آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۴۲ مطلب با موضوع «نهادها» ثبت شده است

۰۴
دی

اگه بطور سیستماتیک یک حکومتی بخواد شروع به تغییر در مسیر توسعه و بهبود شرایط بکنه، قطعا اولین جایی که باید بهش توجه بشه آموزش پرورشه. برای اینکه ببینیم چه تغییراتی نیازه اول بایست ببینیم آموزش و پرورش ایران برای رسیدن به چه هدفی طراحی و ساخته شده و بعد یذره فکر میکنیم که چه نیازهایی برای یک کشور توسعه یافته نیاز داریم. اینکه چکار بایست کرد خودش، خودبخود روشن میشه.


از وقتی که از  سال 1217 هجری شمسی اولین مدرسه نوین ایران در ارومیه توسط میرزا حسن خان رشدیه تاسیس شد، در واقع آنچه که نیاز جامعه آنروزبه حساب می آمد، تامین افراد با سواد جهت استخدام کارمندان مورد نیاز در ادارات جدید دولتی و همچنین مهندسین ، کارشناسان و پزشکان مورد نیاز جامعه بود تا از فاصله زیاد بین ایران و فرنگ کاسته بشه. سیل کارخونجات و کارگاهها و دستگاههای مدرن میومدن و نیاز به افرادی بود که بتونن با اونها کار کنن و وظیفه تولید و تعمیر و نگهداری اونها رو بعهده بگیرن.

در واقع اون برداشت نادرست از توسعه که در بخش دوم از دیوار کج مدرنیته شرح داده بودم، باعث شد بجای اینکه هدف از آموزش و پرورش تولید انسانهای توسعه یافته ای باشه که قادر به حل مشکلات خودشون باشن،  تدریس و تولید انسانهای مدرک داری شد که صرفا قادر به خواندن و نوشتن هستن و از یکسری علوم طبیعی و مهندسی مثل مکانیک، فیزیک، شیمی و یا زیست شناسی سر در میارن. و این آدمها بر اساس مدرکی که میگیرن موقعیتهای شغلی مناسبی در ادارات دولتی و شرکتها و کارخونه ها و بیمارستانها پیدا میکردند. بخاطر پتانسیل اشتغال زایی و درآمد زاییِ مدارک، محیط جامعه هم این حالت رو پذیرا شد و دارنده مدرک صاحب یک طبقه و احترام اجتماعی شد که در موقعیتهای مختلف گره از کارها میگشود. در واقع طبق اون دید، انسانها یکی از ابزارهای تولید بودن مثل چرخ دنده و یا آچار که اونها رو از طریق سیستم آموزشی برای تولید و خدمات فنی و اداری در کشور بایست آماده و تربیت می کردند.

در نتیجه روش تدریسی که بنیان گذاشته شده مبتنی بود بر تکرار بیکران مطالب نگاشته شده در کتاب و جزوه و حفظ کردن اونها و گذشتن از امتحانات کتبی و گرفتن مدرک. در چنین سیستمی رشته ها بر اساس پتانسیل درآمدزایی شون اهمیت پیدا کردن: رشته های پزشکی و مهندسی در صدر قرار گرفتن و علوم انسانی و هنر و هنرستان در رتبه های بعدی و شاگردان هم بر اساس تلاش و استعداد و نمره ای که در امتحانات میگرفتن و میگیرن از رتبه های بالا به رشته های ریاضی و تجربی منتقل میشن و دانش آموزان رده های پایینتر از نظر تلاش، استعداد و یا قدرت تجزیه و تحلیل به رشته های علوم انسانی، هنر و بعد هم هنرستان و فنی و حرفه ای راه پیدا میکنن.

در یک همچین سیستمی اونوقت ریاضیات، فیزیک، شیمی و زیست شناسی جزو درسهای مهم طبقه بندی میشه و درسهایی مثل ادبیات، انشا و املا، ورزش و هنر جزو درسهای بی اهمیت و فانتزی. در نتیجه با سیستم آموزشی ای مواجه ایم که از همون دوران ابتدایی شروع میکنه به آموزش یکسری از مفاهیم سنگین علوم پایه و طبیعی به دانش آموزان بدون توجه به درک اونها و کارایی و توانایی ای که بایست ایجاد کنه برای آماده کردن اونها برای آزمون ورودی دانشگاه و دستیابی دانش آموزان به موقعیتهای شغلی و احترام اجتماعی پس از کسب مدارک در هر مرحله. در واقع اونها آماده میشن تا در سیستم دیوانی کشور بعنوان کارمند، تکنسین، تعمیرکار، اوپراتور و پزشک وارد بازار کار بشن. 


شاگردان مدرسه ای در ارومیه، سال 1328 شمسی. عکس کپی می باشد.


برای همین وقتی که دیپلم میگیریم، در ریاضی مشتق و حد و انتگرال، مثلثات و هندسه سر فصلهای زیادی رو گذرونده ایم، در فیزیک راجع به قوانین ترمودینامیک اطلاعات زیادی داریم و در شیمی راجع به متوازن کردن یک واکنش شیمیایی و تبدیل مول به لیتر فرمولهای زیادی بلدیم و حجم زیادی از مغزمون با این مطالب پر شده. حتی زبان انگلیسی و عربی ای که میخونیم فقط هجم زیادی از فرمولهای شبه ریاضیه که برای آدم کر و لالی خوبه که فقط بخواد کاتالوگ کالاهای وارداتی رو بخونه و نه بیشتر. و در مورد زبان فارسی ، خدا رو شکر که قبل از مدرسه در منزل اونو یاد گرفتیم والا قطعا چیز زیادی بهمون اضافه نشد و باز هم هجم زیادی از مطالب بدون کاربرد در مغز و فکرمون پر کرد. اما سوال بزرگ اینجاست که همه اینها برای کسی که بخواد بره فروشنده بازار بشه چه فایده ای داره؟ برای یک راننده تاکسی و کامیون چی؟ و یا شاید برای یک کشاورز؟ قصاب؟ نجار؟ جوشکار؟ تاجر عمده فروش؟ صادر و وارد کننده؟ هیچی. حتی برای یک مهندس هم بجز موارد خاص و معدود شاید تا آخر عمرش نیازی نباشه. اینو که چرا خیلی از مطالب حتی دانشگاه ها در ایران اینقدر بی کاربرد و بی فایده هست رو تو بخش سوم از دیوار کج مدرنیته شرح دادم. حالا اینو اضافه کنید به روش آموزشی حفظی و متکی به امتحان ما که باعث میشه همین مطالب، فردای روز امتحان از ذهنمون پاک شه و همشو فراموش کنیم.


به موازات این پدیده ها یک مشکل دیگه هم دوشادوش، جامعه رو از طریق سیستم آموزشی تحت تاثیر قرار میده: اینکه افراد مستعد تر و پر تلاشتر به رشته های مهندسی و پزشکی میرن و با کاهش سطح توانایی افراد در گرفتن نمره، در رشته های انسانی  جابجا میشن. رشته های انسانی شامل حقوق، مدیریت، اقتصاد، علوم اجتماعی، علوم سیاسی و ... بعد هنگامی که مشاغل مرتبط با هر رشته بایست جابجا بشن، دانش آموزانی که یا استعداد و یا تلاش و پشتکار کمتری داشتن و در نهایت به احتمال زیاد قدرت تجزیه و تحلیل و استنتاج کمتری دارن،  به لحاظ تخصصی  امکان جذب در مشاغل مدیریتی بالادست مانند مدیریت، کارشناسی و سیاستگذاریهای اقتصادی، سیاسی، بین المللی، قضایی و ... رو بدست میارن و افرادی که دارای استعداد و قدرت تحلیل و استنتاج بالاتری بودند به شرکتها ، کارخانجات و بیمارستانهای تابعه و فرودست منتقل میشن. 

و احیانا اگه از افراد گروه اول کسانی علاقه داشته باشه که در مدیریتهای کلان اقتصادی، سیاسی، حقوقی جامعه دخالت کنه تخصص و بینش لازم رو برای اینکار نداره. برای همین جامعه بشدت دچار چالش مدیریتی و برنامه ریزی و سیاستگذاری میشه و ما وارد یک بازی دوسر باخت میشیم و فاجعه اجتماعی خودشو نشون میده و میبینیم اونچه رو که میبینیم.

در نتیجه مشکل اصلا این نیست که آیا سیستم آموزش پرورش ما مثل سیستم تیمهای فوتبال 6-6 بوده و یا 5-3-4 و یا 5-3-3-1 و یا هر چی دیگه. و مشکل این نیست که قبلا کتابهای ریاضی دبیرستان شامل جبر و هندسه و ریاضیات جدید و مثلثات بوده ولی بعد اسمشو گذاشتن حسابان و یا ریاضی 1 و ریاضی 2  و ... مشکل خیلی عمیقتر و مهمتر از این حرفهاست. مشکل در زاویه و نگاه ما به انسان، جامعه و آموزشه.

۲۹
آذر

نهادها یا نهادهای اجتماعی "به الگوهای رفتاریِ تکرار شونده، ارزشی و با ثبات" گفته می شه. همچون ساختار و مکانیزمهای نظم اجتماعی، اونا هم "رفتار" گروهی از افراد، داخل یک جامعه مشخص رو راهبری می کنند. نهادها بوسیله قوانینی که "رفتار" رو راهبری میکنن، با یک هدف اجتماعی، افراد پیشِ رو و مقاصد خاص خود شناخته می شن.

عبارت "نهاد" هم برای نهادهای غیر رسمی مانند روسوم و یا الگوهای رفتاری که برای جامعه مهمه بکار میره و هم برای نهادهای رسمی مانند دولت و خدمات عمومی. نهادهای اولیه اونایی هستن که به اندازه کافی وسعت و گستردگی دارن تا بقیه نهادها رو تحت تاثیر خود قرار بدن مث نهاد "خانواده".


نهادها اغلب بصورت اورژانسی و بدون تعمد، فکر و برنامه ریزی قبلی برای رسیدن به یک مقصود و یا حل یک مشکل توسط الگویی از سیستم خود_ سازماندهی اجتماعی بوجود میان.


نهادهای اولیه همانطوری که گفته شد با خیلی از نهادهای دیگه تداخل و همپوشانی پیدا میکنه. خانواده، دولت، اقتصاد، تحصیلات و مذهب جزو نهادهای ابتدایی هستن. مثلا نهاد پول با خیلی از سازمانها مثل بانکها ، دولتها و بورس سروکار داره، بعلاوه تجربیات ذهنی افراد که راهنمای مردم برای رسیدن به منافع شخصیشون میشه.  نهادهای قوی قادرند تا به یک اسکناس کاغذی نفوذ کنن و باعث بشن تا میلیونها نفر رو همگام با اقتصاد به تولید و تجارت وابدارن. تجربه ذهنی نهاد "پول" بقدری فراگیر و متقاعد کننده است که اقتصاددانان از اون به "توهم پول" نام برده اند و دائما تلاش میکنن تا شاگردهاشونو از این اشتباه آگاه کنند و دربیارن.


تصویر کپی می باشد.

از نهادها موجود در یک جامعه میشه از مذهب، گروههای دوستان، سیستمهای اقتصادی، سیستمهای حقوقی و قضایی، سیستمهای مجازات، زبان، رسانه های جمعی، یادگیری، تحصیلات رسمی، جامعه محققین و پژوهشگران، پزشکان و سیستمهای بهداشتی و درمانی، نیروهای نظامی، صنعت و تجارت، جامعه شهروندی و در یک دید فراتر میتوان از فرهنگ و هنر و حکومت های دولتی هم نام برد.


تحقیقاتی پیرامون اینکه نهادها در یک جامعه بر چه اساسی باقی میمونن و یا تغییر پیدا میکنند انجام شده که یکی از جالبترینشون تئوری انتخاب طبیعیه که توسط یان لوستیک ارائه شده. یان معتقده تو علوم اجتماعی برای توضیح اینکه چرا نهادها تغییر میکنند، از مفهوم انتخاب طبیعی در زیست شناسی میشه بهره برد. با مطابقت نهادها با موجودات در یک چشم انداز صلاحیت، اصلاحات اندک نهادها رو میشه به همون تغییرات اندک ژنتیکی شبیه کرد. این تغییرات جزیی در نهایت میتونه منجر به یک بهبود نسبی و گیر کردن در اون بهبود نسبی در کل نهاد بشه و اجازه نده تا نهاد به شرایط بهبود مطلق برسه. چون قبلش نیازه تا مقداری از درجه صلاحیت و سزاواری خودشو کاهش بده (مثلا سیاستگذاریهایی رو بکار بگیره تا بطور موقت زیانهایی رو به اعضائش وارد کنه). تمایل به گیرکردن در اون نقطه بهبود نسبی میتونه شرح بده که چرا بعضی از نهادها سیاستهایی رو انتخاب کنند که برای اعضاش و حتی خود نهاد زیانباره، در حالیکه همه اعضای نهاد و حتی رهبرانش از این زیانباری و خسارات خبر دارن و ناراضی هستند.


برای مثال لوستیک به پژوهشی اشاره میکنه که اقتصاد ژاپن را مطالعه کرده است. ژاپن طی مدتی رشد تدریجی ای داشته و بعد آن یک افت ناگهانی را تجربه میکنه که بهش " دهه خسران" هم گفته میشه. این در حالیه که متخصصین ژاپنی از این رکود و شرایط بد پیشِ رو بیخبر نبودند، منتهی سیاستگذاران برای بازگشت اقتصاد ژاپن به مسیر سودآوری و ترقی، مجبور بودند سیاستهایی رو اجرا کنند تا به مردم و دولت ژاپن در کوتاه مدت صدمه میزد. در نتیجه تحت این شرایط سیاستگذاران فقط به شرایط بهبود نسبی چسبیدند که منتهی به یک شرایط رشد تدریجی در دهه های 1970 و 80 میلادی گردید. بدون تغییر در انعطاف پذیری نهادها، ژاپن قادر به انطباق با شرایط متغییر نبود. اگر چه متخصصین میدونستند که چه تغییراتی نیازه، اما اونها بشدت در اجرای اون تغییرات مورد نیاز، در قالب نهادهای سیاستی که بخاطر زیانهای کوتاه مدتشون بشدت غیر مردمی و بدون پشتوانه اجتماعی بودن، ناتوان گشتن. در نتیجه ژاپن به ناگاه وارد دهه خسران و رکود بزرگ میشه که از سال 1991 تا 2000 طول میکشه. 


برای اینکه کشوری راه رشد و ترقی و توسعه رو پیدا کنه، نهادهای مختلف و زیادی بایستی متناسب با اون رشد و پیشرفت شکل بگیره و یا اصلاح بشه. دولت و حوزه وظایفش، نهادهای اجتماعی (نظیر اتحادیه ها، سندیکاها، جوامع تجاری و صنفی و صنعتی) ، بوروکراسی و چرخش کارهای دولتی، سیستم قضایی، سیاست خارجی، فرهنگ عمومی (مثلا در زمینه کار،نظم، قانونگرایی، تعهد، تجارت و مبادله)،  قانونگذاری و اصلاح قانونهای قبلی بخصوص در زمینه حق مالکیت، آموزش و پرورش، تحقیق و پژهش و ...


بدون نهاد های متناسب قطعا حرکت در مسیر پیشرفت، ترقی و توسعه ناممکن خواهد بود. و این نهادها ایجاد و اصلاح نخواهند شد مگر تک تک افراد جامعه اولا به ضرورت وجود و تغییرات نهادها آگاه شده و  ثانیا ضرر و زیانهای موقتی ناشی از این تغییرات رو بپذیرند.


تصویر کپی می باشد.

بعنوان مثال یکی از راههای بهبود شرایط اقتصادی ورود به دنیای تجارت بین المللی و اقتصاد آزاده، چیزی که در کشور به اسم استراتژی توسعه صادرات ازش یاد میشه که در برابر استراتژی حمایت از صنایع داخلی و محدودیت واردات قرار میگیره. تجربه کشورهای مختلف ثابت کرده که کشورهایی که استراتژی اقتصاد آزاد رو در پیش گرفتند و دولت دخالتی تو صادرات و واردات کالاها نداشته موفق تر بودن و به رفاه بالاتری دست پیدا کردند. 

منتهی اگه در شرایط فعلی این سیاست بکار گرفته بشه چی پیش میاد؟ در ابتدا تعداد زیادی از شرکتهای ایرانی ورشکست میشن و سیلی از بیکاری و مشکلات ناشی از ورشکستگی های زیاد در جامعه اتفاق میوفته و یک موج یاس و نا امیدی رو ایجاد میکنه. این بخاطر اینه که بدوتاً خیلی از شرکتها توانایی رقابت با رقبای خارجی رو ندارن و این هزینه ایه که مردم برای اصلاح امور بایست بپردازن. منتهی بعد یک مدت تعدادی از افراد به فکر فرو میرن و برای کسب سود به دنبال موقعیتهایی که توانایی رقابت در سطح بین المللی دارن، میگردند. مثلا فرض کنید در زمینه سنگهای تزیینی. شاید دهها شرکت به موازات هم با روشهای مختلفی کارشون رو شروع میکنن و از میون اونها شاید یک یا دو شرکت بتونن سرپا وایستند. منتهی همون دو شرکت کل دنیا رو فتح میکنند و کل کشور رو دنبال خودشون میکشن و از دل اونها دهها و شاید صدها شرکت دیگه دربیاد که دیگه این مجموعه شرکتها در طوفان رقابت بین المللی به این سادگیها نمی لرزند. در واقع شرکتهایی مثل ال جی و یا سامسونگ به همین شکل از دل صدها شرکت مشابه تو کره جنوبی سربرآوردند و رشد کردند. در حالیکه اگه کره جنوبی میخواست مرزهای کشورشو به هوای حمایت از صنایع داخلی ببنده تا صدها سال دیگه همچین شرکتهایی در اونجا بوجود نمیومدند و رشد نمیکردند.