آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۰۳
دی

خوشحالم که اعلام کنم در 6 سالگی تولد وبلاگ آینده ما بر اساس بخشی از مطالب ارائه شده اینجا و پس از پیگیری های زیاد، کتاب شرح و نقدی بر "اقتصاد ما" با کمک و همت انتشارات "بهمن برنا" چاپ شد و در کتابفروشی های کشور در دسترس عموم علاقمندان قرار گرفته است. این کتاب همانطور که از اسمش پیداست شرح و نقدی است بر کتاب "اقتصادنا" که در دهه 60 میلادی توسط "محمدباقر صدر" نوشته شد که ارائه ای بوده است بر تبیین و روشن کردن مبحث اقتصاد اسلامی. کتاب اقتصادنا و نظریات صدر در واقع روشن کننده نوع جهانبینی و نحوه استدلالی است که بعد ها جلوه خود را در وجوه اقتصادی قانون اساسی جمهوری اسلامی نشان داد و درک آن به فهم عمیقتر آنچه که امروز در اقتصاد کشورمان می گذرد کمک می کند.

 

کتاب شرح و نقدی بر

 

مطالعه این کتاب را به عموم دوستانی که علاقمند به موضوعات اقتصادی، سیستم های اقتصادی، توسعه و اقتصاد اسلامی هستند توصیه می کنم.

برای شناخت بیشتر از موضوع کتاب و فهرست مطالب آن میتوانید اینجا  مطالعه کنید.

 

این کتاب را می توانید بصورت آنلاین از فروشگاه های کتاب وب ، ایران کتاب، آدینه بوک، موسسه گسترش فرهنگ و مطالعات ، نهنگ ، ایده بوک ، کتاب آنلاین چشم انداز و همچنین ریرا بوک  تهیه فرمایید.

۰۸
فروردين

مدت ها بود که ایده ای در زمینۀ اقتصاد اسلامی داشتم، اما نگارش در این زمینه مهارت ها و تخصص میان رشته ای را می طلبد و کار ساده ای نیست. هر چند تحقیق و تحلیل ارائه شده می تواند درگیر نقائص زیادی باشد، ولی فقط به عنوان یک نمونه خواستم نشان دهم که چگونه با استفاده از زیر بنای جهانبینی اسلامی می توان به یک سیستم اقتصادی رسید. همان طور که در نقد تفکرات اقتصادی جناب صدر دیدیم، برای طراحی سیستم اقتصاد اسلامی باید از روش قیاسی استفاده کرد. بدین معنی که از اصول کلی اولیه پله به پله استنتاج کرد تا به یک چارچوب ثابت فلسفی دست یافت. بعد با استفاده از هدف یا اهداف بدست آمده از جهانبینی، وظیفه دانش و روش های علمی شروع می شود تا راههای ممکن برای رسیدن به آن را در جنبه های مختلف نشان دهند تا به بهترین نحو ممکن بتوانند مشکلات ما را حل نمایند. این بخش از طراحی سیستم اقتصادی ثابت نبوده و با توجه به دانش و تجربه بشر می تواند یک روند تکاملی داشته باشد. برای طی این مسیر در درجه اول باید ببینیم طبق اصول اسلامی، دنیا به چه دلیل بوجود آمده و بشر در آن چه جایگاهی دارد؟ هدف خداوند از خلق بشر چیست و او چه مسیری را باید بپیماید و به چه هدفی قرار است برسد؟  برای این منظور حدالمقدور از آیات قرآن استفاده می شود و در صورت لزوم و با فیلتر عدم تعارض و تناقض با چارچوبهای قرآنی و روح کلی دین، از احادیث نیز بصورت مکمل در کنار آیات بمنظور درک بهتر آنها استفاده خواهد شد. بر اساس حقایق بدست آمده و جهانبینیِ شکل گرفته،  اهداف، اولویت ها و چارچوب سیستم اقتصادی که آن را به مقاصد کشف شده می رساند، روشن می گردد. دیگر اینکه با توجه به شرایط روزِ هر جامعه و کشوری، علوم تجربیِ اجتماعی از اقتصاد و جامعه شناسی گرفته تا علوم سیاسی چگونگی رسیدن به هدف را از طریق بحث و تبادل نظر تعیین می کنند.

در ابتدا  مسیری را که خواهیم پیمود بیان میکنیم تا اشراف کلی به تحلیلی که در پی خواهد آمد داشته باشیم؛ نقطه شروع حرکت این خواهد بود که ما خدایی را که در اسلام پرستش می شود بهتر بشناسیم، بعد داستان خلقت را مرور می کنیم و هدف از خلقت جهان را طبق جهانبینی اسلامی مورد کنجکاوی قرار می دهیم. در ادامه به انسان می رسیم. اینکه داستانش چیست و به چه هدفی خلق شده است؟ با شناخت هدف خلقت آدمی و نقش و جایگاهش در جهان خلقت، باقی کار راحت تر شکل گرفته و با استفاده از جهانبینی اسلامی خواهیم دید چارچوب اقتصاد اسلامی چیست و چه باید باشد؟

اولین جمله ای که در گسترش اسلام از زبان پیامبر (ص)  بعنوان سنگ بنای اسلام می شنویم شعار توحید است: "قلو لااله الا الله تفلحوا" بگو که هیچ خدایی جز الله وجود ندارد تا رستگار شوی. اینکه الله تنها خدایی است که اساساً وجود دارد و شایسته پرستیدن است. در اینجا توجه به دو نکته بسیار پر اهمیت است؛ اول آنکه الله کیست و چه خصوصیاتی دارد؟ و دوم اینکه معنی پرستش و عبادت چیست؟  

برای شناخت خداوند اولین و قابل درک ترین تعریف را سورۀ اخلاص ارائه می دهد: بگو اوست خدای یگانه ، خدای بی نیاز، نزاده و زاده نشده است، و هیچ کس مانند او نیست. اما برای شناخت  بیشتر خداوند و خصوصیات او در جستجوی در قرآن و دیگر متون اسلامی به اسماء الحسنی می رسیم[1]. صفات و اسم هایی که هر یک بیانگر یک ویژگی خداوند منان می باشد همچون الصّادق، الصانع، العدل، الغنی و یا الخالق که جمیع صفات نیک وخصوصیات عالی وجودی می باشند. اما باید دقت کرد که الله یک هویت واحد می باشد و شمردن صفات و اسامی حسنی فقط از جهت شناخت ما از آن ذات واحد است. چنانکه حضرت علی (ع) در خطبه اول نهج البلاغه می فرماید:

"... خدایى که اوصافش در چارچوب حدود نگنجد، و به ظرف وصف درنیاید، و در مدار وقت معدود، و مدت محدود قرار نگیرد. ... آغاز دین شناخت اوست، و کمال شناختش باور کردن او، و نهایت از باور کردنش یگانه دانستن او، و غایت یگانه دانستنش اخلاص به او، و حدّ اعلاى اخلاص به او نفى صفات  اوست، چه اینکه هر صفتى گواه این است که غیر موصوف است، و هر موصوفى شاهد بر این است که غیر صفت است. پس هر کس خداى سبحان را با صفتى وصف کند او را با قرینى پیوند داده، و هرکه او را با قرینى پیوند دهد دوتایش انگاشته، و هرکه دوتایش انگارد داراى اجزایش دانسته، و هرکه او را داراى اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده، و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته، و هر که براى اوجهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده، و هرکه محدودش بداند معدود به شماره اش آورده است."

خدایی است  نامشهود که جمع تمام صفات نیک است بدون ایجاد تناقض از حضور این صفات یا عدم تعادل بین آنها و هر یک از این صفات را تا بی نهایت دارد، به طوری که انتهایی برای آن نمی توان تصور کرد. وقتی می گوییم که خداوند غنی است. حد نهایی این توانگری تا کجاست؟ انتهایی ندارد و بینهایت است. یا حد نهایی خالقیت خداوند کجاست؟ باز هم نمی توان محدودیتی بر آن متصور شد.

در خلقت جهان هستی همانطور که در قرآن شش بار ذکر شده، الله جهان هستی را در شش مرحله آفریده است.[2] و در آن هفت آسمان را در دو مرحله ایجاد کرد.[3] آسمان و زمین در ابتدا به شکل گاز بودند که به آنها صورت بخشید.[4] در روی زمین کوهها و باقی برکات را بوجود آورد و در آنجا رزق و قوت موجودات را در چهار مرحله پدید آورد.[5]

تمام موجودات در آسمان و زمین در حال تسبیح و سجود خداوند هستند.[6] چنانچه علی اکبر شایسته نژاد (1392) در تحقیقی آورده است برخی این سجده و تسبیح را در واقع همان تکامل تکوینی و به مثابه ایفای نقش خویش در نظام آفرینش ذکر کرده اند.[7] در کنار این روند تکاملی اجباری و تکوینی کل جهان هستی، خداوند در قرآن ذکر می نماید که جهان هستی را برای نوع بشر خلق کرده است.[8]

اما سؤال اصلی آنست که خود بشر به چه منظوری خلق شده است؟ برای شناخت این موضوع به داستان آفرینش در قرآن می پردازیم؛  خداوند به فرشتگان می گوید می خواهم در روی زمین جانشینی برای خود قرار دهم. فرشتگان گفتند آیا می خواهی کسی را قرار دهی که به فساد و خونریزی بپردازد؟ و خداوند در جوابشان می گوید که من چیزی می دانم که شما نمی دانید.[9] پس نوع بشر را از خاک آفرید[10] و از روح خود در او دمید[11]. آنگاه خداوند بار امانت را به آسمان و زمین و کوهها عرضه کرد اما آنها هراسناک شدند و سرباززدند و فقط انسان بود که این بار امانت را برداشت.[12] مرحوم دکتر علی شریعتی معتقد بودند که این بار امانت همان قدرت اختیار است که در انسان وجود دارد و نقطه تمایز نوع بشر با سایر موجودات می باشد. به نظر من خود  قدرت اختیار نیست بلکه مسئولیت پذیرش این قدرت اختیار است که نوع بشر بدوش کشید و برای همین در ادامه خداوند در قرآن می آورد که چقدر انسان ستمگر و نادان بود. چرا که با توجه به اهمیت و دشواری این بار سنگین و مسئولیت بزرگ، در حالی که می دانست توان رفتن راه نادرست، انجام گناه و اشتباه  را هم دارد توجهی نکرد و این مسئولیت را پذیرفت. پس در اوج نادانی به خود ستم روا داشت. به نظر می رسد بزرگ ترین مسئلۀ بشر خود واژۀ مسئولیت پذیری باشد. چیزی که به آن کمتر توجه می شود.

آنگاه به نوع بشر اسماء را آموخت و آنرا به فرشتگان عرضه کرد[13] و آن چیزی بود که فرشتگان نمی دانستند و همین دانش بیشتر علت برتری آدمی بر فرشتگان شد[14]و هنگامی که خداوند به فرشتگان می فرماید بر آدم سجده کنید، همگی سجده می کنند به غیر از شیطان[15] که تکبر ورزید[16] و علت آنرا ساخته شدن خودش از آتش[17] و برتری آن به انسان دانست که از خاک ساخته شده است[18].

پس خداوند شیطان را از مقامش نازل کرد[19]، اما شیطان از خداوند فرصتی طلب می کند تا روز قیامت[20] و اعلام می کند که در این فرصت نوع بشر را گمراه خواهد کرد[21]. سپس شیطان آدم و حوا را می فریبد و آنها از مقام بهشتی که در آن بودند به مقام زمینی نازل می شوند.[22]

خداوند تمام نوع بشر را از زن و مرد از یک نفس واحد ساخت[23]، بطوری که در ابتدا امت واحدی بودند، اما بعداً اختلاف بینشان بوجود آمد[24]. پس خداوند جوامعی را که ظلم کردند از بین برد، و جوامع دیگری را جانشینشان کرد تا بنگرد چگونه عمل می کنند.[25]

جالب است که خداوند متعال آفرینش جهان هستی را امری بزرگتر از آفرینش نوع بشر می داند.[26] طبق آیات قرآن آفرینش جهانِ هستی بیهوده و بازیچه نبوده است[27]، بلکه حق و حقیقتی است[28] که به روز جزا ختم می شود[29] تا همه را بیازماید[30]. در نتیجه بازگشت همۀ ما بسوی او خواهد بود[31] و هدف از خلقت نوع بشر چیزی جز عبادت نبوده است[32]. جهان هستی انتهایی مشابه  شروع خود خواهد داشت و همانگونه که بوجود آمد، در هم پیچیده خواهد شد[33].

حال به دومین سؤالی که در بالا ذکر شد می رسیم. اینکه معنی عبادت چیست که هدف از خلقت انسان نامیده شده است؟ آیا عبادت فقط محدود به نماز و روزه می شود و یا یک مفهوم بسیار گسترده تر را شامل می گردد که نماز و روزه فقط بخشی از آن می باشد؟ درک این عبارت همان نقطه ای است که می تواند ما را به سوی طراحی یک سیستم اقتصادی برآمده از تفکر اسلامی رهنمون سازد.

برای مطالعۀ این موضوع از سورۀ التین شروع می کنیم که خداوند می فرماید ما انسان را به بهترین شکلی آفریدیم[34] و بعد او را در نازلترین مراحل بازگرداندیم[35]، مگر کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند[36]. در واقع افراد صالح خود را از آن مراتب پایین به مراتب بالاتر می کشند و به هدف خدا که خلیفة الهی است، نزدیکتر می شوند. پس این عبادت پیمودن راهی است که ما را از آنچه هستیم و در نازلترین مراحل قرار دارد به بالا کشیده و به مقام خلیفة الهی ـ کسی که آیینه تمام نمای خداوند است ـ می رساند. در واقع تفاوت بین ادیان  آیین های مختلف در همین جا خود را نشان می دهد. کسی که بت می پرستد در نهایت خود را شبیه یک سنگ یا خصوصیاتی می کند که برای آن سنگ متصور است. کسی که پول می پرستد در نهایت شخصیت و روح خود را شبیه پول خواهد کرد و کسی که یک فرد را می پرستد تلاش می کند خود را شبیه آن فرد نماید و چون تمام این پدیده ها کمتر  و محدودتر از خدایند درواقع پرستش کنندگان آنها خود را به یک امر محدود قانع کرده و باز می مانند. در حالیکه الله می گوید به چیزی کمتر از بینهایت مطلق رضایت ندهید. امام حسن مجتبی (ع) می فرماید :"هر کس بندگی الله را بنماید خداوند همه چیز را بندۀ او گرداند."[37] و همچنین روایتی از امام صادق(ع) آمده است که: "عبودیت گوهری است که باطن آن ربوبیت است."[38] و همچنین ابن فهد حلّی در کتاب خود حدیث قدسی بسیار شگفت انگیزی ذکر می کند به این عبارت که: " بندۀ من، مرا اطاعت کن تا تو را مثل خود قرار دهم. من زنده ای هستم که نمی میرم، تو را نیز زنده قرار دهم که هرگز نمی میری. من بی نیازی هستم که فقیر نگردم، تو را نیز بی نیازی قرار دهم که هیچگاه بی نیاز نگردی. من کسی هستم که هر گاه مشیتم به هستی چیزی تعلق گیرد، بود شود، تو را نیز موجودی قرار دهم که هر گاه مشیتت به هستی چیزی قرار گیرد، بود شود."[39] در واقع این دنیا محل آزمونی است، که بر خلاف سایر موجودات که مراحل تکاملی خود را بناچار طی می کنند، نوع بشر با اختیار خود و آزادانه این مسئولیت را دارد که روح خدایی خود را پرورش داده و به تکامل برساند و خود را تا آنجایی که قادر است شبیه حضرتش نماید. در نتیجه به تمام فرآیند، اعمال و طی راهی که این نتیجه را حاصل نماید عبادت گویند. از نتایج آن اینست که هدف انسان را صرفاً در پرورش این صفات، استعدادها و جنبه هایی که در انسان وجود دارد قرار دهد، به گونه ای که تمام آن اسماء الله در آدمی بدون تناقض و در تعادل کامل با هم متبلور شود. به همین دلیل در اسلام هر گونه رهبانیت مذموم شناخته شده است. حد نهایی این شکفتگی و پیشرفت و توسعه چقدر است؟ بی نهایت. همچون الله هیچ حدی بر توسعه این صفات در آدمی وجود ندارد. و از نتایج دیگرش آنست که آدمی را از هر چه من دون الله است آزاد و رها می کند و از وابستگی به آنها چه مادی و چه معنوی منع می نماید. برای همین حضرت علی (ع) می فرمایند که: " هر کسی شرط های عبودیت را به جای آورد، سزاوار آزادی شود."[40] و اضافه می کند که عبادت باعث رستگاری خواهد شد.[41] به فرموده حضرت علی (ع) از خصوصیات این عبادت آن است که چشم امید شما نباید به کسی به غیر از خداوند باشد و از چیزی هم غیر از گناهان خود نترسید و دائم به واکاوی اشتباهات خود (هر آنچه که شما را از آن مسیر تکاملی وا می دارد) بپردازید: "عبادت خالصانه برای خداوند چیزی نیست جز به فردی غیر از الله امید نبستن و جز از گناهان خود نترسیدن."[42] احادیث دیگری وجود دارد که جنبه های دیگری از معنی عبادت و گسترۀ آنرا نشان می دهد. به عنوان مثال از امام حسن عسگری(ع) نقل شده است که: " عبادت کردن به زیادی نماز و روزه نیست، بلکه عبادت به زیادی اندیشیدن در امر و کار خداوند است."[43] و همچنین از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که: "عبادت هفتاد جزء دارد که برترین آنها کسب روزی حلال می باشد."[44] پس این عبادت که می تواند ما را به مقام خلیفة الهی برساند گستره ای از تفکر و اندیشیدن گرفته تا هر عمل صالحی همچون کار و تولید و کسب روزی حلال دارد. در واقع تمام اعمال ما که ما را در طول مسیر تکامل روحی و جسمی قرار می دهد را شامل می شود. به همین دلیل است که در اسلام ضرر رساندن به دیگران و حتی به خود نفی شده است.

پس نوع بشر در ابتدای امر در پایینترین منازل قرار می گیرد و در زندگی زمینی خود فرصت دارد تا در طی مسیری بصورت آزادانه و اختیاری خود را به مقام خلیفة الهی به تکامل برساند. به این روند تکاملی که شامل تفکر و تمام اعمال طبیعی دنیایی و زمینی ما همچون کار و تولید، ازدواج و ... می شود، عبادت می گویند. در واقع راهی که ما را از این مبداء به آن مقصد می برد مذهب یا شرع گفته می شود که هر دو به معنی راه و محل عبور است. و مقصد الله است. خدایی واحد که شامل تمام صفات خوب و پسندیده می شود که هر یک از این صفات را نیز تا بینهایت و بدون هیچ حد و مرزی دارد. شکفتن تمام استعداد هایی که خداوند با دمیدن روح خود بصورت بالقوه در آدمی قرار داده است و حال وظیفه آدمی است که آنها را توسعه داده و بالفعل گرداند. در نتیجه هدف اصلی خلق  بشر کشف و پرورش استعدادهای بالقوه ای است که در وی بصورت فطری و خداداد وجود دارد. انسانی که در مسیر عبادت  و تکامل الهی پیش می رود باید جامع جمیع اسماء الهی همچون غنی ، خالق، خلاق[45]، فاطر، رزاق، باسط، عدل، حلیم، جلیل، واسع، قوی، قادر، مقسط و صبور باشد. در نتیجه جامعه ای که شامل این تفکر اسلامی باشد و پیروان اسلام جمعیت آنرا تشکیل بدهند هم در کل باید از نظر مادی توانگر(غنی)، تولیدگر(خالق)، نوآور(خلاق)، توسعه دهنده عدل و قسط، شکیبا و بردبار و قوی و توانا باشد. در نتیجه اگر جامعه مسلمانی را ببینیم که فقر، ناتوانی، تمایل به مفت خوری، توان تولید و نوآوری پایین، بی نظم و دارای هرج و مرج، عدم وجود عدل و قسط، ضعیف و عدم تحمل یکدیگر در آن  مشاهده شود باید در پیروی آنها از دین اسلام شک کرد. پس طراحی سیستم های مدیریت و حکمرانی یک جامعه (چه سیاسی، چه حقوقی، چه اقتصادی و ... )  باید به طریقی باشد که خروجی آن ایجاد فضایی باشد تا فرد این امکان و آزادی را داشته باشد تا به کشف و شکوفایی استعدادهای خود بپردازد و هیچ مانعی غیر از خودش نباید در برابر این هدف وجود داشته باشد. نکته ای که در اینجا باید دقت کرد آنست که این سیستم ها باید از همان قوانینی استفاده کنند که خداوند در این راه جلوی پای انسان و کل طبیعت قرار داده و آن اینکه مانع قدرت اختیار و تصمیم گیری آدمی نباشد. دراینجاست که احادیث فوق الذکر از حضرت علی (ع) مبنی بر سزاواری آزادی بشر در طریق عبادت و یا امید نداشتن به کسی به جز خداوند معنی پیدا می کند. و این چنین است که رستگاری و سعادت امری اجباری و به زور نمی تواند باشد، بلکه کاملا انتخابی و تحت اختیار نوع بشر است: " و بر خداست که راه راست را به بندگانش نشان دهد، اما بعضی راه ها بیراهه است و اگر خدا بخواهد همه شما را (به اجبار) هدایت می کند (اما این کار را نمی کند)."[46] در نتیجه فقط " راه را نشان می دهد،  می خواهد شکر این نعمت را بگویند و یا می خواهد ناشکری و کفران کنند."[47] پس برای یک حکومت هم راهی جز این نیست تا این چارچوب و قانون الهی را رعایت کند تا شهروندانش بتوانند تصمیم بگیرند و در اجبار، ملزم به رعایت و یا پیمودن مسیری که درست انگاشته شده نشوند چه اگر این راه ثواب بود خود خداوند به این کار تواناتر بود. چه خداوند خود به پیامبرش می فرماید: " پس فقط تذکر ده که تو فقط تذکر دهنده ای[48]، تو تسلطی بر آنها نداری که آنها را مجبور به کاری گردانی[49]." پس اگر بخواهیم آنرا به سیستم اقتصادی منطبق کنیم، راهی جز دادن آزادی های اقتصادی وجود ندارد تا نوع بشر بتواند آن استعداد های بالقوه در خود را شناخته و شکوفا نماید. البته در یک زندگی اجتماعی قطعاً این آزادی ها در جایی با هم تداخل می کنند که قواعدی همچون لا ضرر و لاضرار و دیگر قوانین به همین منظور آمده است. این آزادی ها تا جایی گسترده می شوند که باعث ضرر و زیان به دیگران نشود. در واقع آزادی های اقتصادی که محمد باقر صدر در کتاب اقتصادنا از آنها ذکر میکند که پیامبر اکرم (ص) به مسلمانان داده بود از همین جهانبینی ناشی می شود که متاسفانه صدر به اهمیت حیاتی این مسئله در آن زمان پی نبرد و به نوعی آنرا طور دیگری تأویل کرد.

جنبۀ دیگری که خیلی در قرآن و احادیث مشاهده می شود  این نکته است که رزق و روزی فقط در دستان خداوند است و شما نباید چشمانتان به هر چیزی من دون الله باشد و امیدی به آن ببندید.[50] این داشتن استقلال مالی از من دون الله را خداوند هم از نظر فکری بر آن تاکید می کند که بصورت چشم و دل سیری و اعتماد به خداوند حتی در وقت تنگدستی بروز می کند که مبادا باعث بشود کسی از مسیر عبادت الهی خارج گردد و هم این که قاعدتاً باید مصداق اجتماعی در یک سیستم اقتصادی داشته باشد که طوری طراحی شود که سرنوشت اقتصادی هر کسی حدالمقدور در دستان خودش باشد و وابسته به خواست، نظر، دخالت و تصمیم هیچ فرد یا گروه دیگری من دون الله نباشد. باید دقت کرد که این مطلب به معنی دادن نان مفت یا پول مجانی به افراد نیست، بلکه به معنی کاهش سیطره، دخالت و سلیقه دیگر افراد بر سرنوشت مردم است. این اصل و هدف در طراحی سیستم های اقتصادی و مدیریتی بسیار مهم است. اینکه من اگر در شرکتی کار می کنم، حقوق من و راه پیشرفتم با توجه به وظایفی که برایم از قبل تعریف شده، قابل محاسبه و پیش بینی باشد و ربطی به نظر، سلیقه و خواسته های فردی و غیر کاری کارفرما نداشته باشد. یا اگر بعنوان یک شرکت در جامعه مشغول بکار هستیم وضعیت  کاری شرکت نباید وابسته به علایق، سلیقه ها و نظرات شخصی کارمندان و مقامات دولتی، اداری، صنفی، قضایی و هر چیز دیگری من دون الله باشد. بدون داشتن این استقلال مادی، صحبت از آزادی های فردی در جامعه ، اختیار و انتخاب گفتاری سست و بدون پشتوانه خواهد بود. در واقع اعتقاد به آزادی های فردی و استقلال مادی افراد ستون های اصلی اقتصاد اسلامی در رسیدن افراد به هدف اصلی آن که کشف و پرورش استعدادهای بالقوه می باشد را تشکیل می دهد و ضمانت کنندۀ آن است که سرنوشت بشر در یک جامعه و سطح تکاملی که به آن دست پیدا می کند فقط به خود او، تفکراتش و اعمالش محدود می شود و اینکه خود مسؤل شرایط خود خواهد بود و عوامل خارجی تاثیر حداقلی بر تکامل یا عدم تکامل وی دارد. افراد در جامعه اسلامی باید با توجه به انواع شناخت، دانش و روش های علمی که دارند ـ و به مرور زمان آنرا تکمیل می نمایند ـ ببینند که چطور می توانند به این اهداف برسند و آنرا اجرایی نمایند. کار جمعی و بین رشته ای علومی همچون اقتصاد، مدیریت، جامعه شناسی، روانشناسی، روانشناسی اجتماعی و ... در این زمینه معنی دار و راهگشا خواهد بود.

این چارچوب فلسفی می تواند راهنمای ما در تبیین مالکیت خصوصی، تعیین حد دخالت دولت در اقتصاد، طراحی فرآیند های اداری و بوروکراتیک، طراحی و اجرای فضای کسب و کار، سیاست های آموزشی ، فرهنگی و ارائه خدمات عمومی باشد.

 

[1] حشر(24)

[2] یونس (3)، هود(7)، سجده(4)، اعراف(54)، فرقان(59) و ق(38)

[3] فصلت(2)، بقره(29)، طلاق(12)

[4] فصلت(11)

[5] فصلت(10)

[6] نحل(49)، جمعه(1)، اسراء(44)، حشر(1 و 24)، حج(18)، انعام(73)، نور(41)، روم(26)، رعد(15)

[7] شایسته نژاد، علی اکبر،1392، سجدۀ واقعی و همراه با شعورحیوان، گیاه و جماد. دو فصلنامۀ علمی ـ پژوهشی تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سا دهم، شمارۀ 2، پیاپی 20

[8] بقره(29و 22)، حج(65)، غافر(64)، جاثیه(13)، لقمان(20) و الرحمن(10)

[9] بقره (30)

[10] الحجر(28)

[11] الحجر(29)

[12] الاحزاب(72)

[13] بقره(31)

[14] بقره(32)

[15] بقره(34)، طه(116)، ص(74)، الاسراء(61)، الاعراف(12)، الحجر(31)

[16] الاعراف(13)، بقره(34)

[17] الاعراف(12)، ص(76)

[18] الحجر(33)،الاعراف(12)، ص(76)

[19] ص(77)، الاسراء(62)، الاعراف(13)، الحجر(34)

[20] الحجر(36)، الاعراف(14)، الاسراء(62)، ص(79)

[21] الاسراء(62)، ص(82)، الاعراف(16 و 17)، الحجر(39)

[22] الاعراف(22)، البقره(36)، طه(123)

[23] الزمر(6)

[24] یونس(19)

[25] یونس(13)

[26] غافر(57)

[27] الانبیاء(16)، الدخان(38)

[28] الجاثیه(22)، النحل(3)، التغابن(3)، العنکبوت(44)الحجر(85)

[29] الجاثیه(22)

[30] الکهف(7)

[31] التغابن(3)، مریم(40)

[32] الکهف(7)

[33] الانبیاء(104)

[34] التین(4)

[35] التین(5)

[36] التین(6)

[37] ابن ابی فراس حلی، ورام، 605 قمری،تنبیه الخواطر، نشر مکتب الفقیه، جلد دوم، ص 108

[38] مصباح الشیعه، 1359، مؤسسه العلمی المطبوعات، بیروت، ص7

[39] ابن فهد حلی، احمدبن محمد، (754-841 ق)، عدة الداعی و نجاح الساعی، دارالکتاب الاسلامی، 1368، ص310

[40] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، 550 قمری،غررالحکم و دررالکلم، دارالکتاب الاسلامی، 1368، چاپ دوم، جلد اول، حدیث 875، ص 621

[41] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، 550 قمری،غررالحکم و دررالکلم، دارالکتاب الاسلامی، 1368، چاپ دوم، حدیث 3932، ص 198

[42] تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، 550 قمری،غررالحکم و دررالکلم، دارالکتاب الاسلامی، 1368، چاپ دوم، حدیث 3945، ص199

[43] ابن شعبه حرانی، قرن چهارم قمری، تحف العقول، تهران ، 1376، ص442 و ص 488

[44] نوری، حسین، (1254ـ 1320 قمری)، مستدرک الوسایل و مستنبط المسایل، مؤسسه آل البیت، جلد 13، حدیث 14585، ص 12

[45] الحجر(86)

[46] النحل(9)

[47] انسان(3)

[48] الغاشیه(21)

[49] الغاشیه(22)

[50] مثلا در همان حدیث فوق الذکر از حضرت علی(ع) و یا هود(6)، سباء(24)، العنکبوت(17 و62)، شوری(12)

۲۱
اسفند

از آخرین باری که مطلب گذاشتم چندین ماه گذشته و علتش آن بود که علاوه بر مشغله هایی که برای من بوجود آمد، کشور نیز دچار شرایطی شد که تمرکز جامعه را از بین میبرد و هنوز درگیر ویروس کرونا هستیم که همه توجه ها بسمت آن می باشد در نتیجه بحثهای ما بنوعی فرعی حساب میگردند.

در طول این مدت شروع کردم به مطالعه و نقد کتاب "اقتصاد ما" اثری از آقای محمدباقر صدر از علمای سرشناس شیعه که در سالهای 1960-1961 نگاشته شده و در سال 1982 در ایران ترجمه و منتشر گردید. موضوع کتاب در زمینه مبانی و اصول اقتصاد اسلامی بوده و هنوز بعنوان یک کتاب مرجع در این زمینه در دانشگاهها مورد توجه قرار میگیرد. اهمیت کتاب در این است که سیستم اقتصادی جمهوری اسلامی ایران پس از انقلاب اسلامی از روی این کتاب الگو برداری شده و مورد استفاده قرار گرفته، در نتیجه نقد این کتاب می تواند به نوعی علل تئوری و سیستماتیک مشکلات و معضلات اقتصادی ما را مورد توجه قرار دهد. یکی از نکات عجیب آنست که با یک جستجوی ساده در نت متوجه می شوید این کتاب تا کنون نقد جدی ای نداشته و از سال نگارش آن تا کنون کسی به چشم داوری آنرا مطالعه نکرده (حداقل من ندیدم و پیدا نکردم) و تمام مطالب مرتبط با آن از دید تفسیر و حاشیه نویسی بر آن بوده است. شاید اگر در همان سالهای اولیه کسی مطالب کتاب را بدقت خوانده و نقد می کرد امروز درگیر خیلی از مشکلات اقتصادی نبودیم.

 

کتاب در دو جلد نگارش شده؛ جلد اول به نقد سیستمهای اقتصادی مارکسیستی و سرمایه داری پرداخته و در انتها نکاتی در مبانی اقتصاد اسلامی ارائه داشته است. در جلد دوم با شرح روش شناسی و متدولوژی در شناخت و کشف اقتصاد اسلامی از روی منابع اسلامی شروع شده و اصول مختلفی را که میتوان از متون استخراج کرد بیان نموده است. 

 

نتیجه گیری نهایی کتاب بطور خلاصه مبنی بر اصالت کار در اسلام بوده که باعث میشود محصول نهایی از آن فردی باشد که کار و تولید آنرا به عهده داشته است. از نظر سیستمی هم به این نتیجه رسیده است که مالکیت در اسلام بصورت مختلط بوده و ترکیبی از مالکیت دولتی، خصوصی و عمومی می باشد با این تصویر که بخش اعظم فعالیتهای بزرگ اقتصادی تحت قیومیت، مالکیت و کنترل حکومت بوده و بخش خصوصی فقط می تواند در بخشی از صنایع و خدمات غیر موثر و کوچک مالکیت داشته باشد و آنهم تحت کنترل مطلق حکومت و حکومت می تواند هر طور که صلاح دید در فعالیتهای آنها دخالت کرده و آنها را محدود نماید.

 

من بشخصه با بخشی که مربوط به نقد اصول مارکسیستی و سوسیالیستی می شود کاری ندارم چرا که به لحاظ تجربی و تئوری این سیستم دچار تناقضهای ذاتی بوده و شکست خورده است. لذا صحبت کردن راجع به این بخش زیاد موثر نمی باشد. اما بخشهایی که مربوط به نقد بر سرمایه داری و ارائه اقتصاد اسلامی می باشد را مطالعه و نقد کردم که در بخشهای آتی بتدریج آنها را بازگو میکنم.

جناب صدر در این کتاب بیش از آنکه در پی شناخت حقیقت و ارائه مدلی صحیح از اقتصاد اسلامی باشد، بدنبال ایجاد یک هویت مستقل بنام اسلام در هنگامه جنگ سرد و اوج فضای "بازگشت به خویشتن" بوده است تا این مدل را آلترناتیوی مستقل در تضاد با سرمایه داری نشان دهد. اگر بخواهم نقدهای مرتبط را بطور کلی طبقه بندی کنم آنها در سه طبقه بزرگ گروه بندی می گردند: نقد بر روش شناسی و متدلوژی تحقیق و نحوه ارائه و نگارش مطالب کتاب که شامل روشهای منطقی و استدلالی نیز می شود. دوم ایراداتی که مرتبط با عدم مشاهده صحیح پدیده های اقتصادی و عدم تطبیق مقتضیات شرایط زمان و مکانی احکام نسبت به شرایط عصر حاضر است. و سوم بر میگردد به ایراداتی که مرتبط با عدم درک صحیح علم اقتصاد در عصر حاضر و همچنین نتیجه گیری های نادرست در اقتصاد اسلامی می باشد. 

در بخشهای آتی به تدریج هر بخش از این ایرادها بیشتر شرح و توضیح داده می شوند. با کلیک بر روی هر سرفصل می توانید مطالب آنرا مطالعه فرمایید.

 

فهرست :

فصل اول : روش شناسی

روش شناسی (1)
تعریف واژه ها
منابع و رفرنس ها
استدلال، اثبات و ادعا
تناقض های استدلالی
ایجاد هویت مستقل
دانش، علم و سیستم
آسیب شناسی روش شناسی فقه شیعه


فصل دوم: عدم مشاهده صحیح پدیده ها و عدم تطبیق با شرایط امروز جامعه 


پول
چرخۀ اقتصادی
مالکیت و سرمایه داری
مالکیت معادن
اصالت کار
توزیع پس از تولید
دوباره پول


فصل سوم: نگرش به سیستم سرمایه داری 

 


فصل چهارم: نقد نظریات صدر در اقتصاد اسلامی 


پیش گفتار
هدف اقتصادی اسلام
رابطه جهانبینی و سیستم اقتصادی
هماهنگی بین زیر سیستم ها
اقتصاد اسلامی جزو اقتصاد دستوری می باشد
در مفهوم حق مالکیت
به رسمیت شناختن سود شخصی
عوامل تولید
دارایی، ثروت و سرمایه
تولید
پول، مبادله و گنج اندوزی
ربا و بهره
مخاطره و نااطمینانی
عدالت
ارتباط بین شکل تولید و توزیع
توزیع
معنی رفاه
آزادی اقتصادی و حد دخالت دولت در اقتصاد
نظر اسلام نسبت به مشکلات اقتصادی

 

این کتاب را می توانید از فروشگاههای آنلاین کتاب در انتهای این پست تهیه فرمایید.

۱۶
شهریور

تاریخچه بحث پیرامون اقتصاد اسلامی موازی با باقی علوم اسلامی به سالهای پیش از انقلاب باز میگردد. در ادامه حرکتهای اسلامی و جنبش های بازگشت به خویشتن بحث بر سر اقتصاد اسلامی نیز بالا گرفت. کتاب "اقتصاد ما" توسط محمد باقر صدر را میتوان از مهمترین آثار مرتبط با اقتصاد اسلامی بر شمرد که در اوایل دهه 60 میلادی نگاشته شده است. اما یک سوال بسیار مهم باقیست. آیا همانطور که چیزی به اسم فیزیک یا شیمی اسلامی یا غیر اسلامی نداریم، مفهومی بنام اقتصاد اسلامی می تواند معنی پیدا کند؟

 

برای توضیح این مسئله باید به طبقه بندی های اولیه علم اقتصاد بازگردیم. علم اقتصاد بر خلاف علوم طبیعی دیگر وجهی اضافی دارد. در واقع علم اقتصاد را میتوان به دو حوزه تقسیم کرد؛ اقتصاد اثباتی و اقتصاد دستوری.

در حوزه اثباتی در اقتصاد، پدیده های اقتصادی را همانطوری که وجود دارند مانند یک جسد در پزشکی تشریح کرده و روابط علّی بین پدیده ها را مطالعه می نمایند. مثلا رابطه بین نرخ بهره و تورم و یا تورم و نرخ ارز. این بخش از علم اقتصاد ربطی به ایدئولوژی و کشوری که مطالعه در آن صورت می پذیرد نداشته و عموما روابط جهانشمولی از علیت در آن مشاهده می گردد و در نتیجه چیزی بنام اقتصاد اسلامی و بطور مشابهی مسیحی، سوسیالیستی، غربی، شرقی، امریکایی و اروپایی نداشته و نمی توانیم داشته باشیم. در همه جای دنیا با ثابت بودن سایر شرایط افزایش نقدینگی باعث افزایش تورم میشود و این مسئله ربطی به مکتب و ایدئولوژی و کشور پیدا نمی کند. مثل اینکه آب در 100 درجه سانتیگراد بجوش می آید. 

 

اما حوزه دیگری در علم اقتصاد وجود دارد که راجع به خوب و بد بودن و درست یا نادرست بودن سیاستگذاریهای اقتصادی صحبت می کند. در این حوزه چون راجع به خوب و بد بودن، ارزشگذاری، اولویتها و باید و نبایدها صحبت می شود، بحث راجع به اقتصاد اسلامی موضوعیت پیدا میکند، همانطور که راجع به اقتصاد کمونیستی، کاپیتالیستی، لیبرال و غیره نیز میتوان سخن بمیان آورد. 

 

سوال بعدی اینکه در صورت امکان وجود چیزی به اسم اقتصاد اسلامی آیا چنین نسخه ای دم دست و آماده به استفاده است و یا خیر؟ در جواب باید گفت المانها و عناصر اصلی ایجاد یک چارچوب کلی بنام اقتصاد اسلامی در هر عصری وجود دارد منتهی مردم  باید آنرا با توجه به مشکلات و خصوصیات زمان خود دائم مطالعه، اصلاح، توسعه و بازطراحی نمایند. بعنوان مثال با استفاده از آنها خود پیامبر (ص) بسیاری از عقود و قراردادهای مبادلاتی و تجارت را که بصورت عرفی وجود داشت پذیرفت مانند عقود شرکت یا مضاربه و تعدادی از روشهای معاملاتی را فسخ کرد: همچون بیع ملاقیح، حصاه، منابذه و ملامسه و ... که وجه مشترک تمام این نوع قراردادهای مبادلاتی عدم آگاهی خریدار و یا فروشنده از مشخصات جنس و کیفیت و یا قیمت قطعی آن و به معنای دیگر شانسی و غیر اختیاری بودن معاملات می باشد. و یا تعهد پیامبر بعنوان حاکم مدینه به بازتوزیع درآمدهای عمومی جهت کاهش فاصله طبقاتی بخصوص بین انصار و مهاجرین بود. با مطالعه تصمیمات و روش کار پیامبر در روش حکمرانی میتوان دید که چطور ایشان از این احکام برای حل مشکلات و افزایش رفاه و شکوفایی و پیشرفت اقتصادی آنزمان جامعه مسلمین استفاده میکردند.

 

تصویر کپی می باشد.

 

قطعا اقتصاد مدینه در سالهای اول هجرت با آنچه امروز بعنوان اقتصاد در کشورهای دنیا وجود دارد خیلی فرق کرده است. روشهای تولید از تخصصی شدن کارها و تقسیم کار، از بین رفتن پول کالایی (بر مبنای طلا) و ایجاد پولهای کاغذی بدون پشتوانه، جدا شدن و تخصصی شدن مالکیت از کارآفرین و سرمایه گذار و نیروی کار از همدیگر، ایجاد بانکها، بوجود آمدن سیستمها، بازارها، نهادها و قراردادهای مالی متنوع در دنیا که هر یک برای حل مشکلی خاص بوجود آمده اند، تنوع و پیچیدگی تجارت و ارتباطات بین المللی و غیره و همه اینها ممکن است تا چند قرن دیگر کاملا تغییر کنند. لذا در هر عصری مردم آن عصر باید با استفاده از آن اهداف و اصول اولیه جهانبینی اسلامی راجع به اصول و جزییات اقتصاد اسلامی  _ اقتصادی که با اولویتها و چارچوبهای اسلامی تبیین شده است _ دائما مطالعه کرده و آنرا بازتولید، اصلاح و تکمیل نمایند تا با نیازهای زمانه خود تطبیق پیدا کند. 

 

یکی از ایراداتی که امروزه به استفاده از احکام استنتاج شده اسلامی در اقتصاد وارد است بی توجهی به آثار و نتایج استفاده از آن احکام با توجه به تغییرات زمانه می باشد که نمونه آنرا در مسئله ربا، تعریف، احکام و نتایج آن قبلا شرح دادم.

دومین ایراد به منفعل بودن علمای اقتصاد اسلامی بر میگردد. یعنی علمای اسلام در ارتباط با قوانین اقتصادی بطور فعال حضور ندارند تا با مشاهده مشکل و یا فرصتی چارچوبهای قانونی و اسلامی مناسب برای رفع مشکل و یا استفاده حداکثری از آن فرصت را ایجاد، تبیین ، توسعه و حتی ابداع نمایند. بلکه بصورت منفعلانه ای منتظرند تا قانون، چارچوب و سیستمی در جایی از دنیا شکل بگیرد ، مثلا قراردادهای آتی و یا سوآپ در بازار بورس، و بعد آنها راجع به درستی و نادرستی این نهادها، سیستمها و یا قوانین اظهار نظر نمایند.

 

بنا به نیازهای روز بنظر میرسد مسائلی که باید بیشتر مورد توجه قرار گرفته و راجع به آن صحبت کرد بر میگردد به حدود و ثغور و اندازه خود حکومت و حدمجاز دخالت آن در عرصه اقتصاد و در طرف مقابل حق مالکیت شخصی و اختیار افراد بر اموال خود. قطعا نمیتوان پذیرفت که ما خود دارای سیستم اقتصادی مستقل اسلامی هستیم ولی گستره عظیمی از سیستمهای کاملا کمونیستی تا کاملا آزاد و لیبرال در آن جا گرفته و پذیرفته شود. اگر تعریف اسلام در جایگاه و دخالت اقتصادی حکومت، کاملا سوسیالیستی و یا کاملا آزاد است باید تبیین گشته و اگر این جایگاه در جایی بین ایندو حد نهایی است نیز باید جایش دقیقا مشخص گردد و نمیتوان ادعا بر داشتن هویت مستقل کرد و تمام این جایگاهها را هم قبول داشت.

حد نهایی مجاز دخالت حکومت در زندگی اقتصادی مردم کجاست؟ آیا حکومت مجاز است در قیمتها دخالت کند و حق مالکیت عرضه کنندگان را بر کالای خود نادیده انگارد؟ اگر دخالت حکومت منجر به نااطمینانی و بی ثباتی اقتصادی شود چه حکمی دارد؟ حکم اسلام در مورد افزایش حجم حکومت و وظایف آن در صورتی که باعث ایجاد کسری بودجه و در نهایت تورمی گردد که ایجاد فاصله طبقاتی نموده و توزیع درآمد و ثروت را بصورت شانسی ایجاد می نماید چه حکمی دارد؟ آیا حکومت مجاز است در زمینه اقتصادی که بطور عرفی خود در حال توسعه و پیشرفت است دخالت کند؟ بخصوص اینکه این دخالت باعث ایجاد مشکل و کند شدن و پسرفت آن فعالیت اقتصادی گردد؟ آیا حکومت مجاز به بنگاه داری و تولید و تجارت می باشد؟ و صدها واقعیت و مشکل اقتصادی مشابه که ناشی از حضور نهاد حکومتی و دخالت آن در زندگی اقتصادی مردم می باشد. قطعا برای آن جوابی در اقتصاد اسلامی باید وجود داشته باشد که نیازمند بحث و مطالعه فراگیر در این زمینه می باشد.

۰۶
شهریور

در یکی از پستهای تلگرامی آقای ایرانمهر داستانی نقل شده از هرودوت درباره بحثهایی که بین نجبا بعد قیامی سیاسی برای کنترل اداره سیاسی کشور شده است. کاری به اینکه چه نتیجه ای گرفته اند ندارم. فقط همینکه در 2500 سال پیش افرادی راجع به این مسائل فکر میکرده اند و صحبت میشده کافی است تا علت تسلط و قدرت هخامنشیان را دریابیم. همیشه اعتقاد داشته ام که یک حکومت قوی از دل ملتی ضعیف نمی تواند بوجود بیاید و هر حکومت قوی ای حتما بر شانه های مردمی بسیار قوی و دانا و فرهنگی پیشرو سر برآورده است. بحث هایی که در ادامه می آید حتما دارای پشتوانه علمی و فضای فکری ای بوده که در جامعه رواج داشته و این مسئله برای 2500 سال پیش بسیار بسیار پیشروانه بوده است:

...پنج روز پس از استقرار آرامش، هفت نجیب زاده که علیه "گئومات"قیام کرده بودند، شورایی برای بحث در پیرامون وضع آتیه کشور تشکیل دادند. نطق های آنان به نظر بعضی یونانیها باورنکردنی می آید ولی این امر از حقیقت بودن آن چیزی نمی کاهد.
«اوتانوس» نجبای پارسی را تشویق کرد تا قدرت حکومت را در اختیار عموم مردم گذارند. وی اظهار داشت: «به نظر من بعد از این نباید اداره کشور را به یک فرد واحد تفویض نمود. سلطنت مطلقه نه خوشایند و نه دلپذیر است. بر شما معلوم است که کمبوجیه تا چه حد گستاخ شده بود و نیز گستاخی گئوماتای غاصب (بردیا) را خودتان آزموده اید. چگونه می توان سلطنت مطلقه را یک حکومت خوب دانست. سلطان هستید هر چه میخواهد، میکند بدون اینکه درباره اعمال خود به هیچ مقامی گزارش دهد. پرهیزگارترین مردم، اگر به این مقام عالی برسد، بزودی تمام صفات حسنه خود را از دست خواهد داد ولی در حکومت دموکراتیک چنین نیست.

اولا آن را «ایزونوسی» می گویند که به معنی تساوی قوانین و توزیع مساوی عدل و داد است؛ این زیباترین نامهاست. ثانیا در حکومت دموکراتیک هیچیک از بینظمی هایی که باسلطنت مستبده ملازمه دارد بوجود نمی آید. قاضی در آنجا با قرعه انتخاب می شود. سازمان های اداری باید حساب پس بدهند و همه محاسبات به نحو علنی به عمل می آید. بنابراین من عقیده دارم که حکومت دموکراتیک را برقرار نماییم، زیرا همه چیز ناشی از مردم است.»

 

تصویر کپی می باشد.

 

پس از آنکه سخن اوتانوس به پایان رسید، «مکابیز» آغاز سخن نمود و نجبای پارسی را به انتخاب اولیگارشی (یعنی حکومت چند نفری ) دعوت کرد. وی گفت: «من با اوتانوس در مخالفت با حکومت استبدادی همداستانم و آنچه را وی دراین باره گفت تأیید می کنم ولی هنگامی که ما را تشویق کرد که حکومت را به دست مردم بسپاریم، از راه صواب خارج شد. هیچ چیز نامعقولتر و گستاختر از یک جمع مخرب و زیانبخش نیست. آیا چیزی تحمل ناپذیرتر از این وجود دارد که برای اجتناب از گستاخی یک سلطان مستبد، خود را تابع ظلم و استبداد مردمی لجام گسیخته سازیم ! اگر شاه دست به اقدامی برند، از روی اطلاع است؛ مردم برعکس، نه عقل دارند نه شعور. واقعا هم چگونه مردمی که نه تعلیماتی دیده و نه دارای قوه تمیز هستند، می توانند عقل و شعور داشته باشند. این مردم چشم و گوش بسته و بدون قضاوت خود را در هر امری وارد می کنند؛  بهتر است بجای توصیه دشمنان پارس،به حکومت دموکراسی افراد پاکیزه را انتخاب کنیم و حکومت را به آنان بسپاریم.

پس از پایان سخن کابیز، «داریوش» آغاز سخن کرد و چنین گفت: نظریاتی که مکابیز برضد دموکراسی بیان کرد، به نظر من درست و پرمعنی بود ولی نظریاتی که به سود حکومت اولیگارشی بیان نمود، درست نیست. اگر هر سه نوع حکومت قابل پیشنهاد یعنی دموکراسی، اولیگارشی، و سلطنتی به حد کمال خود برسند، به نظر من، حکوست سلطنتی بر دو نوع حکومت دیگر بسیار مرجح است. زیرا بطور قطع، هیچ حکومتی بهتر از حکومت فرد واحد نیست؛ درصورتی که آن فرد صالح و خیراندیش باشد. چنین فردی قادر است بر اتباع خود به نحوی حکومت کند که قابل ایراد نباشد. مذاکرات صورت مخفی دارد و دشمنان هیچگونه اطلاعی از آن حاصل نمی کنند، اما در حکومت اولیگارشی چنین نیست. از طرف دیگر هنگامی که حکومت و فرمانروایی با مردم باشد، محال است بی نظمیهای بیشماری در کشور اتفاق نیفتد. همینکه فساد برقرار شد این امر هیچگونه کینه و نفرتی بین افراد رذل و شریر ایجاد نمی کند و برعکس، آنان را با رشته های دوستی، صمیمانه متحد می سازد. زیرا آنها که کشور را بر باد می دهند با هماهنگی کار می کنند و از یکدیگر متقابلا حمایت می نمایند. این افراد مرتبا به تبهکاری ادامه می دهند تا زمانی که شخصیتی بزرگ برخیزد و آنان را سرکوب نماید و سلطه خود را بر مردم مستقر سازد. 
ولی در خاتمه، برای آنکه در یک جمله حق مطلب را ادا کنم، از شما سؤال می کنم: آزادی ما از کجا آمده است؟ این آزادی را از چه کسی گرفته ایم؟ از مردم، از اولیگارشی، یا از سلطان؟ بنابراین چون صحیح است که فرد واحد ما را از اسارت نجات داده، به عقیده من باید حکومت فرد واحد را بپذیریم. بعلاوه ما نباید قوانین کشور را هنگامی که این قوانین خردمندانه است، لگدمال کنیم. این کاری است خطرناک .»

به این ترتیب همه راه ها پیشنهاد شد و نظر داریوش از طرف چهار نفر دیگر که تا کنون اظهاری نکرده بودند، تصویب شد. همچنین تصمیم گرفتند آنکه اسبش در طلوع خورشید زودتر شیهه بکشد، به پادشاهی برگزیده خواهد شد اما آنکه از حکومت مردم سخن گفته بود مایوسانه کنار کشید و داریوش پادشاه شد.

تاریخ هردوت .ج 3. ترجمه محمد حسین تمدن

@sahandiranmehr

۰۳
شهریور

آزادی فقط به این معنا نیست که یک فرد هم فرصت و هم مسئولیت انتخاب را دارد، همچنین بدین معناست که او باید عواقب اقداماتش را بپذیرد. آزادی و مسئولیت پذیری جدایی ناپذیر هستند.

فردریش فون هایک

 

تصویر کپی می باشد.

۲۴
مرداد

در بخشهای قبلی مقاله ای را از داگلاس نورث گذاشته بودم که تشریح کننده نوع ظالمانه ای از سیستم های حکومتی بود که به آن کلپتوکراسی اطلاق می شود. در واقع اگر کتاب انسان و  انتخاب دشوار را مطالعه کرده باشید، بر پایه مثلث کارپمن متوجه می شوید این بخش از سیستم حکومتی متناظر با نقش "آزارگر" در آن تئوری می باشد. در مقاله قبلی از فرهاد قنبری در ارتباط با جامعه قیم طلب به روشنی شرح داده شد که این جامعه قیم طلب است که پذیرنده نقش آزارگری یک فرد یا گروه در حکومت می شود و خود را در نقش "قربانی" می پذیرد. و در این بین افرادی نیز خود و زندگیشان را برای آزادی و بهبود زندگی "قربانی" ها فدا می کنند و نقش "ناجی" را می پذیرند. طبق این تئوری هر سه بعد این مثلث به بیماری مسئولیت گریزی دچار شده اند و باید برای رهایی این افراد از این مشکل چاره اندیشی کرد. اینکه چگونه باید این مشکل حل شود به تخصص رشته های روانشناسی، جامعه شناسی و روانشناسیِ اجتماعی نیاز دارد، اما در نشانه های آن که همچین جامعه ای دچار مسئولیت گریزی شده است شکی وجود ندارد. و این مسئولیت گریزی توضیح دهنده  خیلی از شکستهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در جامعه ما از زمان مشروطیت به بعد می باشد.

 

تصویر کپی می باشد.

۲۴
مرداد

اگر به کنشگری سیاسی در ایران نگاهی اجمالی داشته باشیم، متوجه این مسئله می شویم که اکثریت مردم ایران نگاهی ماقبل مدرن و پدرسالارانه به حاکم و سیاست مدار دارند و در دنیای ذهنی خود رابطه شهروند با حاکم و نظام سیاسی را رابطه ای از جنس رابطه بنده و معبود یا عاشق و معشوق تصور می کنند. این نوع نگاه تقریبا در بین تمامی مردم وجود دارد و تفاوتی میان حامی وضع موجود یا مخالف سیستم حاکم وجود ندارد. به عنوان مثال سلطنت طلب امروز نه حامی اصول سلطنت مشروطه، بلکه حامی شاهزاده ای منزه با اختیارات تام است که قرار است در جایگاه "پدر ملت " ظهور می کند و کسی حق کوچکترین نقدی به کردار و عملکرد او ندارد‌. در این دیدگاه سوژه سلطنت طلب نه سوژه ای آگاه که خود را حامی یک نوع خاص نظام سیاسی می داند، بلکه فردی ذوب شده و مستهلک در شخصی به نام شاه و شاهزاده است. 
این نوع نگاه در بین تمام نیروهای سیاسی حاضر در عرصه سیاسی ایران در یک قرن اخیر قابل مشاهده است. از حامیان و اعضاء مجاهدین خلق تا... حامیان احمدی و.... به جریان سیاسی مورد حمایت خود نه به عنوان یک امکان سیاسی در جهان مدرن بلکه به عنوان منجی و پدرسالار می نگرند و رهبر یا رهبران گروه، فرقه یا حزب خود را افرادی منزه و قهرمانی معصوم می پندارند که قرار است همچون کاوه آهنگر درفش کاویانی خود را برافراشته و سفره عدالت و آزادی و خیر همگانی را بگستراند.

 

تصویر کپی می باشد

این شیوه نگاه به سیاست باعث ایجاد و بازتولید نظام سیاسی می شود که در ادبیات سیاسی از آن به عنوان نظام پاتریمونیال یا پدر شاهی یاد می شود. حکومت پاتریمونیال گونه ای از حکومت است که در آن دست طبقات و اقشار مختلف جامعه از قدرت کوتاه است و حاکم می تواند جان و مال و کار افراد... را بدون هشدار قبلی از آنان بگیرد. در این نظام سیاسی وفاداری ارتش به حاکم است نه به کشوری که در آن زندگی می کنند. 
در نظام پاتریمونیال تفکیک حوزهٔ خصوصی و عمومی معنایی ندارد و میان منافع شخصی صاحب منصب و منافع عمومی که به نحوی با منصب او ارتباط داشته باشند تمایزی وجود ندارد. در چنین نظامی شایسته‌سالاری معنی ندارد و تنها وفاداری فرد به صاحب‌ منصب بالاتر و شخص حاکم یا پدرسالار معیار گزینش و انتخاب افراد است.
حکومت پاتریمونیال فاقد دستگاه اداری و دولت به معنای مدرن است و علارغم ظاهر امروز آن ، نوعی حکومت خان‌ خانی و ملوک الطوایفی در جریان است.  نظام پاتریمونیال گرچه در ظاهر تمام مولفه های دولت مدرن را داراست اما در واقع میزان ارادت به شخص حاکم عامل اصلی توزیع قدرت و شکل دهی به ساختار سیاسی به شمار می رود.

این شیوه حکومت در واقع برداشت اکثریت مردم از سیاست و حکومت داری است و بر اساس چنین الگویی است که بسیاری معتقدند افراد حق انتقاد از کسی که به او رای داده و را انتخاب کرده اند ندارند.

نگارنده: فرهاد قنبری

برگرفته از پیج تلگرامی:

https://t.me/tahlyleejtemaaey

۲۳
مرداد

دقت در فرهنگ کمبریج به معنی کیفیتِ مواظب (Carefull) و دقیق بودن (Accurate) می باشد. در فرهنگ دهخدا دقت بعنوان باریک شدن، باریکی، ظرافت و نازکی و باریکی از هر چیز ودشواری، نازکی، باریک بینی،  نکته بینی،  نازک اندیشی و توجه کامل معنی شده است. در نتیجه دقت فکر بمعنی نازک اندیشی و باریکی اندیشه بوده و  دقت نظر بمعنی باریک بینی، خرده بینی و باریکی دید معنی می شود.

اگر یکی از مظاهر توسعه نیافتگی را کاهش سطح استانداردهای زندگی تعریف کنیم، یکی از مهمترین عناصر کاهش سطح استانداردهای زندگی قطعا بی دقتی مردم کشورهای توسعه نیافته در انجام امور زندگی خود خواهد بود. آنچه که یک اتومبیل پراید انجام میدهد در نهایت با اتومبیل رولزرویس یکی می باشد – که همان حمل و نقل است – اما این کجا و آن کجا؟ این تفاوت بین دو اتومبیل در واقع  تفاوت دقت در طراحی و ساخت دو اتومبیل می باشد (بدون در نظر گرفتن مسائل مربوط به بازاریابی و فروش). کارخانه بنز مدتی در ایران اتومبیل مونتاژ میکرد که جزو با کیفیت ترین اتومبیلهای تولیدی ایران بود با 300 امتیاز منفی. موضوع این بود که تمام قطعات آن از آلمان می آمد و نمره منفی نداشت. آن سیصد امتیاز منفی مربوط می شد به بی دقتی کارکنان مونتاژ و رنگ در اجرای وظایفشان در ایران. شما با یک جستجوی ساده می توانید وظایف شورای شهر را در اینترنت مشاهده نمایید که بطور خلاصه رفع و رجوع مشکلات شهری و شهرنشینی می باشد. پس قاعدتا شعارهایی که نامزدهای انتخاباتی باید بدهند در طرح و ایده های مختلف در مدیریت شهری می باشد و مردم از بین این طرح و ایده ها باید دست به انتخاب بزنند. حال مشاهده می شود که فرد یا افرادی شعارها یا ایده هایی را برمی گزینند که اصلا موضوعیت و ربطی به شورای شهر ندارد، مثلا گسترش آزادی های سیاسی و ...، و هیچ دقتی به بی ربطی این موضوع ندارند. به همین منوال مردم هم بدون دقت به وظایف شورای شهر به این ایده ها رای می دهند و کسی هم نیست بپرسد این چیزی که میگویی اصلا در سطح وظیفه عضو شورا نیست. وقتی هم که فرد رای آورده و به عضویت شورا در می آید، جامعه انتظار اجرای شعاری را دارند که چون در حوزه وظایف فرد نیست قطعا نمی تواند به آن عمل نماید و در انتها نیز جز دلسردی و یاس چیزی نصیب جامعه نخواهد شد. به همین طریق بی دقتی یک شهروند در تفکر ، استدلال ، تحلیل و اولویت بندی مسائل، بی دقتی یک معلم در کلاس درس،  بی دقتی یک مدیر اجرایی در اجرای مصوبات و قوانین و وظایف، بی دقتی پلیس، بی دقتی پزشک، بی دقتی استاد دانشگاه و پژوهشگر، بی دقتی قانون گذار، بی دقتی حافظ محیط زیست ، بی دقتی تولید کننده و ... باعث می شود که هر یک از این اصناف کیفیت کالاها، خدمات و محصول نهایی شان هر چه که هست کاهش یابد و جمع جبری این کاهش کیفیت ها در نهایت به کاهش کیفیت و استانداردهای زندگی همه افراد جامعه می انجامد؛ چیزی که به آن توسعه نیافتگی می گوییم. 

 

تصویر کپی می باشد.


منتهی فرقی که وجود دارد آنست که هر چه گستره وظایف و مسئولیتهای یک فرد وسیعتر میشود، اثر، عمق و پراکنش آن بی دقتی بیشتر گشته تا در بعضی از موارد به فاجعه ختم می گردد. مثلا بی دقتی والدین در نهایت به فرزندشان آسیب میزند، بی دقتی یک نگهبان به اموال یک مجموعه. بی دقتی یک مدیر تولیدی به زندگی خودش، کارکنان شرکتش، سهامدارها و طرف حسابهای آن شرکت آسیب خواهد زد، بی دقتی یک عضو شورای شهر به شهروندان همان شهر. بی دقتی رئیس بانک مرکزی، نماینده مجلس و یا رئیس قوه مجریه می تواند تمام کشور را تحت تاثیر قرار داده و دچار فاجعه کند، همانطور که بی دقتی مردم یک جامعه در اولویت بندی امور و طرز تفکر و انتخابهایشان نیز می تواند به همین نتیجه ختم گردد.


در نهایت در کنار سیستم هایی که در جامعه دقت بیشتر یا بی دقتی را تشویق کرده و گسترش می دهند، "با دقت بودن" در ذات خود یک فرهنگ است که اعضا یک جامعه می توانند هر یک، در وظایف پیش روی خود آنرا بعنوان یک اولویت و ارزش فردی، ذاتی و اجتماعی در نظر داشته باشند. قطعا گسترش این فرهنگ سطح استانداردهای زندگی همه ما را افزایش داده و گامی موثر بسوی پیشرفت و توسعه خواهد بود.

۲۰
مرداد

 مجتبی لشکربلوکی

علی نام شخصیتی است که بعد از پیامبر، مشهورترین شخصیت جهان اسلام است. اما بخش مهمی از تاریخ وی سانسور شده است. اصولا برخی دوست ندارند این بخش از تاریخ تبیین شود. حتی صفویان که مذهب رسمی این کشور را شیعه اعلام کردند فقط جنبه هایی خاص از زندگی و حکمرانی وی را برجسته کرده اند. تصویری که از وی برای ما نشان داده شده؛ قهرمانی جنگ آور، فاتحی قدرتمند و حاکمی مقتدر است که دوران کوتاه حکومتش بیشتر به جنگ گذشت. نام وی با شمشیر و خون و ذوالفقار گره خورده. بگذارید چند تصویر کاملا متفاوت از این شخصیت را با هم مرور کنیم:

1- روز بیعتش مردی از میان جمع برخاست و علنا گفت: با تو بیعت می کنم اما اگر رفتار نامناسبی داشته باشی، تو را خواهیم کشت. بدون اینکه حتی اخمی به ابرو بیاورد فقط یک کلمه گفت: قبول!

2- برخی افراد از بیعت او سر باز زدند، با مدارای تمام با آنان به گفتگو نشست و هیچ گونه فشاری تحمیل نکرد. برخی بیعت کردند و برخی نه! او امنیت کسانی که بیعت نکردند را تضمین کرد.

3- در زمان جنگ ها، همه چیز امنیتی می شود و هر کسی که همراهی نکرد می شود خائن. اما در یکی از جنگ ها، به مردم کوفه چنین نوشت: من یا ستمکارم یا ستمدیده. اگر مرا نیکوکار یافتید، یاری ام کنید و اگر خطاکارم دیدید، به سوی مسیر حق بازم گردانید. ذره ای لحن آمرانه در نوشتار او می یابید؟ فقط یک مورد نمونه مشابه در تاریخ می توان پیدا کرد؟

4- خودتان را جای یک فرمانده ارشد جنگ قرار دهید. عده ای می آیند و میگویند که ما با شما به میدان جنگ می آییم. آنجا حقیقت که بر ما معلوم شد تصمیم می گیریم که با شما باشیم یا با دشمنان شما. صادقانه چه می کنید؟ به او چنین پیشنهادی شد! نه تنها دلگیر نشد بلکه این سنجشگری و عقلانیت را پسندید و آنان را به چنین داوری ای تشویق کرد

5- به مردمش می گفت: اگر فرامین من را در راستای پیروی خدا دیدید بر شما لازمست که همراهی کنید اما اگر در فرمان من، نافرمانی خدا نهفته بود چه از سوی من باشد و چه غیر من هرگز فرمان نبرید!! او از مردم اطاعت نمی خواست، شجاعت حقیقت طلبی را ترویج میکرد

6-  او خود را در حلقه محدودی از یاران (خودیها) محصور نمیکرد. موارد متعددی در تاریخ گزارش شده که مردم را به گفتگو و مشورت فراخوانده آنهم در مهمترین امور مانند تصمیم گیری در مورد معاویه. به ویژه در باب جنگ ها، هم با بزرگان و سران قبایل و هم با مردم عادی به گفتگو می نشست.

7- وی متوجه شد که برخی نمیتوانند شکایات و خواسته هایشان را با وی در میان بگذارند یا به واسطه عدم دسترسی یا شرم یا ترس، برای اولین بار مکانیزمی طراحی کرد به نام «بیت القصص» تا مردم مستقیما با او در تماس باشند.

8- در یکی از سخنرانیها یکی از سپاهیان بپاخاست و اظهاراتی کرد آمیخته به تملق. او سخنانش را چنین ادامه داد: ... من بیزارم از این که درباره من اینگونه بیاندیشید که تعریف و تمجید شما را دوست دارم. ... با سخنان زیبا از من تعریف نکنید و توصیه کرد که با گفتن «سخن حق» مرا ترک کنید

9-  انتقاد از خود را خط قرمز جامعه نکرد. در حکومتش پاسخ سخن هرچقدر تلخ بود فقط با سخن داده می شد! بسیاری از مخالفانش در مسجدی که نماز می خواند جمع میشدند اعتراض می کردند دشنامش میدادند. اما یک روز هم سهمشان از بیت المال حذف نشد. مخالفت با حکومت هزینه نداشت.

10-  در برخوردهای قهری آن مقدار شکیبایی می‌ورزید و بر گفتگو، تعامل و مدارا تاکید می ورزید که برخی او را به تردید و ترس متهم می کردند (برداشت آزاد از دکتر صابر اداک، اخلاق زمام داری)

 

تصویر کپی می باشد.

تحلیل و تجویز راهبردی


این ها بخشی از «تاریخ تاریک» است که کمتر برای ما گفته شده. اینها کنار صدها واقعیت تاریخی پنهان داشته شده نشان می دهد که او حکومتش را بر سه اصل بنا کرد:
1-  اصل عقلانیت: حاکم خدا نیست. مردم باید جرات فکر کردن و سنجیدن داشته باشند و فرامین حاکمان باید با حق سنجیده شود. پیروی وفادارانه ارزشمند نیست. استدلال و سنجشگری است که باید مبنای انتخاب باشد و خرد جمعی مبتنی بر همین عقلانیت است که باید مبنای حکومت حاکمان باشد.
2-  اصل آزادی: آزادی یعنی آنکه افراد بتوانند متفاوت فکر کنند و آزادانه عقاید خود را با یکدیگر گفتگو کنند. «یکسان اندیشی»، استبداد می آورد و رکود و «متفاوت اندیشی» پویایی می آورد و رهایی.
3-  اصل اخلاق: حاکمان جایز نیستند به هیچ بهانه ای حتی جنگ، اصول آزادی و عقلانیت را لگدمال خودحق پنداری کنند.

او فقط فاتح خیبر نبود. مهمترین فتح او باز کردن چشمان ما به الگوی جدیدی از حکمرانی است که بر مدار انعطاف، مداراجویی، عقلانیت ورزی، آزادمنشی و مشارکت جویی است. او فاتح همیشگی سرزمین عقلانیت و آزادگی است.
چه یک خانواده را اداره میکنیم چه یک شهر یا یک شرکت بین المللی اصول سه گانه فوق الهام بخش است.

 

https://t.me/Dr_Lashkarbolouki