آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۱۷ مطلب با موضوع «زنگ تفریح» ثبت شده است

۰۶
شهریور

در یکی از پستهای تلگرامی آقای ایرانمهر داستانی نقل شده از هرودوت درباره بحثهایی که بین نجبا بعد قیامی سیاسی برای کنترل اداره سیاسی کشور شده است. کاری به اینکه چه نتیجه ای گرفته اند ندارم. فقط همینکه در 2500 سال پیش افرادی راجع به این مسائل فکر میکرده اند و صحبت میشده کافی است تا علت تسلط و قدرت هخامنشیان را دریابیم. همیشه اعتقاد داشته ام که یک حکومت قوی از دل ملتی ضعیف نمی تواند بوجود بیاید و هر حکومت قوی ای حتما بر شانه های مردمی بسیار قوی و دانا و فرهنگی پیشرو سر برآورده است. بحث هایی که در ادامه می آید حتما دارای پشتوانه علمی و فضای فکری ای بوده که در جامعه رواج داشته و این مسئله برای 2500 سال پیش بسیار بسیار پیشروانه بوده است:

...پنج روز پس از استقرار آرامش، هفت نجیب زاده که علیه "گئومات"قیام کرده بودند، شورایی برای بحث در پیرامون وضع آتیه کشور تشکیل دادند. نطق های آنان به نظر بعضی یونانیها باورنکردنی می آید ولی این امر از حقیقت بودن آن چیزی نمی کاهد.
«اوتانوس» نجبای پارسی را تشویق کرد تا قدرت حکومت را در اختیار عموم مردم گذارند. وی اظهار داشت: «به نظر من بعد از این نباید اداره کشور را به یک فرد واحد تفویض نمود. سلطنت مطلقه نه خوشایند و نه دلپذیر است. بر شما معلوم است که کمبوجیه تا چه حد گستاخ شده بود و نیز گستاخی گئوماتای غاصب (بردیا) را خودتان آزموده اید. چگونه می توان سلطنت مطلقه را یک حکومت خوب دانست. سلطان هستید هر چه میخواهد، میکند بدون اینکه درباره اعمال خود به هیچ مقامی گزارش دهد. پرهیزگارترین مردم، اگر به این مقام عالی برسد، بزودی تمام صفات حسنه خود را از دست خواهد داد ولی در حکومت دموکراتیک چنین نیست.

اولا آن را «ایزونوسی» می گویند که به معنی تساوی قوانین و توزیع مساوی عدل و داد است؛ این زیباترین نامهاست. ثانیا در حکومت دموکراتیک هیچیک از بینظمی هایی که باسلطنت مستبده ملازمه دارد بوجود نمی آید. قاضی در آنجا با قرعه انتخاب می شود. سازمان های اداری باید حساب پس بدهند و همه محاسبات به نحو علنی به عمل می آید. بنابراین من عقیده دارم که حکومت دموکراتیک را برقرار نماییم، زیرا همه چیز ناشی از مردم است.»

 

تصویر کپی می باشد.

 

پس از آنکه سخن اوتانوس به پایان رسید، «مکابیز» آغاز سخن نمود و نجبای پارسی را به انتخاب اولیگارشی (یعنی حکومت چند نفری ) دعوت کرد. وی گفت: «من با اوتانوس در مخالفت با حکومت استبدادی همداستانم و آنچه را وی دراین باره گفت تأیید می کنم ولی هنگامی که ما را تشویق کرد که حکومت را به دست مردم بسپاریم، از راه صواب خارج شد. هیچ چیز نامعقولتر و گستاختر از یک جمع مخرب و زیانبخش نیست. آیا چیزی تحمل ناپذیرتر از این وجود دارد که برای اجتناب از گستاخی یک سلطان مستبد، خود را تابع ظلم و استبداد مردمی لجام گسیخته سازیم ! اگر شاه دست به اقدامی برند، از روی اطلاع است؛ مردم برعکس، نه عقل دارند نه شعور. واقعا هم چگونه مردمی که نه تعلیماتی دیده و نه دارای قوه تمیز هستند، می توانند عقل و شعور داشته باشند. این مردم چشم و گوش بسته و بدون قضاوت خود را در هر امری وارد می کنند؛  بهتر است بجای توصیه دشمنان پارس،به حکومت دموکراسی افراد پاکیزه را انتخاب کنیم و حکومت را به آنان بسپاریم.

پس از پایان سخن کابیز، «داریوش» آغاز سخن کرد و چنین گفت: نظریاتی که مکابیز برضد دموکراسی بیان کرد، به نظر من درست و پرمعنی بود ولی نظریاتی که به سود حکومت اولیگارشی بیان نمود، درست نیست. اگر هر سه نوع حکومت قابل پیشنهاد یعنی دموکراسی، اولیگارشی، و سلطنتی به حد کمال خود برسند، به نظر من، حکوست سلطنتی بر دو نوع حکومت دیگر بسیار مرجح است. زیرا بطور قطع، هیچ حکومتی بهتر از حکومت فرد واحد نیست؛ درصورتی که آن فرد صالح و خیراندیش باشد. چنین فردی قادر است بر اتباع خود به نحوی حکومت کند که قابل ایراد نباشد. مذاکرات صورت مخفی دارد و دشمنان هیچگونه اطلاعی از آن حاصل نمی کنند، اما در حکومت اولیگارشی چنین نیست. از طرف دیگر هنگامی که حکومت و فرمانروایی با مردم باشد، محال است بی نظمیهای بیشماری در کشور اتفاق نیفتد. همینکه فساد برقرار شد این امر هیچگونه کینه و نفرتی بین افراد رذل و شریر ایجاد نمی کند و برعکس، آنان را با رشته های دوستی، صمیمانه متحد می سازد. زیرا آنها که کشور را بر باد می دهند با هماهنگی کار می کنند و از یکدیگر متقابلا حمایت می نمایند. این افراد مرتبا به تبهکاری ادامه می دهند تا زمانی که شخصیتی بزرگ برخیزد و آنان را سرکوب نماید و سلطه خود را بر مردم مستقر سازد. 
ولی در خاتمه، برای آنکه در یک جمله حق مطلب را ادا کنم، از شما سؤال می کنم: آزادی ما از کجا آمده است؟ این آزادی را از چه کسی گرفته ایم؟ از مردم، از اولیگارشی، یا از سلطان؟ بنابراین چون صحیح است که فرد واحد ما را از اسارت نجات داده، به عقیده من باید حکومت فرد واحد را بپذیریم. بعلاوه ما نباید قوانین کشور را هنگامی که این قوانین خردمندانه است، لگدمال کنیم. این کاری است خطرناک .»

به این ترتیب همه راه ها پیشنهاد شد و نظر داریوش از طرف چهار نفر دیگر که تا کنون اظهاری نکرده بودند، تصویب شد. همچنین تصمیم گرفتند آنکه اسبش در طلوع خورشید زودتر شیهه بکشد، به پادشاهی برگزیده خواهد شد اما آنکه از حکومت مردم سخن گفته بود مایوسانه کنار کشید و داریوش پادشاه شد.

تاریخ هردوت .ج 3. ترجمه محمد حسین تمدن

@sahandiranmehr

۰۳
شهریور

آزادی فقط به این معنا نیست که یک فرد هم فرصت و هم مسئولیت انتخاب را دارد، همچنین بدین معناست که او باید عواقب اقداماتش را بپذیرد. آزادی و مسئولیت پذیری جدایی ناپذیر هستند.

فردریش فون هایک

 

تصویر کپی می باشد.

۲۴
مرداد

در بخشهای قبلی مقاله ای را از داگلاس نورث گذاشته بودم که تشریح کننده نوع ظالمانه ای از سیستم های حکومتی بود که به آن کلپتوکراسی اطلاق می شود. در واقع اگر کتاب انسان و  انتخاب دشوار را مطالعه کرده باشید، بر پایه مثلث کارپمن متوجه می شوید این بخش از سیستم حکومتی متناظر با نقش "آزارگر" در آن تئوری می باشد. در مقاله قبلی از فرهاد قنبری در ارتباط با جامعه قیم طلب به روشنی شرح داده شد که این جامعه قیم طلب است که پذیرنده نقش آزارگری یک فرد یا گروه در حکومت می شود و خود را در نقش "قربانی" می پذیرد. و در این بین افرادی نیز خود و زندگیشان را برای آزادی و بهبود زندگی "قربانی" ها فدا می کنند و نقش "ناجی" را می پذیرند. طبق این تئوری هر سه بعد این مثلث به بیماری مسئولیت گریزی دچار شده اند و باید برای رهایی این افراد از این مشکل چاره اندیشی کرد. اینکه چگونه باید این مشکل حل شود به تخصص رشته های روانشناسی، جامعه شناسی و روانشناسیِ اجتماعی نیاز دارد، اما در نشانه های آن که همچین جامعه ای دچار مسئولیت گریزی شده است شکی وجود ندارد. و این مسئولیت گریزی توضیح دهنده  خیلی از شکستهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در جامعه ما از زمان مشروطیت به بعد می باشد.

 

تصویر کپی می باشد.

۲۴
مرداد

اگر به کنشگری سیاسی در ایران نگاهی اجمالی داشته باشیم، متوجه این مسئله می شویم که اکثریت مردم ایران نگاهی ماقبل مدرن و پدرسالارانه به حاکم و سیاست مدار دارند و در دنیای ذهنی خود رابطه شهروند با حاکم و نظام سیاسی را رابطه ای از جنس رابطه بنده و معبود یا عاشق و معشوق تصور می کنند. این نوع نگاه تقریبا در بین تمامی مردم وجود دارد و تفاوتی میان حامی وضع موجود یا مخالف سیستم حاکم وجود ندارد. به عنوان مثال سلطنت طلب امروز نه حامی اصول سلطنت مشروطه، بلکه حامی شاهزاده ای منزه با اختیارات تام است که قرار است در جایگاه "پدر ملت " ظهور می کند و کسی حق کوچکترین نقدی به کردار و عملکرد او ندارد‌. در این دیدگاه سوژه سلطنت طلب نه سوژه ای آگاه که خود را حامی یک نوع خاص نظام سیاسی می داند، بلکه فردی ذوب شده و مستهلک در شخصی به نام شاه و شاهزاده است. 
این نوع نگاه در بین تمام نیروهای سیاسی حاضر در عرصه سیاسی ایران در یک قرن اخیر قابل مشاهده است. از حامیان و اعضاء مجاهدین خلق تا... حامیان احمدی و.... به جریان سیاسی مورد حمایت خود نه به عنوان یک امکان سیاسی در جهان مدرن بلکه به عنوان منجی و پدرسالار می نگرند و رهبر یا رهبران گروه، فرقه یا حزب خود را افرادی منزه و قهرمانی معصوم می پندارند که قرار است همچون کاوه آهنگر درفش کاویانی خود را برافراشته و سفره عدالت و آزادی و خیر همگانی را بگستراند.

 

تصویر کپی می باشد

این شیوه نگاه به سیاست باعث ایجاد و بازتولید نظام سیاسی می شود که در ادبیات سیاسی از آن به عنوان نظام پاتریمونیال یا پدر شاهی یاد می شود. حکومت پاتریمونیال گونه ای از حکومت است که در آن دست طبقات و اقشار مختلف جامعه از قدرت کوتاه است و حاکم می تواند جان و مال و کار افراد... را بدون هشدار قبلی از آنان بگیرد. در این نظام سیاسی وفاداری ارتش به حاکم است نه به کشوری که در آن زندگی می کنند. 
در نظام پاتریمونیال تفکیک حوزهٔ خصوصی و عمومی معنایی ندارد و میان منافع شخصی صاحب منصب و منافع عمومی که به نحوی با منصب او ارتباط داشته باشند تمایزی وجود ندارد. در چنین نظامی شایسته‌سالاری معنی ندارد و تنها وفاداری فرد به صاحب‌ منصب بالاتر و شخص حاکم یا پدرسالار معیار گزینش و انتخاب افراد است.
حکومت پاتریمونیال فاقد دستگاه اداری و دولت به معنای مدرن است و علارغم ظاهر امروز آن ، نوعی حکومت خان‌ خانی و ملوک الطوایفی در جریان است.  نظام پاتریمونیال گرچه در ظاهر تمام مولفه های دولت مدرن را داراست اما در واقع میزان ارادت به شخص حاکم عامل اصلی توزیع قدرت و شکل دهی به ساختار سیاسی به شمار می رود.

این شیوه حکومت در واقع برداشت اکثریت مردم از سیاست و حکومت داری است و بر اساس چنین الگویی است که بسیاری معتقدند افراد حق انتقاد از کسی که به او رای داده و را انتخاب کرده اند ندارند.

نگارنده: فرهاد قنبری

برگرفته از پیج تلگرامی:

https://t.me/tahlyleejtemaaey

۲۳
مرداد

دقت در فرهنگ کمبریج به معنی کیفیتِ مواظب (Carefull) و دقیق بودن (Accurate) می باشد. در فرهنگ دهخدا دقت بعنوان باریک شدن، باریکی، ظرافت و نازکی و باریکی از هر چیز ودشواری، نازکی، باریک بینی،  نکته بینی،  نازک اندیشی و توجه کامل معنی شده است. در نتیجه دقت فکر بمعنی نازک اندیشی و باریکی اندیشه بوده و  دقت نظر بمعنی باریک بینی، خرده بینی و باریکی دید معنی می شود.

اگر یکی از مظاهر توسعه نیافتگی را کاهش سطح استانداردهای زندگی تعریف کنیم، یکی از مهمترین عناصر کاهش سطح استانداردهای زندگی قطعا بی دقتی مردم کشورهای توسعه نیافته در انجام امور زندگی خود خواهد بود. آنچه که یک اتومبیل پراید انجام میدهد در نهایت با اتومبیل رولزرویس یکی می باشد – که همان حمل و نقل است – اما این کجا و آن کجا؟ این تفاوت بین دو اتومبیل در واقع  تفاوت دقت در طراحی و ساخت دو اتومبیل می باشد (بدون در نظر گرفتن مسائل مربوط به بازاریابی و فروش). کارخانه بنز مدتی در ایران اتومبیل مونتاژ میکرد که جزو با کیفیت ترین اتومبیلهای تولیدی ایران بود با 300 امتیاز منفی. موضوع این بود که تمام قطعات آن از آلمان می آمد و نمره منفی نداشت. آن سیصد امتیاز منفی مربوط می شد به بی دقتی کارکنان مونتاژ و رنگ در اجرای وظایفشان در ایران. شما با یک جستجوی ساده می توانید وظایف شورای شهر را در اینترنت مشاهده نمایید که بطور خلاصه رفع و رجوع مشکلات شهری و شهرنشینی می باشد. پس قاعدتا شعارهایی که نامزدهای انتخاباتی باید بدهند در طرح و ایده های مختلف در مدیریت شهری می باشد و مردم از بین این طرح و ایده ها باید دست به انتخاب بزنند. حال مشاهده می شود که فرد یا افرادی شعارها یا ایده هایی را برمی گزینند که اصلا موضوعیت و ربطی به شورای شهر ندارد، مثلا گسترش آزادی های سیاسی و ...، و هیچ دقتی به بی ربطی این موضوع ندارند. به همین منوال مردم هم بدون دقت به وظایف شورای شهر به این ایده ها رای می دهند و کسی هم نیست بپرسد این چیزی که میگویی اصلا در سطح وظیفه عضو شورا نیست. وقتی هم که فرد رای آورده و به عضویت شورا در می آید، جامعه انتظار اجرای شعاری را دارند که چون در حوزه وظایف فرد نیست قطعا نمی تواند به آن عمل نماید و در انتها نیز جز دلسردی و یاس چیزی نصیب جامعه نخواهد شد. به همین طریق بی دقتی یک شهروند در تفکر ، استدلال ، تحلیل و اولویت بندی مسائل، بی دقتی یک معلم در کلاس درس،  بی دقتی یک مدیر اجرایی در اجرای مصوبات و قوانین و وظایف، بی دقتی پلیس، بی دقتی پزشک، بی دقتی استاد دانشگاه و پژوهشگر، بی دقتی قانون گذار، بی دقتی حافظ محیط زیست ، بی دقتی تولید کننده و ... باعث می شود که هر یک از این اصناف کیفیت کالاها، خدمات و محصول نهایی شان هر چه که هست کاهش یابد و جمع جبری این کاهش کیفیت ها در نهایت به کاهش کیفیت و استانداردهای زندگی همه افراد جامعه می انجامد؛ چیزی که به آن توسعه نیافتگی می گوییم. 

 

تصویر کپی می باشد.


منتهی فرقی که وجود دارد آنست که هر چه گستره وظایف و مسئولیتهای یک فرد وسیعتر میشود، اثر، عمق و پراکنش آن بی دقتی بیشتر گشته تا در بعضی از موارد به فاجعه ختم می گردد. مثلا بی دقتی والدین در نهایت به فرزندشان آسیب میزند، بی دقتی یک نگهبان به اموال یک مجموعه. بی دقتی یک مدیر تولیدی به زندگی خودش، کارکنان شرکتش، سهامدارها و طرف حسابهای آن شرکت آسیب خواهد زد، بی دقتی یک عضو شورای شهر به شهروندان همان شهر. بی دقتی رئیس بانک مرکزی، نماینده مجلس و یا رئیس قوه مجریه می تواند تمام کشور را تحت تاثیر قرار داده و دچار فاجعه کند، همانطور که بی دقتی مردم یک جامعه در اولویت بندی امور و طرز تفکر و انتخابهایشان نیز می تواند به همین نتیجه ختم گردد.


در نهایت در کنار سیستم هایی که در جامعه دقت بیشتر یا بی دقتی را تشویق کرده و گسترش می دهند، "با دقت بودن" در ذات خود یک فرهنگ است که اعضا یک جامعه می توانند هر یک، در وظایف پیش روی خود آنرا بعنوان یک اولویت و ارزش فردی، ذاتی و اجتماعی در نظر داشته باشند. قطعا گسترش این فرهنگ سطح استانداردهای زندگی همه ما را افزایش داده و گامی موثر بسوی پیشرفت و توسعه خواهد بود.

۲۰
مرداد

 مجتبی لشکربلوکی

علی نام شخصیتی است که بعد از پیامبر، مشهورترین شخصیت جهان اسلام است. اما بخش مهمی از تاریخ وی سانسور شده است. اصولا برخی دوست ندارند این بخش از تاریخ تبیین شود. حتی صفویان که مذهب رسمی این کشور را شیعه اعلام کردند فقط جنبه هایی خاص از زندگی و حکمرانی وی را برجسته کرده اند. تصویری که از وی برای ما نشان داده شده؛ قهرمانی جنگ آور، فاتحی قدرتمند و حاکمی مقتدر است که دوران کوتاه حکومتش بیشتر به جنگ گذشت. نام وی با شمشیر و خون و ذوالفقار گره خورده. بگذارید چند تصویر کاملا متفاوت از این شخصیت را با هم مرور کنیم:

1- روز بیعتش مردی از میان جمع برخاست و علنا گفت: با تو بیعت می کنم اما اگر رفتار نامناسبی داشته باشی، تو را خواهیم کشت. بدون اینکه حتی اخمی به ابرو بیاورد فقط یک کلمه گفت: قبول!

2- برخی افراد از بیعت او سر باز زدند، با مدارای تمام با آنان به گفتگو نشست و هیچ گونه فشاری تحمیل نکرد. برخی بیعت کردند و برخی نه! او امنیت کسانی که بیعت نکردند را تضمین کرد.

3- در زمان جنگ ها، همه چیز امنیتی می شود و هر کسی که همراهی نکرد می شود خائن. اما در یکی از جنگ ها، به مردم کوفه چنین نوشت: من یا ستمکارم یا ستمدیده. اگر مرا نیکوکار یافتید، یاری ام کنید و اگر خطاکارم دیدید، به سوی مسیر حق بازم گردانید. ذره ای لحن آمرانه در نوشتار او می یابید؟ فقط یک مورد نمونه مشابه در تاریخ می توان پیدا کرد؟

4- خودتان را جای یک فرمانده ارشد جنگ قرار دهید. عده ای می آیند و میگویند که ما با شما به میدان جنگ می آییم. آنجا حقیقت که بر ما معلوم شد تصمیم می گیریم که با شما باشیم یا با دشمنان شما. صادقانه چه می کنید؟ به او چنین پیشنهادی شد! نه تنها دلگیر نشد بلکه این سنجشگری و عقلانیت را پسندید و آنان را به چنین داوری ای تشویق کرد

5- به مردمش می گفت: اگر فرامین من را در راستای پیروی خدا دیدید بر شما لازمست که همراهی کنید اما اگر در فرمان من، نافرمانی خدا نهفته بود چه از سوی من باشد و چه غیر من هرگز فرمان نبرید!! او از مردم اطاعت نمی خواست، شجاعت حقیقت طلبی را ترویج میکرد

6-  او خود را در حلقه محدودی از یاران (خودیها) محصور نمیکرد. موارد متعددی در تاریخ گزارش شده که مردم را به گفتگو و مشورت فراخوانده آنهم در مهمترین امور مانند تصمیم گیری در مورد معاویه. به ویژه در باب جنگ ها، هم با بزرگان و سران قبایل و هم با مردم عادی به گفتگو می نشست.

7- وی متوجه شد که برخی نمیتوانند شکایات و خواسته هایشان را با وی در میان بگذارند یا به واسطه عدم دسترسی یا شرم یا ترس، برای اولین بار مکانیزمی طراحی کرد به نام «بیت القصص» تا مردم مستقیما با او در تماس باشند.

8- در یکی از سخنرانیها یکی از سپاهیان بپاخاست و اظهاراتی کرد آمیخته به تملق. او سخنانش را چنین ادامه داد: ... من بیزارم از این که درباره من اینگونه بیاندیشید که تعریف و تمجید شما را دوست دارم. ... با سخنان زیبا از من تعریف نکنید و توصیه کرد که با گفتن «سخن حق» مرا ترک کنید

9-  انتقاد از خود را خط قرمز جامعه نکرد. در حکومتش پاسخ سخن هرچقدر تلخ بود فقط با سخن داده می شد! بسیاری از مخالفانش در مسجدی که نماز می خواند جمع میشدند اعتراض می کردند دشنامش میدادند. اما یک روز هم سهمشان از بیت المال حذف نشد. مخالفت با حکومت هزینه نداشت.

10-  در برخوردهای قهری آن مقدار شکیبایی می‌ورزید و بر گفتگو، تعامل و مدارا تاکید می ورزید که برخی او را به تردید و ترس متهم می کردند (برداشت آزاد از دکتر صابر اداک، اخلاق زمام داری)

 

تصویر کپی می باشد.

تحلیل و تجویز راهبردی


این ها بخشی از «تاریخ تاریک» است که کمتر برای ما گفته شده. اینها کنار صدها واقعیت تاریخی پنهان داشته شده نشان می دهد که او حکومتش را بر سه اصل بنا کرد:
1-  اصل عقلانیت: حاکم خدا نیست. مردم باید جرات فکر کردن و سنجیدن داشته باشند و فرامین حاکمان باید با حق سنجیده شود. پیروی وفادارانه ارزشمند نیست. استدلال و سنجشگری است که باید مبنای انتخاب باشد و خرد جمعی مبتنی بر همین عقلانیت است که باید مبنای حکومت حاکمان باشد.
2-  اصل آزادی: آزادی یعنی آنکه افراد بتوانند متفاوت فکر کنند و آزادانه عقاید خود را با یکدیگر گفتگو کنند. «یکسان اندیشی»، استبداد می آورد و رکود و «متفاوت اندیشی» پویایی می آورد و رهایی.
3-  اصل اخلاق: حاکمان جایز نیستند به هیچ بهانه ای حتی جنگ، اصول آزادی و عقلانیت را لگدمال خودحق پنداری کنند.

او فقط فاتح خیبر نبود. مهمترین فتح او باز کردن چشمان ما به الگوی جدیدی از حکمرانی است که بر مدار انعطاف، مداراجویی، عقلانیت ورزی، آزادمنشی و مشارکت جویی است. او فاتح همیشگی سرزمین عقلانیت و آزادگی است.
چه یک خانواده را اداره میکنیم چه یک شهر یا یک شرکت بین المللی اصول سه گانه فوق الهام بخش است.

 

https://t.me/Dr_Lashkarbolouki

۱۰
مرداد

گاهی در مطالعه مشکلات و مسائل کشورمون سر در گم میشم. علتش اینه که مشکلات اقتصادی کشور چند وجهیه. ساده تر بخوام بگم باید فلسفه و منطق، روش شناسی و فلسفه علم، تاریخ، روانشناسی، جامعه شناسی، علوم سیاسی و اقتصاد رو با هم دونست تا بشه مشکل رو شناخت و واسش نسخه پیچید. از طرفی هر مطلبیو که یاد میگیرین باید مثل قطعات پازل سرجای خودش قرار بدین تا اون هدف کلی و شکل واحدی که دنبالشین از دست نره و شما گم نشین و به تناقض نرسین.  هر یک از جنبه های بالا رو که گفتم بخودی خود اونقدر زیبا و ژرفه که میتونه شما رو در خودش غرق کنه و شما گم بشین. برای فرار شما مجبورین دوباره برگردین از اول سوال کنین و از بالا مشکل رو ببینین که دنبال چی بودین؟

از لحاظ روشی من خودم سعی میکنم حدالمقدور از پیچیدگی های گویشی و نوشتاری دوری کنم تا درک مطلب هم برای خودم و هم برای دیگران ساده تر بشه. قطعا هدف این نیست که خودم رو ثابت کنم. بلکه میخوام مشکلی حل بشه. اما سوال اینجاست که اینهمه حرفهایی که تا اینجا زدیم واسه چی بوده؟ به چی میخوایم برسیم؟ و چه مشکلی رو میخوایم حل کنیم؟

مسئله اینه که همه ما میخوایم در یک شرایط اقتصادی و اجتماعی مطلوبتری زندگی کنیم و راه آسونتری برای پیشرفت و تکامل فردی و اجتماعی داشته باشیم. زندگی ای شاد، سالم (روحی و جسمی) و آزاد رو تجربه کنیم تا در پناه اون این اختیار نصیبمون بشه که بتونیم خودمون رو تو جنبه های مختلف به تکامل برسونیم. ولی مشکل کجاست؟ مسئله ایران چیه؟

تو ایران برای هزاران سال تا کنون شرایط و قانون زندگی به این ترتیب بوده که از نظر اقتصادی یک کیک ثابت وجود داشته (معادن، نفت، زمین، آب، انرژی و ...) و هر فرد از جمعیت موجود سعی میکرده تا قاچ بزرگتری از این کیک رو نصیب خودش بکنه. چیزی که در نظریه بازی ها در ریاضی و اقتصاد بهش بازی با جمع صفر میگن. خصوصیت این شرایط و این بازی اینه که اگه من بتونم قاچ بزرگتری بردارم (بخاطر زور و قدرت بیشتر، کلاهبرداری، هوش بیشتر یا حتی کار بیشتر و ...) "الزاما" به شما قاچ کمتری از کیک میرسه و شما فقیرتر میشین. در نتیجه یک ناراحتی، خشم، کینه ، نفرت ، ناآرامی و عقده زیر پوست جامعه و بین افراد اون از طبقات مختلف، فقیر و غنی، کارگر و کارفرما ، حاکم و محکوم بوجود میاد. این شرایط کل کیک رو برای همه کوچیکتر میکنه و همه جامعه رو به قهقرا و ضعف میبره. 


تصویر کپی می باشد.

در برابر این بازی با جمع صفر، بازی با جمع مثبت قرار داره. یعنی شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که من برای خودم کار میکنم و بر اساس تصمیمات و مدیریت خودم به منافعی دست پیدا میکنم. شما هم برای خودتون کار میکنین بر اساس شایستگی های خودتون به منافع خاصی دست پیدا میکنین. منتهی نکته مهم اینه که مجموع کار من و شما صفر نیست بلکه مثبه. لذا افزایش منافع من به معنی کاهش منافع شما نخواهد بود. در این شرایط دیگه کینه، نفرت ، بغض و عقده ای بخاطر تفاوتهای منافع وجود نخواهد داشت، بلکه افزایش منافع افراد، منافع کل جامعه رو زیاد خواهد نمود. 

تموم بحثها و سختی کار اینه که چطور کشوری رو که برای هزاران سال در یک بازی با جمع صفر بوده و بهش عادت کرده ( با اینکه خیلیها شونم از اون شرایط ناراحت و خشمگینن) و در عین حال تموم جهانبینی، عرف، فرهنگ و عکس العملهای غریزیشون با اون تطبیق پیدا کرده، بشه تبدیل به کشوری کرد که وارد بازی با جمع مثبت بشه، اونو بپذیره، باهاش راحت باشه و در برابرش مقاومت نکنه.  قطعا اگه بشه راه و نسخه ای پیدا کرد که طبق اون طبقات مختلف اجتماعی از حکام گرفته تا روحانیون، بازاری ها، صنعتگران، دولتی ها ، نظامی ها و باقی شهروندان اونو درک کرده، بپذیرند و باهاش مخالفتی نکنند اونوقت حرکت به دنیای توسعه یافتگی، صنعتی شدن، رفاه ، پیشرفت و تکامل با سرعت هر چه بیشتری امکان پذیر خواهد بود.

۱۶
تیر

یکی از موضوعاتی که در کشور ما خیلی جلب توجه میکند تعدد بحرانهایی است که حل نشده باقی مانده اند. بانک، صندوق های بازنشستگی، محیط زیست، حوادث غیر مترقبه، ترافیک، اشتغال و فقر فقط تعدادی از آنها را تشکیل میدهد. خیلی از اینها زمانی مشکلات کوچکی بوده اند که شاید مهم بنظر نمی رسیده اند، ولی الان تبدیل به بحرانهای عظیمی گشته اند که حل شدن آنها بسیار سخت بنظر میرسد و سوالی که به ذهن متبادر میگردد اینست که علت اینهمه مشکلات به هم پیچیده و بحرانهای متعدد چیست؟ یکی از علتهایی که به ذهن من میرسد رویکرد مدیریت سنتی بجای مدیریت مدرن در سطح خرد و کلان در جامعه می باشد. 

رویکرد سنتی در مدیریت درواقع روش ریش سفیدی در کنترل و مدیریت سازمانها می باشد. به این معنی که مدیر در راس سازمان با سلیقه و تفکر خود بکار مشغول شده و بدنبال اهداف و مشکلات روزانه و کوتاه مدت سازمان می رود. در این روش مدیر منفعلانه می ایستد و تلاش می کند با هر مشکلی بعد از بوجود آمدن آن مبارزه کند. اما مشکل آنجاست که خیلی از مسائل و بحرانها بعد از بوجود آمدن راه حل های چندانی ندارند و کارهای فوری برای حل آنها نمی شود انجام داد. مگر گذشت زمان مسئله را حل کرده یا به فراموشی بسپرد. بعنوان مثال وقتی سیل یا زلزله ای می آید آنقدر مشکل بزرگ است که بعد از وقوع تا چند روز اول واقعا نمی شود کاری کرد. بی نظمی، ناهماهنگی و کندی عکس العمل و ارتباطات و کمک رسانی از نتایج طبیعی این اتفاقات می باشند. چه بسا که خود کسانی که مسئول حل این مشکلات بوده اند، خود در حادثه متاثر شده باشند. در این شرایط طبیعی است که کسی مورد نیاز، و کارا است که بشدت روی افراد ، موسسات، نهادها و سازمانهای دولتی، حکومتی و امداد رسانی موثر بوده و به اصطلاح از وی حرف شنوی داشته باشند که طبیعتا افرادی خواهند بود که نفوذ سیاسی بالایی در شرایط کاری و اداری ایران داشته باشند. در نتیجه مدیر موثر کسی خواهد بود که ارتباطات و نفوذ سیاسی - اجتماعی بالایی در سطح محلی و ملی داشته باشد تا بتواند سازمانها و نهادها را در آن شرایط بحرانی هماهنگ کرده و منابع مورد نیاز برای حل مشکل و کمک رسانی را بدست آورد. من به این نوع مدیریت، ریش سفیدی می گویم.


تصویر کپی می باشد.


مدیریت مدرن اما، بواسطه ثبات و عدم ایجاد بحرانهایی شناخته می شود که اگر نبود، بوجود می آمدند. لذا درک وجود این نوع مدیریت و شناخت آن یک مقدار سخت است. چون شما قرار نیست چیز مشهودی را بعنوان نتیجه و حاصل وجود آن مشاهده نمایید و فقط وقتی متوجه آن خواهید شد که وجود نداشته باشد. چیزی مانند اکسیژن یا نور خورشید. همه چیز به تعریف علم باز میگردد: قدرت تحلیل روابط علّی بین پدیده ها، پیش بینی آینده و تاثیر گذاری در جهت دلخواه. یک مدیر مدرن، بسته به اهداف و مسولیتهای سازمان خود ، اتفاقات و بحرانهای احتمالی را پیش بینی کرده و قبل از بوجود آمدن آنها، جوری برنامه ریزی و سیاستگذاری می کند تا آن بحران بوجود نیامده یا مشکلات ناشی از آن به حداقل ممکن برسد. لذا بحرانهای ناشی از مثلا سیل، ترافیک، امنیت جاده ها، حمل و نقل عمومی، بی آبی و خشکسالی، بانک، رکود، تورم ، رقابتهای بین المللی و ... قبل از بوجود آمدن طوری برنامه ریزی خواهند شد که اصلا بوجود نیایند. بعنوان مثال همه میدانیم خواه ناخواه ایران بر روی گسلهای زلزله خیز کره زمین قرار دارد، در نتیجه یک مدیر مدرن تلاش میکند تا با در نظر گرفتن این مسئله، طراحی ساختمانها، شهرها، نحوه کمک رسانی، حمل و نقل و اتباطات بعد از حادثه را با توجه به این واقعیت، قبل از آن طراحی و پیش بینی کرده تا بعد از اتفاق کاسه چکنم چکنم بدست نگیرد. واضح است که یکی دو روز بعد از حادثه همه دچار شوک شده اند و کار خیلی زیادی نمی توان انجام داد. بی نظمی و ناهماهنگی نتایج طبیعی بعد از زلزله های مهیب می باشد. در هنگام طراحی شهری، پارکینگ ها، معابر و خیابانها قطعا باید پیش بینی رشد جمعیت و وسایل نقلیه تا 50 یا 100 سال آینده را انجام داد تا با افزایش جمعیت شهر دچار بحران نشود. واضح است که اگر فقط شرایط فعلی شهر در نظر گرفته شود بعد از چند سال شهر بکلی قفل شده و روند عادی زندگی مختل خواهد شد. 

۱۷
خرداد
سومین کتابی که فکر میکنم در این مرحله نیاز است هر کنجکاو مطالعات اقتصادی- اجتماعی و سیاسی در ایران مطالعه نماید کتابی در حوزه روانشناسی با عنوان "انسان و انتخاب دشوار : مسئولیت پذیری یا مسئولیت گریزی" نگاشته دکتر علی صاحبی متخصص روانشناسی و عضو هیئت علمی موسسه ویلیام گلسر می باشد. مولف در معرفی اثر خود اینطور بازگو میکند که: 

تصویر کپی می باشد.

"یکی از محبوب‌ترین و رایج‌ترین بازی‌های فرهنگ رفتاری ما «قربانی‌گری» یا قربانی دانستن و گریز از مسئولیت‌پذیری در برابر وضعیت خود است. این گرایش در تمام سطوح فردی، خانوادگی و اجتماعی و حتی در سطح ملی به خوبی دیده می‌شود. اگر خوب بنگریم همه افراد پیرامون ما شاکی و ناراحت بوده و دیگران را سرزنش می‌کنند. اما در روانشناسی، بازی قربانی و یا سبک زندگی مبتنی بر سرزنش‌گری و گریز از مسئولیت‌پذیری نوعی سبک زندگی و رفتار کلی است که از چهار مولفه یا بخش: فکر، عمل، احساس و حالت بدنی خاص تشکیل می‌شود، افراد این سبک یا کلیت رفتاری را انتخاب کرده و بابت آن هزینه‌های زیادی می‌پردازند. البته اگر از آن آگاه شده و جایگزین بهتر و مفیدتری برای آن بیابند می‌توانند الگوی کارآمد و رفتار کلی موثرتری را انتخاب کنند. در این کتاب که در واقع جلد دوم از سه‌گانه «زندگی مسئولانه» است، در ابتدا ویژگی‌های هر یک از مولفه‌های مختلف این الگو را به تفصیل شرح داده‌ام تا در وهله نخست راه را برای شناسایی این الگو و سبک زندگی مبتنی بر سرزنش‌گری هموار کنم و در مرحله بعد راه‌های رهایی از این الگوی مسلط و ایجاد الگویی جایگزین مبتنی بر مسئولیت‌پذیری را معرفی کنم."

این کتاب به زیبایی این مشکل طرز تفکر در سبک زندگی را شرح میدهد که چگونه افراد با قرار گرفتن در یکی از اضلاع مثلث مسئولیت گریزی _ قربانی، آزارگر یا ناجی _ در نهایت قربانی شده و چگونه از داشتن یک شخصیت سالم و تکامل یافته و مسئولیت پذیر دور می شوند. چرا نظریات مبتنی بر توهم توطئه و داستانهای دائی جان ناپلئونی در ایران با اقبال عمومی مواجه می شوند و افراد همه عالم و آدم را مقصر نابسامانی های فعلی خود میدانند به غیر از خود؟ با خواندن این کتاب در سطحی فردی و روانشناسانه، این خودآگاهی بصورت غیر مستقیم حاصل می شود که مسئولیت گریزی چطور و چگونه ما را هم در زندگی شخصی و هم در سطحی ملی با چالش مواجه کرده است.

۱۷
خرداد

تا حالا شده کتابی بخوانید و یک حس شادی غیرقابل وصف به شما دست بدهد؟ یک کشف جدید. اثباتی از اندیشه هایتان. اکتشافی از زوایای تاریک تاریخ کشور. کمکتان کند تا مانند عکسهای هوایی گوگل ، بجای طول و عرض جغرافیایی، روی مرزها و پهنه تاریخی کشور بر روی زمان حرکت کنید و دریابید برای چه آنجایی ایستاده اید که الان هستید؟ قطعا در پوست خود نمی گنجید. برای من کتاب "ایران، جامعه کوتاه مدت و 3 مقاله دیگر" نگاشته شده توسط محمدعلی همایون کاتوزیان همچین حسی داشته است. در پازل هرم فکری، کمکم کرد چند تکه مشکل را بهم وصل کنم. چیزی از متن کتاب اضافه نمی کنم تا شیرینی خواندنش برایتان باقی بماند و فقط به خود توضیح ناشر بسنده میکنم که: 



"چهار مقاله‌ای که در این کتاب می‌خوانید هریک به‌نوعی مشکلات تاریخی توسعه‌ی اقتصادی و سیاسی ایران را بررسی می‌کند. فقدان امنیت برای مالکیت خصوصی و در نتیجه عدم انباشت سرمایه در دست بخش خصوصی، انحصار ثروت و قدرت اقتصادی در دست حکومت‌ها که خود به انحصار قدرت سیاسی می‌انجامید و سرعت و شدت تحولات سیاسی و اجتماعی که جامعه را از چهارچوب قانونی باثبات که لازمه‌ی رشد و توسعه‌ی اقتصادی است محروم می‌کرد، در دو مقاله اول بررسی می‌شود. تلاش برای استقرار قانون و نظم قانونی که به انقلاب مشروطه انجامید و علل ناکامی‌ها و کمبودهای این جنبش مضمون مقاله‌ی سوم است و در مقاله‌ی چهارم که به معنایی دنباله‌ی مقاله سوم است شرحی از زندگی و آثار ملک‌الشعرای بهار می‌خوانیم که از کوشندگان راه مشروطه بود و انسانی فرهیخته و آزادی‌خواه و متجدد که می‌کوشید در فضای بسته و خطرخیز دیکتاتوری در عین وفادارماندن به آرمان‌های خود از تندروی‌های ویرانگر بپرهیزد و در محیطی که کمتر کسی هوادار اعتدال و خرد بود به اعتدالی خردمندانه برسد."