آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ساختار سیاسی» ثبت شده است

۰۶
شهریور

در یکی از پستهای تلگرامی آقای ایرانمهر داستانی نقل شده از هرودوت درباره بحثهایی که بین نجبا بعد قیامی سیاسی برای کنترل اداره سیاسی کشور شده است. کاری به اینکه چه نتیجه ای گرفته اند ندارم. فقط همینکه در 2500 سال پیش افرادی راجع به این مسائل فکر میکرده اند و صحبت میشده کافی است تا علت تسلط و قدرت هخامنشیان را دریابیم. همیشه اعتقاد داشته ام که یک حکومت قوی از دل ملتی ضعیف نمی تواند بوجود بیاید و هر حکومت قوی ای حتما بر شانه های مردمی بسیار قوی و دانا و فرهنگی پیشرو سر برآورده است. بحث هایی که در ادامه می آید حتما دارای پشتوانه علمی و فضای فکری ای بوده که در جامعه رواج داشته و این مسئله برای 2500 سال پیش بسیار بسیار پیشروانه بوده است:

...پنج روز پس از استقرار آرامش، هفت نجیب زاده که علیه "گئومات"قیام کرده بودند، شورایی برای بحث در پیرامون وضع آتیه کشور تشکیل دادند. نطق های آنان به نظر بعضی یونانیها باورنکردنی می آید ولی این امر از حقیقت بودن آن چیزی نمی کاهد.
«اوتانوس» نجبای پارسی را تشویق کرد تا قدرت حکومت را در اختیار عموم مردم گذارند. وی اظهار داشت: «به نظر من بعد از این نباید اداره کشور را به یک فرد واحد تفویض نمود. سلطنت مطلقه نه خوشایند و نه دلپذیر است. بر شما معلوم است که کمبوجیه تا چه حد گستاخ شده بود و نیز گستاخی گئوماتای غاصب (بردیا) را خودتان آزموده اید. چگونه می توان سلطنت مطلقه را یک حکومت خوب دانست. سلطان هستید هر چه میخواهد، میکند بدون اینکه درباره اعمال خود به هیچ مقامی گزارش دهد. پرهیزگارترین مردم، اگر به این مقام عالی برسد، بزودی تمام صفات حسنه خود را از دست خواهد داد ولی در حکومت دموکراتیک چنین نیست.

اولا آن را «ایزونوسی» می گویند که به معنی تساوی قوانین و توزیع مساوی عدل و داد است؛ این زیباترین نامهاست. ثانیا در حکومت دموکراتیک هیچیک از بینظمی هایی که باسلطنت مستبده ملازمه دارد بوجود نمی آید. قاضی در آنجا با قرعه انتخاب می شود. سازمان های اداری باید حساب پس بدهند و همه محاسبات به نحو علنی به عمل می آید. بنابراین من عقیده دارم که حکومت دموکراتیک را برقرار نماییم، زیرا همه چیز ناشی از مردم است.»

 

تصویر کپی می باشد.

 

پس از آنکه سخن اوتانوس به پایان رسید، «مکابیز» آغاز سخن نمود و نجبای پارسی را به انتخاب اولیگارشی (یعنی حکومت چند نفری ) دعوت کرد. وی گفت: «من با اوتانوس در مخالفت با حکومت استبدادی همداستانم و آنچه را وی دراین باره گفت تأیید می کنم ولی هنگامی که ما را تشویق کرد که حکومت را به دست مردم بسپاریم، از راه صواب خارج شد. هیچ چیز نامعقولتر و گستاختر از یک جمع مخرب و زیانبخش نیست. آیا چیزی تحمل ناپذیرتر از این وجود دارد که برای اجتناب از گستاخی یک سلطان مستبد، خود را تابع ظلم و استبداد مردمی لجام گسیخته سازیم ! اگر شاه دست به اقدامی برند، از روی اطلاع است؛ مردم برعکس، نه عقل دارند نه شعور. واقعا هم چگونه مردمی که نه تعلیماتی دیده و نه دارای قوه تمیز هستند، می توانند عقل و شعور داشته باشند. این مردم چشم و گوش بسته و بدون قضاوت خود را در هر امری وارد می کنند؛  بهتر است بجای توصیه دشمنان پارس،به حکومت دموکراسی افراد پاکیزه را انتخاب کنیم و حکومت را به آنان بسپاریم.

پس از پایان سخن کابیز، «داریوش» آغاز سخن کرد و چنین گفت: نظریاتی که مکابیز برضد دموکراسی بیان کرد، به نظر من درست و پرمعنی بود ولی نظریاتی که به سود حکومت اولیگارشی بیان نمود، درست نیست. اگر هر سه نوع حکومت قابل پیشنهاد یعنی دموکراسی، اولیگارشی، و سلطنتی به حد کمال خود برسند، به نظر من، حکوست سلطنتی بر دو نوع حکومت دیگر بسیار مرجح است. زیرا بطور قطع، هیچ حکومتی بهتر از حکومت فرد واحد نیست؛ درصورتی که آن فرد صالح و خیراندیش باشد. چنین فردی قادر است بر اتباع خود به نحوی حکومت کند که قابل ایراد نباشد. مذاکرات صورت مخفی دارد و دشمنان هیچگونه اطلاعی از آن حاصل نمی کنند، اما در حکومت اولیگارشی چنین نیست. از طرف دیگر هنگامی که حکومت و فرمانروایی با مردم باشد، محال است بی نظمیهای بیشماری در کشور اتفاق نیفتد. همینکه فساد برقرار شد این امر هیچگونه کینه و نفرتی بین افراد رذل و شریر ایجاد نمی کند و برعکس، آنان را با رشته های دوستی، صمیمانه متحد می سازد. زیرا آنها که کشور را بر باد می دهند با هماهنگی کار می کنند و از یکدیگر متقابلا حمایت می نمایند. این افراد مرتبا به تبهکاری ادامه می دهند تا زمانی که شخصیتی بزرگ برخیزد و آنان را سرکوب نماید و سلطه خود را بر مردم مستقر سازد. 
ولی در خاتمه، برای آنکه در یک جمله حق مطلب را ادا کنم، از شما سؤال می کنم: آزادی ما از کجا آمده است؟ این آزادی را از چه کسی گرفته ایم؟ از مردم، از اولیگارشی، یا از سلطان؟ بنابراین چون صحیح است که فرد واحد ما را از اسارت نجات داده، به عقیده من باید حکومت فرد واحد را بپذیریم. بعلاوه ما نباید قوانین کشور را هنگامی که این قوانین خردمندانه است، لگدمال کنیم. این کاری است خطرناک .»

به این ترتیب همه راه ها پیشنهاد شد و نظر داریوش از طرف چهار نفر دیگر که تا کنون اظهاری نکرده بودند، تصویب شد. همچنین تصمیم گرفتند آنکه اسبش در طلوع خورشید زودتر شیهه بکشد، به پادشاهی برگزیده خواهد شد اما آنکه از حکومت مردم سخن گفته بود مایوسانه کنار کشید و داریوش پادشاه شد.

تاریخ هردوت .ج 3. ترجمه محمد حسین تمدن

@sahandiranmehr

۲۰
ارديبهشت
در ادامه بحثهایمان بتدریج به نهادهای سیاسی میرسیم و اثرات این نهادها را بر روی سیستم اقتصادی تحلیل می کنیم. هر چند از قسمتهای قبل می دانیم که از افراد، احزاب و گروهها و کل ساختار سیاسی (فارغ از اینکه چه فرد ، فکر و یا ایدئولوژی ای باشد) نمی شود امیدی به توسعه داشت. بلکه روند توسعه و پیشرفت باید از جانب مردم اتفاق افتاده و بعد بالاجبار در ساختار سیاسی تجری یابد. شاید در ابتدا این تصور برای شما بوجود بیاید که ایجاد کشورهایی با ساختار سیاسی "جمهوری" اولین شرط در توسعه یک کشور باشد و بعنوان مثال کشورهایی همچون امریکا، آلمان یا فرانسه به ذهنتان خطور کند. اما در دنیا یک دو جین کشورهای بسیار فقیر وجود دارند که جمهوری بوده ، اما جز فلاکت و بدبختی عایدی ای نداشتند. زیمباوه، بنگلادش، مالاوی، نیجر و موزامبیک از این دسته هستند. در طرف مقابل کشورهایی مشاهده میشوند همچون ژاپن، انگلیس، اسپانیا، سوئد که ساختار پادشاهی دارند اما از توسعه و رفاه بالاتری برخوردارند و بعنوان نقض نظر بالا خودنمایی می کنند. حتی بدتر، کشورهایی هستند که هنوز در زمره کشورهای مستعمره بوده و در قالب کشورهای مشترک المنافع از مستعمرات بریتانیای کبیر بشمار آمده و استقلال سیاسی ندارند اما کشورهای توسعه یافته و پیشرفته ای هستند. کانادا و استرالیا از آن جمله اند. 

تصویر کپی می باشد.

از طرفی اغلب کشورهایی که اشکالی از کنترل متمرکز دولتی همچون ساختارهای سوسیالیستی و کمونیستی  برای مدیریت کشور برگزیده اند، چیزی جز فقر و فلاکت درو نکردند. شوروی سابق، کوبا، کره شمالی و ونزوئلا مثالهای بارز این شیوه هستند. هرچند تک و توک کشورهایی همچون کشورهای اسکاندیناوی به سطوح بالایی از توسعه رسیده اند که همانطور که در جای خود توضیح دادیم آن کشورها در اصل لیبرال و سرمایه داری با رگه هایی از سیاستهای حمایتی در بازار کار خود هستند. چین نیز راه خود را بسمت رشد بالاتر هموار کرده است که باید به تفاوتهای ساختاری و تغییرات رخ داده در این کشور نسبت به روش مرسوم کمونیسم توجه کرد. 
حکومتهای توتالیتر و الیگارشی نیز اغلب درگیر مشکلات ناشی از عدم توسعه هستند هر چند کشورهایی همچون چین و یا امارات متحده عربی مثالهای نقض این تحلیل می باشند.
با مطالعه و مشاهده تجربیات کشورهای مختلف و نتایج آنها آنچه به چشم می آید آنست که ساختار سیاسی فارغ ازاسم و نوع ساختار آن در نهایت اگر بتواند منجر به سیستمی گردد که تصمیم های درستی در آن گرفته شده و آن تصمیم های درست، به درستی اجرا گردند، میتواند کشور را بسرمنزل رفاه و توسعه رهنمود گردد. اما اگر به هر دلیلی بلحاظ سیستمی آن ساختار نتواند تصمیمات درست گرفته و یا تصمیمات درست را بطور صحیح و کارآیی اجرا کند، قطعا در ایجاد توسعه و رفاه به مشکل بر خواهد خورد.
یکی از نکاتی که در طراحی و انتخاب شکل ساختار سیاسی به آن باید بشدت توجه شود پایداری آن سیستم می باشد. آنچه که مهم است نه رشد یک یا چند ساله اقتصادی که رشد و توسعه ای پایدار می باشد که رفاه با ثباتی را برای شهروندانش به ارمغان آورد.
آنچه بعدا توضیح خواهم داد آنست که مزیت روش دموکراسی نه الزاما در رشد و توسعه یک کشور که در پایداری توسعه در آن می باشد.