دیوار کج مدرنیته 3
این قسمت رو میخواستم در انتهای بخش قبلی شرح بدم اما بخاطر اهمیت موضوع یک قسمت جداگانه بهش اختصاص دادم.
موضوع اینه که دو استراتژی مختلف در تولید و تکنولوژی یک کشور (و یا شرکت) میتونه وجود داشته باشه؛ یک کشور(شرکت) میتونه تولید کننده صرف باشه و یا توسعه دهنده تکنولوژی. اما این به چه معنیه؟ حالا بیشتر توضیح میدم.
شما بعنوان نمونه، شرکتی رو میبینین به عنوان تویوتا در ژاپن که اتومبیل تولید میکنه. موضوع اینه که تویوتا فقط تولید کننده اتومبیل نیست، بلکه توسعه دهنده تکنولوژی اتومبیل در دنیاست. یعنی اونچه که بعنوان اتومبیل و تولید اون در این شرکت میبینیم کوچکترین فعالیت اون به حساب میاد. فعالیت خیلی بزرگی اون پشت ادامه داره هم در زمینه توسعه خود محصول (مثلا پژوهش بر روی انواع شاسیها، سیستم تعلیق، ترمز و سیستمهای ایمنی و ...) و هم در زمینه روشها و تکنولوژی های تولید اتومبیل. این که خود اتومبیل چگونه ، با چه روشها و دستگاههایی ساخته و مونتاژ بشن تا به کیفیتی بالاتر در هزینه های پایینتر برسن. این مسئله باعث میشه تا شرکت تویوتا و کشور ژاپن در زمینه اتومبیل در دنیا پیشرو باشه.
در برابر این روش، شما میتونین فقط تولید کننده اتومبیل باشید. بعنوان نمونه شرکت ایران خودرو. میره با پژوی فرانسه ( و یا هر شرکت خارجی دیگه ای) قرار داد مونتاژ اتومبیل میبنده (نه تلاشی در طراحی محصول که خودرو باشه انجام میده و نه بر روی تکنولوژی تولیدش پژوهش میکنه). محصولاتی از قبل طراحی شده، برای فروش در یک محدوده جغرافیایی و فرهنگی معلوم، با هزینه ها و قیمت مشخص، و حتی نحوه خدمات پس از فروش معین تعیین گشته و لیسانس تکنولوژی و نحوه تولیدش خریداری میشه. کارخونه تولید قطعات، مونتاژ و استانداردهای اون کاملا از قبل طراحی، وارد، خریداری و نصب میشه و شرکت ایران خودرو فقط به تولید اتومبیل ادامه میده.
تفاوت این دو روش در چیه؟ در روش اول (توسعه دهندگی تکنولوژی) شما میتونین به مرزهای علم و تکنولوژی در دنیا برسین، جایی که هیچکس در دنیا قدم به اون نگذاشته و شما اولین نفری خواهید بود که اینکار رو انجام میده. اینه که شما میتونین اولین باشید و یک کشور توسعه یافته و پیشرو به حساب بیاید. دیگه اینکه دائم میتونید رو افزایش کیفیت و کاهش هزینه ها ی تولید محصولتون کار کنید، به حدی که رقیبی در دنیا براش وجود نداشته باشه. در نتیجه میتونین بازارهای دنیا رو در اختیار بگیرین و سود و منافع بیشتری ببرین. بعد اینکه مثلا شما میخواین یک کالا برای کشور چین طراحی و تولید کنید. در نتیجه اول بایست روش زندگی اونها، خصوصیات فرهنگی، جغرافیایی ، تاریخی و فیزیولوژیکی اونها رو بدونین تا محصولتون بتونه در اونجا خریدار پیدا کنه و فروش بره در غیر اینصورت شکست خواهید خورد. در نتیجه شما به متخصص زبان چینی، جامعه شناس و مردم شناس متخصص در چین، جغرافی دان و تاریخ دان متخصص در چین، متخصص بازاریابی و حقوق و قراردادها متبحر و آشنا به سیستمهای کشور چین، متخصص تحلیلهای آماری و ... خواهید داشت تا بتونه به شما در اینکار کمک کنه. در مرحله بعد طراحها و مهندسین شما بر اساس داده ها و اطلاعات جمع آوری شده در مرحله قبل محصول رو طراحی کرده که بعد از تولید به کشور چین صادر خواهد شد. در نتیجه اونوقت خیلی از رشته های تحصیلی که ظاهرا بی دلیل و بیهوده وجود داشته و کاری برای اونها وجود ندارد و معلوم نیست برای چه منظوری در دانشگاهها ایجاد شده اند مانند زبانهای مختلف، جامعه شناسی، جغرافی، تاریخ، آمار و ... معنی پیدا میکنه.
تصویر کپی می باشد.
اما در یک کشور (شرکت) تولید کننده که همه چی از قبل در اون طراحی شده، دیگر نیازی به متخصص خاصی نیست. در واقع مهندس ( که در ریشه لغوی به معنی طراح می باشد) اینجا فقط ناظر بر تولید بوده، کارگران رو کنترل کرده ، و گزارش کار و تولید را ارائه می دهد. در بهترین حالت مهندس سر کارگر و یا مدیر بخش خواهد بود و نیازی به تخصص او که طراحی میباشد نیست. لذا اکثریت رشته های تحصیلی با این روش و سیستم بی فایده، لوکس و فانتزی بوده و کاری برای فارغ التحصیلان اونها وجود نخواهد داشت.
دیگر اینکه در بهترین حالت کشور(شرکت) تولید کننده باید صبر کند تا تکنولوژی یا محصولی در جایی از دنیا بوجود بیاد تا اونها اونو خریداری کرده و به کشور بیارن. در نتیجه همواره یک کشور (شرکت) پسرو و مقلد باقی خواهد ماند و هیچوقت توسعه یافته و پیشرو نخواهند بود و گوی رقابت را نخواهند توانست از کشورهای دیگر بربایند.
بعلت تقلید و خرید تکنولوژی از کشورهای دیگر ( که بعلت هزینه های بالا و یا رقابتها تجاری و سیاسی معمولا نه از آخرین محصولات که از تکنولوژی های از رده خارج شده و دستگاههای مستهلک خریداری میشود) هیچگاه توان رقابت از لحاظ کیفی و هزینه ای در سطح بین المللی و حتی داخلی وجود نخواهد داشت.
و حاصل کلام اینکه کشور (شرکتی) که فقط تولید کننده هست همواره مقلد، پسرو، ضعیف ، عقب مانده و توسعه نیافته باقی خواهد ماند.
یکی از بزرگترین دیوارهای کج توسعه در کشور این بود که بجای استراتژی توسعه دهندگی تکنولوژی، تولید کنندگی رو انتخاب کردیم. به همین دلیل بالای 150 سال داریم میدوییم، تلاش میکنیم، هزینه میکنیم، برنامه ریزی میکنیم ولی هنوز درحال توسعه هستیم و نتونستیم به کلوپ کشورهای توسعه یافته وارد بشیم. اما چرا؟
بنظر من این مسئله از دو جهت بوجود اومد؛ اول همون تعریف نادرست از توسعه. بجای اینکه توسعه یک مسئله انسانی درک بشه، بصورت فیزیکی و ابزاری بهش نگاه شد. به دلایل مختلفی که شاید بعدها توضیح بدم اینطور تصور شد که انسان ایرانی هیچ فرق با انسان مثلا آلمانی یا ژاپنی نداره (تازه هوش بالاتری هم داره و برتره) و تنها تفاوت ما اینه که ژاپنیه تویوتا داره و آلمانیه بنز. پس ما اگه کارخونه تولید اتومبیل وارد و اتومبیل تولید کنیم ، این فاصله تکنولوژیک پر شده ما هم مثل اونها پیشرفته و توسعه یافته میشیم. موضوع اینه که بالای 100 ساله داریم اینکار رو میکنیم و هنوز به جایی نرسیدیم.
بالای 100 ساله داریم نفت تولید میکنیم ولی هنوز بایست منتظر باشیم چین و هند و ... بیان برامون چاه نفت پیدا کنن، پالایشگاه برامون بسازن و نصب کنن، مجتمع پتروشیمی برامون بیارن و نصب کنن و ... و اگه یک روزی کشور خارجی ای وجود نداشت خودمون هیچ کاری نمیکنیم و قدمی جلوتر نمیگذاریم. چرا؟ چون ما فقط تولید کننده نفتیم و نه توسعه دهنده تکنولوژی نفت.
علت دوم اینه که ما در یک دور بسته اقتصادی افتادیم که بهش میگم گرداب صادرات نفت. به این معنی که دور اقتصادی ما به این صورت شکل گرفته که نفت را تولید و صادر میکنیم. بعد با دلارهای اون کارخونه و تکنولوژی خریده و وارد میکنیم (البته در بهترین حالت، والا خیلی از کالاهای مصرفی هم به همین شکل با دلارهای نفتی وارد میشوند). دوباره نفت صادر میکنیم و با درآمد اون دوباره تکنولوژی جدیدتر دیگری وارد میکنیم و به همین شکل تا آخر. برای همین اگه نتونیم نفتی صادر کنیم و یا تکنولوژی ای در هیچ جای دنیا ایجاد نشه و یا به ما فروخته نشه، ظاهرا تا ابد در همین شرایط و موقعیتی که هستیم ثابت خواهیم ماند و قدمی پیش نخواهیم رفت.