترین مسئلۀ بشر خود واژۀ مسئولیت پذیری باشد. چیزی که به آن کمتر توجه می شود.

آنگاه به نوع بشر اسماء را آموخت و آنرا به فرشتگان عرضه کرد[13] و آن چیزی بود که فرشتگان نمی دانستند و همین دانش بیشتر علت برتری آدمی بر فرشتگان شد[14]و هنگامی که خداوند به فرشتگان می فرماید بر آدم سجده کنید، همگی سجده می کنند به غیر از شیطان[15] که تکبر ورزید[16] و علت آنرا ساخته شدن خودش از آتش[17] و برتری آن به انسان دانست که از خاک ساخته شده است[18].

پس خداوند شیطان را از مقامش نازل کرد[19]، اما شیطان از خداوند فرصتی طلب می کند تا روز قیامت[20] و اعلام می کند که در این فرصت نوع بشر را گمراه خواهد کرد[21]. سپس شیطان آدم و حوا را می فریبد و آنها از مقام بهشتی که در آن بودند به مقام زمینی نازل می شوند.[22]

خداوند تمام نوع بشر را از زن و مرد از یک نفس واحد ساخت[23]، بطوری که در ابتدا امت واحدی بودند، اما بعداً اختلاف بینشان بوجود آمد[24]. پس خداوند جوامعی را که ظلم کردند از بین برد، و جوامع دیگری را جانشینشان کرد تا بنگرد چگونه عمل می کنند.[25]

جالب است که خداوند متعال آفرینش جهان هستی را امری بزرگتر از آفرینش نوع بشر می داند.[26] طبق آیات قرآن آفرینش جهانِ هستی بیهوده و بازیچه نبوده است[27]، بلکه حق و حقیقتی است[28] که به روز جزا ختم می شود[29] تا همه را بیازماید[30]. در نتیجه بازگشت همۀ ما بسوی او خواهد بود[31] و هدف از خلقت نوع بشر چیزی جز عبادت نبوده است[32]. جهان هستی انتهایی مشابه  شروع خود خواهد داشت و همانگونه که بوجود آمد، در هم پیچیده خواهد شد[33].

حال به دومین سؤالی که در بالا ذکر شد می رسیم. اینکه معنی عبادت چیست که هدف از خلقت انسان نامیده شده است؟ آیا عبادت فقط محدود به نماز و روزه می شود و یا یک مفهوم بسیار گسترده تر را شامل می گردد که نماز و روزه فقط بخشی از آن می باشد؟ درک این عبارت همان نقطه ای است که می تواند ما را به سوی طراحی یک سیستم اقتصادی برآمده از تفکر اسلامی رهنمون سازد.

برای مطالعۀ این موضوع از سورۀ التین شروع می کنیم که خداوند می فرماید ما انسان را به بهترین شکلی آفریدیم[34] و بعد او را در نازلترین مراحل بازگرداندیم[35]، مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند[36]. در واقع افراد صالح خود را از آن مراتب پایین به مراتب بالاتر می کشند و به هدف خدا که خلیفة الهی است، نزدیکتر می شوند. پس این عبادت پیمودن راهی است که ما را از آنچه هستیم و در نازلترین مراحل قرار دارد به بالا کشیده و به مقام خلیفة الهی ـ کسی که آیینه تمام نمای خداوند است ـ می رساند. در واقع تفاوت بین ادیان  آیین های مختلف در همین جا خود را نشان می دهد. کسی که بت می پرستد در نهایت خود را شبیه یک سنگ یا خصوصیاتی می کند که برای آن سنگ متصور است. کسی که پول می پرستد در نهایت شخصیت و روح خود را شبیه پول خواهد کرد و کسی که یک فرد را می پرستد تلاش می کند خود را شبیه آن فرد نماید و چون تمام این پدیده ها کمتر  و محدودتر از خدایند درواقع پرستش کنندگان آنها خود را به یک امر محدود قانع کرده و باز می مانند. در حالیکه الله می گوید به چیزی کمتر از بینهایت مطلق رضایت ندهید. امام حسن مجتبی (ع) می فرماید :"هر کس بندگی الله را بنماید خداوند همه چیز را بندۀ او گرداند."[37] و همچنین روایتی از امام صادق(ع) آمده است که: "عبودیت گوهری است که باطن آن ربوبیت است."[38] و همچنین ابن فهد حلّی در کتاب خود حدیث قدسی بسیار شگفت انگیزی ذکر می کند به این عبارت که: " بندۀ من، مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود قرار دهم. من زنده ای هستم که نمی میرم، تو را نیز زنده قرار دهم که هرگز نمی میری. من بی نیازی هستم که فقیر نگردم، تو را نیز بی نیازی قرار دهم که هیچگاه بی نیاز نگردی. من کسی هستم که هر گاه مشیتم به هستی چیزی تعلق گیرد، بود شود، تو را نیز موجودی قرار دهم که هر گاه مشیتت به هستی چیزی قرار گیرد، بود شود."[39] در واقع این دنیا محل آزمونی است، که بر خلاف سایر موجودات که مراحل تکاملی خود را بناچار طی می کنند، نوع بشر با اختیار خود و آزادانه این مسئولیت را دارد که روح خدایی خود را پرورش داده و به تکامل برساند و خود را تا آنجایی که قادر است شبیه حضرتش نماید. در نتیجه به تمام فرآیند، اعمال و طی راهی که این نتیجه را حاصل نماید عبادت گویند. از نتایج آن اینست که هدف انسان را صرفاً در پرورش این صفات، استعدادها و جنبه هایی که در انسان وجود دارد قرار دهد، به گونه ای که تمام آن اسماء الله در آدمی بدون تناقض و در تعادل کامل با هم متبلور شود. به همین دلیل در اسلام هر گونه رهبانیت مذموم شناخته شده است. حد نهایی این شکفتگی و پیشرفت و توسعه چقدر است؟ بی نهایت. همچون الله هیچ حدی بر توسعه این صفات در آدمی وجود ندارد. و از نتایج دیگرش آنست که آدمی را از هر چه من دون الله است آزاد و رها می کند و از وابستگی به آنها چه مادی و چه معنوی منع می نماید. برای همین حضرت علی (ع) می فرمایند که: " هر کسی شرط های عبودیت را به جای آورد، سزاوار آزادی شود."[40] و اضافه می کند که عبادت باعث رستگاری خواهد شد.[41] به فرموده حضرت علی (ع) از خصوصیات این عبادت آن است که چشم امید شما نباید به کسی به غیر از خداوند باشد و از چیزی هم غیر از گناهان خود نترسید و دائم به واکاوی اشتباهات خود (هر آنچه که شما را از آن مسیر تکاملی وا می دارد) بپردازید: "عبادت خالصانه برای خداوند چیزی نیست جز به فردی غیر از الله امید نبستن و جز از گناهان خود نترسیدن."[42] احادیث دیگری وجود دارد که جنبه های دیگری از معنی عبادت و گسترۀ آنرا نشان می دهد. به عنوان مثال از امام حسن عسگری(ع) نقل شده است که: " عبادت کردن به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه عبادت به زیادی اندیشیدن در امر و کار خداوند است."[43] و همچنین از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که: "عبادت هفتاد جزء دارد که برترین آنها کسب روزی حلال می باشد."[44] پس این عبادت که می تواند ما را به مقام خلیفة الهی برساند گستره ای از تفکر و اندیشیدن گرفته تا هر عمل صالحی همچون کار و تولید و کسب روزی حلال دارد. در واقع تمام اعمال ما که ما را در طول مسیر تکامل روحی و جسمی قرار می دهد را شامل می شود. به همین دلیل است که در اسلام ضرر رساندن به دیگران و حتی به خود نفی شده است.

پس نوع بشر در ابتدای امر در پایینترین منازل قرار می گیرد و در زندگی زمینی خود فرصت دارد تا در طی مسیری بصورت آزادانه و اختیاری خود را به مقام خلیفة الهی به تکامل برساند. به این روند تکاملی که شامل تفکر و تمام اعمال طبیعی دنیایی و زمینی ما همچون کار و تولید، ازدواج و ... می شود، عبادت می گویند. در واقع راهی که ما را از این مبداء به آن مقصد می برد مذهب یا شرع گفته می شود که هر دو به معنی راه و محل عبور است. و مقصد الله است. خدایی واحد که شامل تمام صفات خوب و پسندیده می شود که هر یک از این صفات را نیز تا بینهایت و بدون هیچ حد و مرزی دارد. شکفتن تمام استعداد هایی که خداوند با دمیدن روح خود بصورت بالقوه در آدمی قرار داده است و حال وظیفه آدمی است که آنها را توسعه داده و بالفعل گرداند. در نتیجه هدف اصلی خلق  بشر کشف و پرورش استعدادهای بالقوه ای است که در وی بصورت فطری و خداداد وجود دارد. انسانی که در مسیر عبادت  و تکامل الهی پیش می رود باید جامع جمیع اسماء الهی همچون غنی ، خالق، خلاق[45]، فاطر، رزاق، باسط، عدل، حلیم، جلیل، واسع، قوی، قادر، مقسط و صبور باشد. در نتیجه جامعه ای که شامل این تفکر اسلامی باشد و پیروان اسلام جمعیت آنرا تشکیل بدهند هم در کل باید از نظر مادی توانگر(غنی)، تولیدگر(خالق)، نوآور(خلاق)، توسعه دهنده عدل و قسط، شکیبا و بردبار و قوی و توانا باشد. در نتیجه اگر جامعه مسلمانی را ببینیم که فقر، ناتوانی، تمایل به مفت خوری، توان تولید و نوآوری پایین، بی نظم و دارای هرج و مرج، عدم وجود عدل و قسط، ضعیف و عدم تحمل یکدیگر در آن  مشاهده شود باید در پیروی آنها از دین اسلام شک کرد. پس طراحی سیستم های مدیریت و حکمرانی یک جامعه (چه سیاسی، چه حقوقی، چه اقتصادی و ... )  باید به طریقی باشد که خروجی آن ایجاد فضایی باشد تا فرد این امکان و آزادی را داشته باشد تا به کشف و شکوفایی استعدادهای خود بپردازد و هیچ مانعی غیر از خودش نباید در برابر این هدف وجود داشته باشد. نکته ای که در اینجا باید دقت کرد آنست که این سیستم ها باید از همان قوانینی استفاده کنند که خداوند در این راه جلوی پای انسان و کل طبیعت قرار داده و آن اینکه مانع قدرت اختیار و تصمیم گیری آدمی نباشد. دراینجاست که احادیث فوق الذکر از حضرت علی (ع) مبنی بر سزاواری آزادی بشر در طریق عبادت و یا امید نداشتن به کسی به جز خداوند معنی پیدا می کند. و این چنین است که رستگاری و سعادت امری اجباری و به زور نمی تواند باشد، بلکه کاملا انتخابی و تحت اختیار نوع بشر است: " و بر خداست که راه راست را به بندگانش نشان دهد، اما بعضی راه ها بیراهه است و اگر خدا بخواهد همه شما را (به اجبار) هدایت می کند (اما این کار را نمی کند)."[46] در نتیجه فقط " راه را نشان می دهد،  می خواهد شکر این نعمت را بگویند و یا می خواهد ناشکری و کفران کنند."[47] پس برای یک حکومت هم راهی جز این نیست تا این چارچوب و قانون الهی را رعایت کند تا شهروندانش بتوانند تصمیم بگیرند و در اجبار، ملزم به رعایت و یا پیمودن مسیری که درست انگاشته شده نشوند چه اگر این راه ثواب بود خود خداوند به این کار تواناتر بود. چه خداوند خود به پیامبرش می فرماید: " پس فقط تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای[48]، تو تسلطی بر آنها نداری که آنها را مجبور به کاری گردانی[49]." پس اگر بخواهیم آنرا به سیستم اقتصادی منطبق کنیم، راهی جز دادن آزادی های اقتصادی وجود ندارد تا نوع بشر بتواند آن استعداد های بالقوه در خود را شناخته و شکوفا نماید. البته در یک زندگی اجتماعی قطعاً این آزادی ها در جایی با هم تداخل می کنند که قواعدی همچون لا ضرر و لاضرار و دیگر قوانین به همین منظور آمده است. این آزادی ها تا جایی گسترده می شوند که باعث ضرر و زیان به دیگران نشود. در واقع آزادی های اقتصادی که محمد باقر صدر در کتاب اقتصادنا از آنها ذکر میکند که پیامبر اکرم (ص) به مسلمانان داده بود از همین جهانبینی ناشی می شود که متاسفانه صدر به اهمیت حیاتی این مسئله در آن زمان پی نبرد و به نوعی آنرا طور دیگری تأویل کرد.

جنبۀ دیگری که خیلی در قرآن و احادیث مشاهده می شود  این نکته است که رزق و روزی فقط در دستان خداوند است و شما نباید چشمانتان به هر چیزی من دون الله باشد و امیدی به آن ببندید.[50] این داشتن استقلال مالی از من دون الله را خداوند هم از نظر فکری بر آن تاکید می کند که بصورت چشم و دل سیری و اعتماد به خداوند حتی در وقت تنگدستی بروز می کند که مبادا باعث بشود کسی از مسیر عبادت الهی خارج گردد و هم این که قاعدتاً باید مصداق اجتماعی در یک سیستم اقتصادی داشته باشد که طوری طراحی شود که سرنوشت اقتصادی هر کسی حدالمقدور در دستان خودش باشد و وابسته به خواست، نظر، دخالت و تصمیم هیچ فرد یا گروه دیگری من دون الله نباشد. باید دقت کرد که این مطلب به معنی دادن نان مفت یا پول مجانی به افراد نیست، بلکه به معنی کاهش سیطره، دخالت و سلیقه دیگر افراد بر سرنوشت مردم است. این اصل و هدف در طراحی سیستم های اقتصادی و مدیریتی بسیار مهم است. اینکه من اگر در شرکتی کار می کنم، حقوق من و راه پیشرفتم با توجه به وظایفی که برایم از قبل تعریف شده، قابل محاسبه و پیش بینی باشد و ربطی به نظر، سلیقه و خواسته های فردی و غیر کاری کارفرما نداشته باشد. یا اگر بعنوان یک شرکت در جامعه مشغول بکار هستیم وضعیت  کاری شرکت نباید وابسته به علایق، سلیقه ها و نظرات شخصی کارمندان و مقامات دولتی، اداری، صنفی، قضایی و هر چیز دیگری من دون الله باشد. بدون داشتن این استقلال مادی، صحبت از آزادی های فردی در جامعه ، اختیار و انتخاب گفتاری سست و بدون پشتوانه خواهد بود. در واقع اعتقاد به آزادی های فردی و استقلال مادی افراد ستون های اصلی اقتصاد اسلامی در رسیدن افراد به هدف اصلی آن که کشف و پرورش استعدادهای بالقوه می باشد را تشکیل می دهد و ضمانت کنندۀ آن است که سرنوشت بشر در یک جامعه و سطح تکاملی که به آن دست پیدا می کند فقط به خود او، تفکراتش و اعمالش محدود می شود و اینکه خود مسؤل شرایط خود خواهد بود و عوامل خارجی تاثیر حداقلی بر تکامل یا عدم تکامل وی دارد. افراد در جامعه اسلامی باید با توجه به انواع شناخت، دانش و روش های علمی که دارند ـ و به مرور زمان آنرا تکمیل می نمایند ـ ببینند که چطور می توانند به این اهداف برسند و آنرا اجرایی نمایند. کار جمعی و بین رشته ای علومی همچون اقتصاد، مدیریت، جامعه شناسی، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی و ... در این زمینه معنی دار و راهگشا خواهد بود.

این چارچوب فلسفی می تواند راهنمای ما در تبیین مالکیت خصوصی، تعیین حد دخالت دولت در اقتصاد، طراحی فرآیند های اداری و بوروکراتیک، طراحی و اجرای فضای کسب و کار، سیاست های آموزشی ، فرهنگی و ارائه خدمات عمومی باشد.

 

[1] حشر(24)

[2] یونس (3)، هود(7)، سجده(4)، اعراف(54)، فرقان(59) و ق(38)

[3] فصلت(2)، بقره(29)، طلاق(12)

[4] فصلت(11)

[5] فصلت(10)

[6] نحل(49)، جمعه(1)، اسراء(44)، حشر(1 و 24)، حج(18)، انعام(73)، نور(41)، روم(26)، رعد(15)

[7] شایسته نژاد، علی اکبر،1392، سجدۀ واقعی و همراه با شعورحیوان، گیاه و جماد. دو فصلنامۀ علمی ـ پژوهشی تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سا دهم، شمارۀ 2، پیاپی 20

[8] بقره(29و 22)، حج(65)، غافر(64)، جاثیه(13)، لقمان(20) و الرحمن(10)

[9] بقره (30)

[10] الحجر(28)

[11] الحجر(29)

[12] الاحزاب(72)

[13] بقره(31)

[14] بقره(32)

[15] بقره(34)، طه(116)، ص(74)، الاسراء(61)، الاعراف(12)، الحجر(31)

[16] الاعراف(13)، بقره(34)

[17] الاعراف(12)، ص(76)

[18] الحجر(33)،الاعراف(12)، ص(76)

[19] ص(77)، الاسراء(62)، الاعراف(13)، الحجر(34)

[20] الحجر(36)، الاعراف(14)، الاسراء(62)، ص(79)

[21] الاسراء(62)، ص(82)، الاعراف(16 و 17)، الحجر(39)

[22] الاعراف(22)، البقره(36)، طه(123)

[23] الزمر(6)

[24] یونس(19)

[25] یونس(13)

[26] غافر(57)

[27] الانبیاء(16)، الدخان(38)

[28] الجاثیه(22)، النحل(3)، التغابن(3)، العنکبوت(44)الحجر(85)

[29] الجاثیه(22)

[30] الکهف(7)

[31] التغابن(3)، مریم(40)

[32] الکهف(7)

[33] الانبیاء(104)

[34] التین(4)

[35] التین(5)

[36] التین(6)

[37] ابن ابی فراس حلی، ورام، 605 قمری،تنبیه الخواطر، نشر مکتب الفقیه، جلد دوم، ص 108

[38] مصباح الشیعه، 1359، مؤسسه العلمی المطبوعات، بیروت، ص7

[39] ابن فهد حلی، احمدبن محمد، (754-841 ق)، عدة الداعی و نجاح الساعی، دارالکتاب الاسلامی، 1368، ص310

[40] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، 550 قمری،غررالحکم و دررالکلم، دارالکتاب الاسلامی، 1368، چاپ دوم، جلد اول، حدیث 875، ص 621

[41] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، 550 قمری،غررالحکم و دررالکلم، دارالکتاب الاسلامی، 1368، چاپ دوم، حدیث 3932، ص 198

[42] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، 550 قمری،غررالحکم و دررالکلم، دارالکتاب الاسلامی، 1368، چاپ دوم، حدیث 3945، ص199

[43] ابن شعبه حرانی، قرن چهارم قمری، تحف العقول، تهران ، 1376، ص442 و ص 488

[44] نوری، حسین، (1254ـ 1320 قمری)، مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل، مؤسسه آل البیت، جلد 13، حدیث 14585، ص 12

[45] الحجر(86)

[46] النحل(9)

[47] انسان(3)

[48] الغاشیه(21)

[49] الغاشیه(22)

[50] مثلا در همان حدیث فوق الذکر از حضرت علی(ع) و یا هود(6)، سباء(24)، العنکبوت(17 و62)، شوری(12)

۰۵
بهمن

قرن ها بادهای مخالف در اتفاقات تاریخی و عدم ارتباطات عمومی با فضای بین الملل باعث شد تا انسان ایرانی (و البته غالب کشورهای خاورمیانه و دیگر کشورهای مسیر جاده ابریشم) دارای ویژگی های فرهنگی ای بشود که درک، گنجایش و پتانسیلی از پیشرفت و توسعه در آن وجود نداشته باشد. در واقع ما امروزه وارث طرز تفکر، رفتار و فرهنگی هستیم که خودمون در پیدایش آن اراده و انتخابی نداشتیم. اما همین آگاهی از نقصانهای موجود و سعی در شناخت خود و حقیقت و رسیدن به خودآگاهی، بزرگترین نعمتی است که از آن برخورداریم.  در نتیجه این مسئولیت بر دوش ما خواهد بود تا با استفاده از این دانسته ها، آینده را برای خود و فرزندانمون بهبود ببخشیم.  

اما قبل از اینکه پیش برم نیازه تا چند نکته رو تذکر بدم. اول اینکه در هر زمانی چند نخبه و انسان آگاه و علامه پیدا میشه. پس وقتی میگیم که وضعیت فرهنگی جامعه نا بسامان هست، نه به این معنی که همه در یک سطح از شرایط نادرست قرار دارند بلکه به این معنیه که متوسط جامعه در شرایط خوبی قرار نداره. در مورد مسائل اجتماعی ما همواره بر روی متوسط ها صحبت میکنیم. مثلا وقتی میگیم جامعه ای درستکاره به این معنیه که متوسط به بالای جمعیت یک جامعه ای درستکار هستند. والا در هر کشوری انسانهای خوب و بد پیدا میشن و وجود یک یا چند آدم بد حکم بالا رو نقض نمیکنه. 

دوم اینکه وقتی صحبت از فرهنگ میکنیم منظورمون چیه؟هر فرد یا جامعه ای یک جهانبینی غالب دارند. اون جهانبینی باعث میشه تا یکسری از مسائل و موضوعات در نظر اونها بعنوان ارزش جلوه پیدا کنه. موضوعاتی که قابلیت اینو پیدا میکنند تا حجم بالایی از ذهن شما رو درگیر خودشون بکنن. شما برای اون احترام بی حد قائل خواهید بود، و دیگران رو بر مبنای اون ارزشها قضاوت میکنید و برایتان پذیرفته نخواهد بود کسی این ارزش ها رو نقض کنه و برای دفاع از اونها حاضر خواهید بود حتی جان خودتون رو هم فدا کنید. بعنوان مثال در یک کشوری زمان اهمیت بالایی پیدا میکنه و احترام به اون چه از جانب خود و چه دیگران ارزش تلقی میشه. پس وقتی یک جلسه ای میگذارن همه سر وقت حضور پیدا میکنند. و اگه در این میان کسی تاخیر بکنه، بی ادبی در نظر گرفته شده، توسط دیگران طرد و یا مورد تنبیه و مجازات ( حتی با یک نگاه بد و یا توبیخ زبانی) قرار میگیره. اما در جامعه ای که زمان در اون ارزش به حساب نمیاد تاخیرهای یک یا چند ساعته و معطل کردن دیگران نه تنها زشت به حساب نمیاد که امری عادی تلقی شده و حتی در بعضی جاها بعنوان افتخار و نشان دادن برتری به رخ کشیده میشه. در قدم بعدی بر اساس ارزشهای شکل گرفته در یک جامعه، اولویتها و سلسله مراتب اهمیت موضوعات مختلف بوجود میاد. اینکه چه موضوعی اولویت اصلی میتونه باشه و نقض چه موضوعاتی میتونه ندیده گرفته بشه. اینجاست که اگه این ارزشها و اولویتها بر اساس حقیقت و درست باشه، میگن مردم قدرت تمیز بین درست و نادرست و سره و ناسره رو دارند. والا جامعه به حدی نزول میکنه که نمیتونه خیر و شر خودشو تشخیص بده.

بر اساس این اولویتها و ارزش ها، رفتارها، نُرم های رفتاری و اخلاقی، عُرف، نهادهای مختلف در خانواده و جامعه شامل نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، سنتها و رسومات شکل میگیره. به مجموعه این نرم ها ، نهادها ، عرفها ، سنتها و رسوم در یک جامعه فرهنگ گفته میشه. 

اما بر میگردیم به سوال اصلی خودمون که انسان توسعه یافته چه انسانیه؟ یعنی برای اینکه یک کشور بتونه  توسعه یافته بشه، افراد ساکن در اون چه ویژگیهایی بایست داشته باشن و چه ارکانی رو بعنوان اصول ارزشی خود بپذیرند؟ با یک مطالعه و جستجو میشه لیست بلند بالایی از خصوصیاتی که نیازه رو تهیه کرد، اما در میون اونها تعدادی هستند که نمیشه ازشون گذشت و جامعه بایست نسبت به این موارد به آگاهی رسیده و اونها رو بعنوان ارزش تلقی کنه ، تا نتیجه فکری و رفتاری اون منجر به توسعه یافتگی و پیشرفت اون بشه:


ارزش انسان

اینکه جدای از مقام، نفوذ سیاسی و اجتماعی، جنسیت، قومیت، ملیت، مذهب ، ثروت و ... ذات آدمی و شخصیت وجودیش در یک جامعه دارای ارزش و احترام باشه. یکی از مهمترین چیزهایی که در کشورهای توسعه یافته وجود داره  (و البته باعث پیشرفت اونها شده) و جذابیت ایجاد میکنه به نحوی که در اولین برخوردها هنگام ورود به این کشورها به چشم میاد همین مسئله هست. تموم جوانب و مسائل رفاهی که در این کشورها دیده میشه وابسته به همین احترام به نوع انسانه. نحوه برخورد با ارباب رجوع، نحوه برنامه ریزی سیستم حمل و نقل، طراحی اتوبوسهای شهری، نحوه بوروکراسی اداری، مجموعه طراحی شهری، طراحی ساختمانها، طراحی فضای سبز، اهمیت ایمنی در زندگی و کار و ... قطعا اگه ارزش ذاتی انسان مورد احترام نباشه (که البته به حرف نیست بلکه اگه واقعا ارزش باشه خودشو در عمل نشون میده) آنگاه به هیچ عنوان نمیشه صحبت از رفاه و پیشرفت و توسعه کرد، چرا که کسی راجع به اینکه چطور بهتر زندگی کنیم و بیشتر شرایط زندگی رو بهبود ببخشیم و زندگی رو ساده تر کنیم فکر نمیکنه.

بعد دیگه ارزشمند بودن انسان در یک جامعه اینه که همواره درآن، در صورت اجبار به انتخاب بین ماشین و ابزار، و انسان، ماشین و ابزار رو فدای انسان میکنند و نه برعکس. در حالیکه در کشورهای توسعه نیافته میبینیم که انسان فدای ابزار فیزیکی و ماشین میشه و اگه بخواد انتخابی صورت بگیره ابزارآلات نگهداشته شده و از انسان صرف نظر میشه.


عکس کپی می باشد.

ارزش زمان

یکی از مهمترین ارزش ها در کشورهای توسعه یافته است. در واقع رشد، تغییرات کیفی زندگی در بازه زمانیه. پس هر چه در زمان بیشتر صرفه جویی کنیم و اتلاف نداشته باشیم با سرعت بیشتری شرایطمان بهبود پیدا میکنه و توسعه اتفاق میوفته. انسانهای توسعه یافته نه تنها برای زمان خودشون ارزش قائلند بلکه برای زمان دیگران نیز احترام قائل میشوند، لذا یکی از بنیادها و ارکان ایجاد نظم و برنامه ریزی در جامعه شکل میگیره. جلسات و مراسم سر وقت، سیستم حمل و نقل سر وقت، اجرای برنامه های فردی و اجتماعی بر اساس زمانبندی و سر وقت. بوروکراسی اداری بدون فوت وقت و طبق برنامه و... آیا رفاه و توسعه چیزی غیر از اینهاست؟ شرایطی که شما برنامه زندگیتان را میدانید و میتوانید برای خود و آینده تان برنامه ریزی کنید، بدون اینکه فکر کنید که وقت شما در این راه تلف شده و یا توسط دیگران مستهلک میشود.


اصالت صداقت و حسن نیت

راستی در گفتار و کردار و همچنین حسن نیت یکی دیگه از اصول یک جامعه پیشرفته است. به میزانی که این اصول در جامعه ای کمتر باشه، جامعه از توسعه و پیشرفت باز میمونه. اولین اثر این عوامل در ساختن یک سرمایه اجتماعی قرص و محکم هست. اینکه مردم جامعه بتونن به هم اعتماد داشته باشن. نکته دیگه اینه که بخصوص در کشورهای توسعه نیافته نیات کارها همون چیزی نیستند که نشون داده میشن و در نتیجه کارها، برنامه ها و تلاشها گاهی جنبه نمایش داره. برای همین مثلا در مقالات و دستورالعمل هایی که نهادهایی مثل سازمان ملل و یا بانک جهانی برای حل مشکلاتی مانند فساد اداری ارائه میدن اولین بند از اون میگه آیا واقعا میخواین فساد رو کنترل کنین؟ واقعا در کاهش اون حسن نیت دارید؟ و یا میخواین نمایش اجرا کنید؟ در صورت داشتن حسن نیت آنگاه بندهای بعدی قابل تامل و اجرا خواهند بود، اما در صورت نداشتن حسن نیت هیچ برنامه و قانونی به اجرا نخواهد رسید. علاوه بر اون باعث اتلاف وقت، هزینه و انرژی خواهد شد.


ارزش حق و حقوق

تا وقتی هر کسی در یک جامعه آشنا به حق و حقوق خودش نباشه، و همچنین رعایت حقوق دیگران و نه تنها افراد، که طبیعت و باقی جانداران توسط افراد اون جامعه درونی نشده باشه، نمیشه حرف از توسعه زد. اینکه افراد حقوق باقی انسانها و طبیعت رو نه از ترس جریمه و تنبیه و غیره که بخاطر ارزش ذاتی خودش پاس بدارند


پذیرش حق مالکیت

حق مالکیت معنی ای گسترده تر از این داره که مثلا شما برای زمین و ملکی که دارید سندی داشته باشید که بطور قانونی شما رو مالک اون بنامه و کسی نتونه اون ملک رو  بدون رضایت شما در بیاره

حق مالکیت به این معنی است که آیا شما میتونین حاصل و میوه درختی رو که کاشتید خودتون درو کنید؟ یا در این میان بطور قانونی و غیر قانونی افراد و یا مجموعه هایی هستند که حاصل دسترنج شما رو درو میکنن و  سهم اندکی به خودتون خواهد رسید. این مسئله ربطی به مالیات در کشورها نداره بلکه منظور جهانبینی ای هست که به افراد اجازه میده بعنوان یک فرد و یا مقام صاحب قدرت به دسترنج دیگران دست درازی کنه و یا حق اونها رو بهشون نده. رعایت حق مالکیت اولین و مهمترین قدم در ایجاد انگیزه برای افراد برای حرکت، رونق و پیشرفت هست.


تصویر کپی می باشد.

نظم فردی و اجتماعی

قطعا نمیشه یک کشور توسعه یافته بی نظم رو تصور کرد. تموم مسیرهایی که به پیشرفت و توسعه ختم میشن از مسیر توانایی در برنامه ریزی و کنترل بهتر میگذرن. و بدون نظم فکری و فردی توانایی ای در نظم اجتماعی و اجرای طبق زمانبندی برنامه ها وجود نخواهد داشت. بدون نظم در جامعه قطعا صحبتی از ارزش انسان و زمان نمیشه کرد و حقوقی رعایت نخواهد شد. اتلاف وقت، هزینه و انرژی انسانها کمترین نتیجه بی نظمی خواهد بود.


عدالت در بازی و رقابت زندگی

ما همه در زندگی اجتماعیمون در یک رقابت با دیگر افراد قرار داریم. در تجارت، تولید، کار ، سیاست، تحصیل و ... و همه این رقابتها در بستری از قوانین و مقرارت نگاشته شده قانونی و یا نگاشته نشده عرفی قرار دارند. رعایت این قوانین بازی در زندگی اجتماعی، یا اصطلاحا "جر نزدن" و تغییر ندادن قوانین به نا حق برای منافع فرد یا گروه خاصی، از اصول توسعه و پیشرفته. در واقع این رقابت عامل اصلی تکامل همه افراد و گروههاست البته در صورتی که قانون بازی بصورت عادلانه و جوانمردانه بدون جانبداری آشکار یا پنهان از هیچ طرف خاصی اجرا شود. در این صورت تنها بازی بهترو تکامل بیشتر باعث برد خواهد شد. مجموع اثر این عامل باعث توسعه و پیشرفت کل جامعه میشه. در غبر اینصورت چیزی غیر از شایستگی باعث برد افراد و گروهها میشه که نتیجه نهاییش الزاما پیشرفت و توسعه کشور نخواهد بود.

قانونگرایی و قانونمندی

آیا تمام چیزهایی که طبق حقوق همه افراد و مصالح مختلف جامعه بر روی کاغذ نگاشته میشه و بعنوان قانون به همه ابلاغ میشه، مورد رعایت قرار میگیره؟ پیشرفت و توسعه کشور بر مبنای دو اصل بوجود میاد: اول اینکه تصمیمات درستی گرفته بشه و دوم اینکه این تصمیماتِ درست، بصورت درستی اجرا بشه. قانونمندی جامعه ضامن تحقق بخش دوم این دو اصل هست تا مطمئن بشیم کارها به درستی پیش میره. در غیر اینصورت قوانین نگاشته شده بر روی کاغذها ارزش زیادی نخواهند داشت.


رعایت و پذیرش شایسته سالاری

قطعا وقتی صحبت از منافع مالی و یا پست و مقام در پیشرفت شخصی میشه، همه برای تقسیم اون و دریافت سهم صحبت از شایسته سالاری میکنن. اینکه حق به حقدار برسه. اما وقتی میخوان بگن این فرد شایسته کیه؟ همه بجای در نظر گرفتن یکسری معیارهای روشن و شفاف و قابل اندازه گیری و مقایسه کردن افراد با اون معیارها برای پیدا کردن فرد شایسته و پذیرفتن نتیجه اون، مستقیم و غیر مستقیم به خودشون اشاره میکنن و جوری قواره رو میبرن که مناسب تن خودشون در بیاد. این اصل در جهانبینی اشاره به این داره که شما خودتون رو با معیارهای شفاف تعریف شده شایسته سالاری مقایسه کنین نه اینکه افراد رو به دلخواه انتخاب کنین بعد تعریف شایستگی رو به اندازه اونها بدوزین. روشنه که فرد شایسته در یک رقابت سالم و جوانمردانه با قوانین عادلانه و روشن تعیین میشه. پذیرفتن نتیجه این رقابت بدون درگیری و حرف و حدیث یکی از اصول و ارزشهای کشورهای توسعه یافته است.


ارزش ارتباطات کلامی بجای درگیری های فیزیکی در جامعه

یکی از ارزش های اصلی جوامع توسعه یافته اصالت گفتگو هست؛ اینکه بر روی مسائل مورد اختلاف بحث و صحبت میشه. افراد این توانایی رو دارن که در این مباحث روی عقاید خودشون تمرکز کنند و استدلالهای خودشون رو بیارن و قضاوت رو به جمع واگذارن. در این میون افراد توانایی کنترل خشم خودشون رو دارند و هیچگاه این مباحث به درگیری ، آسیب رسانی، ایجاد وحشت و یا احیانا حذف افراد و گروههای مخالف فکری نمی انجامه. در حالیکه در جوامع توسعه نیافته کوچکترین اختلافات فکری و یا عقیدتی تحمل نگشته، موجب ایجاد موج های خشونت در جامعه میشه.