آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدرنیته» ثبت شده است

۰۲
بهمن

من در توسعه و پیشرفت یک کشور بشدت به مسئله روند طبیعی در تکامل همانند اونچه در زیست شناسی داریم معتقدم. در واقع روند تکامل یک جامعه بایست تدریجی و متناسب با شرایط و مشکلات اتفاق بیوفته تا پایدار و ماندگار بشه والا هر روند زوری، غیر طبیعی، مصنوعی و دستوری مانند کشیدن یک فنر فقط جامعه رو دچار پتانسیل و نیروی ذخیره شده برای برگشت به حالت قبلی، عدم پذیرش، تنشهای داخلی، عوارض جانبی متعدد، ناهمگونی و بینظمی های عجیب و غریب میکنه. این مسئله طبیعی بودن هر چیزی مثل دَم کشیدن برنجه که یک آشپز بایست برای تهیه پلو، به برنج زمان بده تا دم بکشه. هر گونه عجله و زور و اجبار از طرف آشپز نمیتونه روند دم کشیدن رو تسریع کنه و فقط کار رو خراب میکنه. این مسئله تو اروپا بالای 400 سال طول کشید تا تغییرات فرهنگی و اجتماعی لازم برای توسعه یافته شدن اتفاق بیوفته. و دیگه اینکه در اون برهه از زمان چون از یک طرف فاصله تکنولوژیک و اجتماعی خیلی زیادی بین شرق و غرب نبود (واینکه شرق در حال نزول بود) و از طرف دیگه سرعت انتقال اطلاعات و ارتباطات کم بود، اونها الزام و الگوی خیلی واضح و روشن خارجی برای قیاس و تقلید نداشتند لذا تموم جنبه های توسعه یافتگی رو متناسب با جامعه و فرهنگ خودشون و برای حل مشکلات موجود خود درست کردند و بوجود آوردند. اما در ایران این اتفاق نیوفتاد و روند توسعه مسیر دیگه ای رو پیمود.

 

همونطور که تو مطلب قبلی هم کمی توضیح دادم، از اونجاییکه متخصصین روشنفکر در اونموقع در کشور کم بودند، تموم فارغ التحصیلان خارجی در اونزمان بسرعت جذب نهادهای دولتی میشدند، و همونها بودند که نیاز به توسعه و تغییر رو حس میکردند درصورتی که ضرورت این مسئله از طرف کف جامعه درک نمیشد. در نتیجه روشنفکران و مقامات دولتی و سیاسی بصورت مصنوعی و اجباری و البته خیلی سریع میخواستند این فاصله رو پر کنند و ایران رو به یک کشور توسعه یافته تبدیل نمایند. بدین سان توسعه در ایران نه یک روند تدریجی تکاملی در بطن جامعه که بصورت یک حرکت اجباری دولتی پدید آمد (بخصوص از زمان رضا شاه به بعد این حالت بیشتر مشهود بود) که حتی گاهی بعلت نارضایتی های عمومی از خدمات دولتی، مورد مخالفت بدنه جامعه نیز قرار میگرفت. از طرف دیگه ایرانیها اما الگوهای واضح و روشنی برای توسعه یافتگی خود داشتند مانند سوییس، انگلیس، فرانسه یا آلمان که به فاصله چند قرن جلوتر از ما بودند و این سیاستمداران روشنفکر میخواستند این فاصله چند قرنی رو هر چی سریعتر طی کرده و پر نمایند. به همین دلیل توسعه در ایران بر مبنای یک انتخاب و حرکت تکاملی طبیعی برای حل مشکلات موجود بوجود نیامد، بلکه مانند یک موجود بی هویت که برای مشابه سازیهای خاصی، دستکاری ژنتیکی شده، ایجاد شد و دیگر هیچ همانندی ای نه به هویت قبلی خود داشت و نه شبیه آنچیزی شد که قرار بود بشود.

 

تصویر کپی می باشد.

دیوار کج دیگری که در این زمان شکل گرفت در همان تعریف توسعه بود. توسعه نه بعنوان یک بعد کیفی انسانی که بعنوان یک موجودیت فیزیکی و ابزاری تعریف شد. بجای شناخت صحیح و درست از آنچه در غرب اتفاق افتاد و درس گرفتن از آن برای حل مشکلات داخلی، این فکر و درک بوجود آمد که اگه جامعه در تموم ارکان خود از ظواهر غربی تقلید کنه و شبیه اونها بشه ما هم توسعه یافته میشیم. یعنی مثلا اگه خانه ها، اتومبیلها، لوازم خانه، پوشاک و ظاهر غربی داشته باشیم خیلی مدرن و پیشرفته خواهیم شد و بالطبع تقلید کورکورانه سرلوحه کارمون قرار گرفت. لذا  با تقلید و کپی برداری از سازمانها و نهادهای غربی، مدارس ، دانشگاهها و حتی رشته های تحصیلی، ساختمانها، راهها و جاده ها و حتی در آرایش و لباس و شکل ظاهری این انتظار بوجود آمد که ما هم پیشرفته و توسعه یافته خواهیم شد. و راهی را رفتیم (و هنوز میرویم) که پس از حدود 190 سال ما رو به مقصد نرساند (و نخواهد رساند). 

متاسفانه بعلت عدم مطالعه و درک صحیح فاکتورهای انسانی مهم در غرب از جمله نظم پذیری، قانونمندی، احساس مسئولیت، پشتکار و سخت کوشی، صداقت رفتاری و گفتاری حرفه ای، حسن نیت، یک رویی و ... هیچوقت مورد توجه قرار نگرفت.

و اما در همون تقلید ظاهری هم در بخش تولید و صنعت و تکنولوژی، یک دیوار کج خیلی بزرگ بنا نهاده شد که هنوز هم وجود داره و هنوز آجرهای جدید توسعه و تکنولوژی بر روی ساختار کج و غلط قبلی چیده میشه بدون اینکه به این اشتباه توجهی بشه که در پست بعدی بیشتر راجع بهش توضیح میدم.

۰۱
بهمن
نکته خیلی مهمی که در روند پیشرفت اروپا در پست قبلی دیدیم این بود که این پیشرفت و توسعه ابتدا در بدنه جامعه اتفاق افتاد، در جهانبینی و فلسفه ها ، روش های علمی و آموزشی، شیوه های تجارت و صنعت و بعنوان آخرین حلقه ساختار سیاسی اروپا طی اتفاق تاریخی و سمبلیک انقلاب فرانسه عوض شد. این تغییرات حدود 440 سال طول کشید.

درک این نکته خیلی اهمیت داره که فرهنگ مردم و افکار عمومی بر روی سیاست و سیاستمداران اثر میگذارد، سیاست نیز از طریق بودجه، قوانین، بخشنامه ها ، آموزش و تبلیغات بر روی مردم و افکار عمومی اثر میگذارد. یک دور علّی که میتونه خوب شونده یا بد شونده باشه. اما اگه این دور از جایی بخواد شروع به خوب شدن بکنه اول از مردمه نه از دولت و سیاستگذاران به چند دلیل. این که فکر کنیم و انتظار داشته باشیم این حلقه اول از طریق سیاستگذاران بخواد بهبود پیدا کنه اشتباه بسیار بزرگیه که بارها امتحان شده و شکست خورده و ناکاراییه خودش رو نشون داده.

اما به چه دلیل این حلقه نمیتونه اول از طرف سیاستگذاران درست بشه؟ به این دلیل که جامعه مثل یک اقیانوسه و سیاست و عاملان اون مانند کف روی اون هستند. اصل و بدنه جامعه هست و کفها روی اون سوارند، اما شما اولین چیزی که تو دریا میبینین همین کفها هستند. در حالیکه بسیار سطحی و معلول آب اقیانوس می باشند. یک سیاستمدار بنده قدرته و میخواد قدرت بدست بیاره در نتیجه روی موجهای احساسی و فکری که در جامعه هست سوار میشه و تندترین شعارها رو بر روی اونها میده تا بتونه پشتوانه برای خودش درست کنه. دقت کنید که یک سیاستمدار چه خوب و چه بد، بدون طرفدار و پشتوانه مردمی هیچ ارزش و قدرتی نداره. در نتیجه سیاستمداران همیشه روی شاخه های تیز موجهای موجود در جامعه نشسته و از اونها بهره برداری میکنند. حالا اگه یک جامعه ای توسعه یافته و متمدن باشه این موجها در جهت پیشرفت و توسعه و امنیت و رونق خواهد بود و اگه جامعه ای عقب مونده باشه، اون موجها در جهت نا امنی و درگیری و سو استفاده و تنش و افزایش نا اطمینانیها عمل خواهند کرد و پشتوانه مردمی خواهند داشت.

ستارخان و فرزندش در کنار یاران و دوستان. تصویر کپی می باشد.

دیگه اینکه سیاستمداران هر جامعه ای اعضا اون جامعه هستند، با همون فرهنگ و طرز فکر و روش زندگی. در نتیجه عکس العمل و روش تحلیل اونها نمیتونه چیزی جدای از افراد اون جامعه باشه. فراموش نکنیم اونها از یک کره دیگه نیومدند. در نتیجه اگه جامعه عوض بشه اونها هم بعنوان اعضا جامعه عوض میشن و اگه جامعه عوض نشه، نمیشه انتظار داشت اونها عوض بشن و یا حتی بیشتر، اینکه انتظار داشته باشیم جامعه ای رو عوض کنند.

در آخر اینکه یک جامعه پشت سر سیاستمداری وایمیسته که حرفهای اونو بزنه نه اینکه بخواد تغییرش بده. جامعه در برابر سیاستمدارانی که بخوان تغییرش بدن مقاومت میکنه و باهاش درگیر میشه. تو ایران اگه دقت کنید سیاستمدارانی که پیشرو بودن مثل امیرکبیر ، قائم مقام فراهانی و یا مصدق خیلی کوتاه مدت تونستند قدرت رو بدست بگیرن و جامعه اونها رو تحمل نکرد و خیلی زود حذف شدند. کسی هم پشت اونها نایستاد و آب هم از آب تکون نخورد. چرا که اجرای درست و صحیح قانون خیلی ها رو با اونها دشمن کرد چون قانونمندی و قانونگرایی از خصوصیات جامعه ما نیست.

اما اولین آجر کج توسعه در ایران بعد از جنگ ایران و روس در زمان قاجاریه با دولتی شدن اون گذاشته شد. بدنه جامعه نیازی به تغییر و توسعه در تفکر و روش زندگی حس نمیکرد. بیسوادی و جهل و خرافات بیش از این حرفها در متن جامعه نفوذ کرده بود. تعدادی از افراد برای تحصیل به خارج از کشور رفتند و تفاوتها رو دیدند و نیاز به تغییرات رو حس کردند اما همواره فکر میکردند این اصلاحات و تغییرات بایست در بدنه دولت اتفاق بیوفتند. و دولت باید جامعه را توسعه یافته کند، بدون اینکه نقش مردم و درک اونها رو از شرایط در نظر بگیرند. سیاستمداران هم همواره با دیده تردید به این نظرها نگاه میکردند چرا که چیزی که برای اونها اهمیت داشت ثبات در قدرت اونها بود و همواره به شرایط سیاسی و ثبات قدرت بعد از تغییرات نا مطمئن و بدبین بودند. لذا انجام تغییرات از ابتدا با مقاومت هم در دولت (تاسیس عدالت خانه و قانون اساسی و ...) و هم در جامعه (مثلا تاسیس مدارس و ...) روبرو شد. لذا این نیاز و دید بسرعت رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت و قبل از اینکه چیزی در جامعه تغییر پیدا کند و پس از زمانی حدود 80 سال بعد از جنگهای ایران و روس، انقلاب مشروطه به پیروزی رسید. به همین دلیل فردای روز انقلاب مشروطه مثل روز قبلش بود و چیزی در جامعه تغییر نکرد و مشکلاتی که از قبل وجود داشت به همون شکل ادامه پیدا کرد و فقط این چهره بازیگران بود که تغییر کرد.