آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

این صفحه به بررسی راههای پیش روی ایران برای رشد و توسعه می پردازد

آینده ما

همیشه برای من یک سؤال وجود داشت که چرا فرآیند توسعه و رفاه در ایران این قدر کند و بی هدف طی می شود. این مسئله باعث شد تا رشته ام را به اقتصاد تغییر دهم و در کنار آن مطالبی از باقی شاخه های علوم انسانی و اجتماعی نیز مطالعه کنم. لُب مطلب، آنچه بدست آوردم این شعر حافظ بود که :
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
آنچه برای رفاه و توسعه بیشتر نیاز داریم درون دلها و مغزهای ما وجود دارد.
نمی دانم آنچه نوشته خواهد شد اثری هم خواهد داشت یا نه. اما در ریاضی یک تئوری داریم به اسم "اثر پروانه ای" که می گوید: بال زدن پروانه در یک قاره می تواند باعث بوجود آمدن یک گردباد در قاره ای دیگه بشود. امیدوارم این نوشته ها قادر باشند در آیندۀ خودمان و فرزندانمان مؤثر واقع گردند.

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

۲۰
بهمن

یک سیستم طبق تعریف به مجموعه ای از اجزاء وابسته و یا در حال تعامل با هم گفته میشه که یک کل پیچیده تر رو شکل میدن. هر سیستم با مرزهای فضایی و زمانی که توسط محیط دوروبرش محصور گشته محدود میشه. سیستمها بوسیله ساختار و اهدافش تعریف گشته و بوسیله عملکردش به نمایش در میاید.

سیستمهای اجتماعی بعنوان مجموعه ای از قواعد، عرفها، نرمها و قوانین نگاشته شده یا نشده بین افراد، گروهها و نهادها هستند که یک ساختار و یا رفتار را شکل میدهند. اگه بخوام ساده تر بیان کنم سیستمها مانند یک جوی و یا رودخانه هست که مسیر جریان آب رو تعیین میکنه. در هر سیستم اجتماعی راههای رسیدن به منافع مورد نظر شکل داده میشه. برای هر فرد، هدف در زندگی اجتماعیش چیه؟ رسیدن به منافع مالی و ثروت و دارایی بیشتر (به جهت کسب رفاه و اغنا حس سودجویی بالاتر) و همچنین دستیابی به موقعیت، احترام و قدرت اجتماعی برتر. حالا یک سیستم اجتماعی راههای رسیدن به این دو هدف ثروت اندوزی و قدرت طلبی رو شکل میدن. اینکه چطور شما میتونین طی اون خودتو تو جامعه بالا بکشین : وضعتون بهتره بشه و مورد احترام جامعه قرار بگیرین. حالا سیستم اجتماعی راهها و کانالهایی هستند که به شما میگه از چه روشها و طریقی میتونین این مسیرها رو  طی کنین. فرهنگ، عرف، قوانین، نهادها و ساختار دولتی، نهاد های اجتماعی، روشهای اداری ، روشهای قضایی و رفع اختلاف و ... همه اینها بعنوان بخش و اجزائی از سیستم اجتماعی هستند که به رفتارهای انسانهای اون جامعه شکل میدن. یک سیستم اجتماعی چه خوب باشه و چه بد، افراد زندگی و رفتارشون رو با اون تطبیق میدن تا به منافع بیشتری برسن. حالا اگه یک سیستم خوب طراحی بشه، افراد با تفکرات و رفتار درست به منافع بیشتری میرسن و منافع فردی و اجتماعی همسو میشه و اگه یک سیستم بد طراحی بشه رفتار و اندیشه های بد رو تشویق میکنه و با اونها افراد به منافع بیشتری دست پیدا میکنن. در نتیجه منافع فرد با جامعه اختلاف پیدا میکنه و دنباله روی منافع فردی به زیان منافع اجتماعی منتهی میشه.


چه بخواهیم و چه نخواهیم سیستمها تو یک جامعه ایجاد میشن و عملکردشونو بر افراد اون جامعه تحمیل میکنند. اگه موقع طراحی این سیستمها دقت و فکر بشه شما به اهداف خودتون از اون سیستم خواهید رسید، اما اگه بدون تفکر و یا با بی دقتی و یا هر دلیل دیگه ای شما سیستمی طراحی نکنید و یا یک سیستم بد پایه گذاری کنید، سیستمی هرز شکل گرفته و قطعا نتیجه های ناخواسته خواهید گرفت. یک مطلب دیگه اینه که شما نتیجه ای که میگیرید ناشی از سیستمهایی هست که واقعا داره تو جامعه کار میکنه و نه اونی که صرفا رو کاغذ اومده و یا اهداف و آرزوهایی که شما فقط شعارشو میدید. گاهی اجزاء مختلف یک سیستم ممکنه با هم هماهنگ و هم جهت نباشند، اونوقته که وقت و انرژی جامعه گرفته میشه و جامعه دچار تشتت، سردرگمی و تنش میشه.


تصویر کپی می باشد.


مشکلاتی نظیر اینکه چرا توسعه پایدار بشکل خودجوش و با سرعت دلخواه اتفاق نمیوفته، مشکل ترافیکی ما چرا حل نمیشه؟ چرا سرمایه گذاری تو مملکت کمه؟ چرا فعالیتهای تولیدی داره کم و دلالی زیاد میشه؟ چرا بیکاری زیاده؟ چرا نهادهای دولتی اینقدر بهره وری پایینی دارند و خوب سرویس نمیدن؟ چرا کارمندها وجدان کاری ندارن و بجای کار راه اندازی بدتر دنبال عقده گشایی هستند و وقت و شخصیت و هزینه ارباب رجوع رو زیر پا له میکنن؟ چرا شایسته سالاری تو نهادهای دولتی اتفاق نمیوفته و افراد نالایق به مقامات بالاتر میرسن؟ چرا نظم اجتماعی در ایران کمه؟ چرا تو جامعه بهداشت رعایت نمیشه؟ چرا هیچوقت نوبت دادن در مطب پزشکها سروسامان نداره و به وقت مریضها ارزش داده نمیشه؟ چرا بی مسئولیتی در خدمات پزشکی بیداد میکنه و خطاهای انسانی در مراکز پزشکی زیاده؟ چرا کلاهبرداری و چک برگشتی زیاده؟ چرا دزدی زیاده؟ چرا رشوه گیری، فساد اداری و اختلاس زیاده؟ و هزاران چرای دیگه رو فقط از طریق تحلیلهای سیستمی میشه پاسخ داد. جواب کلی بهشون (فارغ از روابط علت و معلولی و مکانیسمهای هر یک که فرق میکنن) یکیه: اینکه سیستم طراحی شده تو هر کدام از آنها به نوعیه که تشویق کننده اون رفتارهاست و سرکوب کننده رفتارهای درست مورد انتظار.

برای اینکه موضوع روشن بشه چندتا مثال میزنم. مثلا تو یکی از فروشگاهها فرانسه برای اینکه شما چرخ خرید رو ببرید و سرجاش بذارید، منتظر ارتقا فرهنگ شما نمیشینن، بلکه اونها رو با زنجیرهایی به هم متصل کردن که با پرداخت یک سکه از هم باز میشن. حالا اگه شما دنبال سکه تونید باید چرخ رو ببرید سرجاش و زنجیر کنید تا بتونید اونو بدست بیارید. تو استخرها برنامه مشابهی رو برای کلیدهای کمد لباسها درست کردند تا انگیزه کافی برای نبردن کلید با خودتون داشته باشید. تو امریکا برای اینکه جلوی فساد اداری رو بگیرن، در درجه اول برای مخبرِ اون، امنیت قضایی درست کردن و اسمشو هم فاش نمیکنند. در ثانی بخشی ( فک کنم یک سوم) از مبلغ اون سو استفاده رو به مخبر میدن. تو اغلب کشورهای توسعه یافته برای اینکه فعالیتهای پژوهشی و تحقیقاتی رو تشویق کنن، از یک تا چهار برابر مخارج در اون بخش رو هنگام مالیات ستانی تخفیف میدن.

منتهی همیشه کار با پول درست نمیشه. گاهی عرف و فشار اجتماعی ، اونچه که بعنوان آبرو در یک جامعه مطرحه میتونه فشار بیشتری از جریمه نقدی وارد کنه و رفتار فرد رو تغییر بده. تو یک مدرسه ای پدر مادرها 10 دقیقه دیرتر از ساعتی که باید دنبال فرزندانشون بیان می اومدن. برای اینکه سروقت بیان تصمیم میگیرن اونها رو به ازای هر دقیقه مقداری جریمه کنن. فکر میکنین چه نتیجه ای بدست اومد؟ والدین  حالا با خیال راحت نیم ساعت دیر میومدن. چون فکر میکردن که به کارهاشون میرسن و برای تاخیر پیش اومده به راحتی جریمشو میپردازن. بعد اون جریمه برداشته شد اما رفتار والدین به حالت اول برنگشت و تاخیرهای نیم ساعتی ثابت موند، چون حالا والدین به شرایط جدید عادت کرده بودن و یادگرفتن که پس نیم ساعت هم میشه تاخیر داشت. در نتیجه در صورت طراحی اشتباه یک سیستم ممکنه به نتایج ناخواسته برسیم و از اونور دیگه نتونیم اون رفتار ناخواسته رو به حالت اول برگردونیم.


نکته ای که وجود داره تو هر سیستمی _ چه خوب و چه بد _ انسانها به اون سیستم عادت میکنن و رفتارهاشونو جهت بهره برداری از اون و کسب منافع و کاهش مضرات تنظیم میکنن. این عادت و تنظیم منافع نسبت به شرایط موجود باعث میشه تا اونها در مقابل هر گونه تغییر در سیستم _ چه خوب و چه بد _ مقاومت کنند. برای همین اغلب دیده میشه کارمندان ادارات و شرکتها همواره نسبت به تغییر ساختار اداری ناراحتند و مقاومت میکنند. همینجور که در برابر اتوماسیون مقاومت میکنن. پدر و مادرها در برابر استفاده از تکنولوژی مقاومت میکنند همانطور که تجار و تولیدکنندگان در برابر تغییر در روشهای فروش و یا حسابداری مقاومت نشون میدن.



۱۳
بهمن
حالا با توجه به اینکه متوجه شدیم کشورمون در این مقطع تاریخی به چه دلایلی به این نقطه رسیده، شاید پیدا کردن راه حل ساده تر باشه. در واقع مشکلات بوجود اومده در کشور مانند کلاف سردرگمیه که اصلاح هر بخشش بستگی به درست شدن قسمتهای دیگه داره. برای همین سر نخ این کلاف گمه و به سختی میشه گفت بهتره از کجا شروع کرد. دیگر اینکه چه کسی باید این کار و مسئولیتشو بعهده بگیره.

مشکل اساسی در حل این مسئله این هستش که ما در یک دور بد شونده قرار گرفتیم . سختی کار اینه که اونو به یک دور خوب شونده تغییر بدیم. اما این دور به این شکله که مردمی با خصوصیات فرهنگی نامناسب (نه بصورت مطلق) باعث بوجود آمدن اخلاق، عرف ، قوانین و روشهای اداری و دولتی خاصی میشوند که نامناسب بوده و اون فضا یا سیستم (راجع به سیستم ها بعدا توضیح میدم) نامناسب اجتماعی باعث میشه تا افراد برای باقی موندن و ادامه دادن به زندگی رفتار، منش، اخلاق و فرهنگ بد تری رو از خودشون به اجرا بگذارند (هر چند شاید ذاتا ناراضی باشن) ، این مسئله دلیل منطقی خاصی داره که چرا مردم برای ادامه زندگی مجبور میشن بدتر باشن. دلیلش اینه که در جامعه ای که همه خوب و صادق و درستکارن، اونوقت کار و تلاش و خلاقیت باعث پیشرفت افراد میشه. در نتیجه هر کی بیشتر تلاش کنه و خلاقتر باشه وضعش بهتره. تو همچین شرایطی چون خیلی راحت همه به هم اعتماد میکنن مراودات خیلی آسون اتفاق میوفته. حالا اگه ترس از تنبیه یا طرد شدن اجتماعی نباشه، اولین کسی که دروغگو یا کلاهبردار باشه خیلی راحت میتونه به منافع خیلی زیادی برسه. چون از یک طرف دیگران آدمهای درستی هستن و سر اون رو کلاه نمیذارن. اما اون به راحتی حق دیگران رو میخوره پس وضعش خیلی خوب میشه. 
حالا اگه دیگران شروع کنن به کلاهبرداری و دروغگویی، منافع ما از جانب نتیجه کار اونها کم میشه. در نتیجه اونچه در نهایت بدست میاوریم، حاصل جمع جبری کلاهبرداری ما از دیگران منهای کلاهبرداری دیگران از ما خواهد بود(دقت کنید که دیگه کار و تلاش و خلاقیت جایگاهی نخواهد داشت و کسی که در راستی و درستی باقی بمونه بازنده قطعی خواهد بود) . در نتیجه تو همچین جامعه ای هر کسی بایست بر شدت نا درستی و کلاهبرداریهای خودش اضافه کنه تا بتونه وضعیت بهتری داشته باشه و ادامه زندگی بده و درستکارها به راحتی حذف میشن. منتهی چون کار واقعی، تلاش و تولید دیگه منفعت و جایگاهی نداره، وجود نخواهد داشت و شما بابت هزینه ای که میکنید کیفیت خیلی پایینی بدست خواهید آورد. وقتی اینو به جامعه تسری بدیم میبینیم کل جامعه وضعیتش بد میشه و همه با هم افت کیفیت زندگی و رفاه پیدا میکنن.

تصویر کپی می باشد. 

منتهی سوال اصلی پا بر جاست؛ اینکه چطور میشه این وضعیت رو درست کرد؟ 

این انتظار و فکر که در هر جامعه ای یک دولتی میتونه بیاد و این شرایط رو سریع درست کنه، بشدت دور از حقیقت و نادرسته. چون طی اون سرازیریِ فرهنگی، دولت، روشهای اداری ، قانونگذاری و اجرای اون و اساسا روشهای بدست آوردن قدرت نیز تابع شرایط و شیوه های جدید میشن. یعنی شما نمیتونین بدون همون بازیهای فوق الذکر به منافع سیاسی و اداری دست پیدا کنین. بعد اینکه وقتی کسی طی یک فرایند و سیستم به منافع مختلف (مالی، اداری، سیاسی، اجتماعی و ...) دست پیدا کرد ، در برابر هر گونه تغییری که اون منافع رو از بین ببره مقاومت نشون میده و زیر بار  نمیره. در نتیجه، کسی که قدرت داره کاری نمی کنه که سیستم و قوانین بازی که طی اون به منافع رسیده از بین بره.

دوم اینکه یک مورد بسیار بسیار مهم وجود داره و اونم اینه که سعادتمند شدن، در رفاه زیستن و پیشرفته شدن یک حرکت و اتفاق اجباری نیست و نمیتونه باشه بلکه یک فرایند کاملا انتخابیه. یعنی مردم جامعه رفاه و سعادت رو میتونن انتخاب کنن و کسی نمیتونه اونو بزور بهشون تزریق کنه.

در نتیجه مردم یک جامعه خودشون بایست نسبت به یک فرهنگ متعالی و اینکه اون چیه و چطور بایست خودشون رو تغییر بدن تا به شرایط بهتری برسن آگاهی پیدا کرده و به اون سمت حرکت کنند. تو این فرایند حالا فرد یا افرادی در مجموعه دولتی میتونن از طریق تغییر و بهبود سیستم آموزشی ، قانونی و اداری این حرکت رو تسریع کنند، اما این مسئله باری از دوش مردم کم نمیکنه که مسئول اصلی در این روند خودشون هستند و نه کس دیگه. نباید فراموش کنیم که مسئولین هر جامعه ای هم از مردم همون کشورند، با همون فرهنگ و از جای دیگه ای نیومدند در نتیجه بهبود و اصلاح در افکار و برنامه ریزیهاشون دوشادوش تکامل در متن جامعه پیش میره. شاید به همین دلیله که تموم پیامبران و راهنمایان بزرگ بشریت هیچوقت شمشیر یا تفنگ نگرفتند و بجون مردم نیوفتادند تا جامعه ای رو درست کنند، بلکه همه اونها فقط از طریق آموزش، بیان و گفتگو با مردم، راه اقناع و آگاهی دادن به اونها رو برای تکامل بیشتر انتخاب کردند.

۰۵
بهمن

قرن ها بادهای مخالف در اتفاقات تاریخی و عدم ارتباطات عمومی با فضای بین الملل باعث شد تا انسان ایرانی (و البته غالب کشورهای خاورمیانه و دیگر کشورهای مسیر جاده ابریشم) دارای ویژگی های فرهنگی ای بشود که درک، گنجایش و پتانسیلی از پیشرفت و توسعه در آن وجود نداشته باشد. در واقع ما امروزه وارث طرز تفکر، رفتار و فرهنگی هستیم که خودمون در پیدایش آن اراده و انتخابی نداشتیم. اما همین آگاهی از نقصانهای موجود و سعی در شناخت خود و حقیقت و رسیدن به خودآگاهی، بزرگترین نعمتی است که از آن برخورداریم.  در نتیجه این مسئولیت بر دوش ما خواهد بود تا با استفاده از این دانسته ها، آینده را برای خود و فرزندانمون بهبود ببخشیم.  

اما قبل از اینکه پیش برم نیازه تا چند نکته رو تذکر بدم. اول اینکه در هر زمانی چند نخبه و انسان آگاه و علامه پیدا میشه. پس وقتی میگیم که وضعیت فرهنگی جامعه نا بسامان هست، نه به این معنی که همه در یک سطح از شرایط نادرست قرار دارند بلکه به این معنیه که متوسط جامعه در شرایط خوبی قرار نداره. در مورد مسائل اجتماعی ما همواره بر روی متوسط ها صحبت میکنیم. مثلا وقتی میگیم جامعه ای درستکاره به این معنیه که متوسط به بالای جمعیت یک جامعه ای درستکار هستند. والا در هر کشوری انسانهای خوب و بد پیدا میشن و وجود یک یا چند آدم بد حکم بالا رو نقض نمیکنه. 

دوم اینکه وقتی صحبت از فرهنگ میکنیم منظورمون چیه؟هر فرد یا جامعه ای یک جهانبینی غالب دارند. اون جهانبینی باعث میشه تا یکسری از مسائل و موضوعات در نظر اونها بعنوان ارزش جلوه پیدا کنه. موضوعاتی که قابلیت اینو پیدا میکنند تا حجم بالایی از ذهن شما رو درگیر خودشون بکنن. شما برای اون احترام بی حد قائل خواهید بود، و دیگران رو بر مبنای اون ارزشها قضاوت میکنید و برایتان پذیرفته نخواهد بود کسی این ارزش ها رو نقض کنه و برای دفاع از اونها حاضر خواهید بود حتی جان خودتون رو هم فدا کنید. بعنوان مثال در یک کشوری زمان اهمیت بالایی پیدا میکنه و احترام به اون چه از جانب خود و چه دیگران ارزش تلقی میشه. پس وقتی یک جلسه ای میگذارن همه سر وقت حضور پیدا میکنند. و اگه در این میان کسی تاخیر بکنه، بی ادبی در نظر گرفته شده، توسط دیگران طرد و یا مورد تنبیه و مجازات ( حتی با یک نگاه بد و یا توبیخ زبانی) قرار میگیره. اما در جامعه ای که زمان در اون ارزش به حساب نمیاد تاخیرهای یک یا چند ساعته و معطل کردن دیگران نه تنها زشت به حساب نمیاد که امری عادی تلقی شده و حتی در بعضی جاها بعنوان افتخار و نشان دادن برتری به رخ کشیده میشه. در قدم بعدی بر اساس ارزشهای شکل گرفته در یک جامعه، اولویتها و سلسله مراتب اهمیت موضوعات مختلف بوجود میاد. اینکه چه موضوعی اولویت اصلی میتونه باشه و نقض چه موضوعاتی میتونه ندیده گرفته بشه. اینجاست که اگه این ارزشها و اولویتها بر اساس حقیقت و درست باشه، میگن مردم قدرت تمیز بین درست و نادرست و سره و ناسره رو دارند. والا جامعه به حدی نزول میکنه که نمیتونه خیر و شر خودشو تشخیص بده.

بر اساس این اولویتها و ارزش ها، رفتارها، نُرم های رفتاری و اخلاقی، عُرف، نهادهای مختلف در خانواده و جامعه شامل نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، سنتها و رسومات شکل میگیره. به مجموعه این نرم ها ، نهادها ، عرفها ، سنتها و رسوم در یک جامعه فرهنگ گفته میشه. 

اما بر میگردیم به سوال اصلی خودمون که انسان توسعه یافته چه انسانیه؟ یعنی برای اینکه یک کشور بتونه  توسعه یافته بشه، افراد ساکن در اون چه ویژگیهایی بایست داشته باشن و چه ارکانی رو بعنوان اصول ارزشی خود بپذیرند؟ با یک مطالعه و جستجو میشه لیست بلند بالایی از خصوصیاتی که نیازه رو تهیه کرد، اما در میون اونها تعدادی هستند که نمیشه ازشون گذشت و جامعه بایست نسبت به این موارد به آگاهی رسیده و اونها رو بعنوان ارزش تلقی کنه ، تا نتیجه فکری و رفتاری اون منجر به توسعه یافتگی و پیشرفت اون بشه:


ارزش انسان

اینکه جدای از مقام، نفوذ سیاسی و اجتماعی، جنسیت، قومیت، ملیت، مذهب ، ثروت و ... ذات آدمی و شخصیت وجودیش در یک جامعه دارای ارزش و احترام باشه. یکی از مهمترین چیزهایی که در کشورهای توسعه یافته وجود داره  (و البته باعث پیشرفت اونها شده) و جذابیت ایجاد میکنه به نحوی که در اولین برخوردها هنگام ورود به این کشورها به چشم میاد همین مسئله هست. تموم جوانب و مسائل رفاهی که در این کشورها دیده میشه وابسته به همین احترام به نوع انسانه. نحوه برخورد با ارباب رجوع، نحوه برنامه ریزی سیستم حمل و نقل، طراحی اتوبوسهای شهری، نحوه بوروکراسی اداری، مجموعه طراحی شهری، طراحی ساختمانها، طراحی فضای سبز، اهمیت ایمنی در زندگی و کار و ... قطعا اگه ارزش ذاتی انسان مورد احترام نباشه (که البته به حرف نیست بلکه اگه واقعا ارزش باشه خودشو در عمل نشون میده) آنگاه به هیچ عنوان نمیشه صحبت از رفاه و پیشرفت و توسعه کرد، چرا که کسی راجع به اینکه چطور بهتر زندگی کنیم و بیشتر شرایط زندگی رو بهبود ببخشیم و زندگی رو ساده تر کنیم فکر نمیکنه.

بعد دیگه ارزشمند بودن انسان در یک جامعه اینه که همواره درآن، در صورت اجبار به انتخاب بین ماشین و ابزار، و انسان، ماشین و ابزار رو فدای انسان میکنند و نه برعکس. در حالیکه در کشورهای توسعه نیافته میبینیم که انسان فدای ابزار فیزیکی و ماشین میشه و اگه بخواد انتخابی صورت بگیره ابزارآلات نگهداشته شده و از انسان صرف نظر میشه.


عکس کپی می باشد.

ارزش زمان

یکی از مهمترین ارزش ها در کشورهای توسعه یافته است. در واقع رشد، تغییرات کیفی زندگی در بازه زمانیه. پس هر چه در زمان بیشتر صرفه جویی کنیم و اتلاف نداشته باشیم با سرعت بیشتری شرایطمان بهبود پیدا میکنه و توسعه اتفاق میوفته. انسانهای توسعه یافته نه تنها برای زمان خودشون ارزش قائلند بلکه برای زمان دیگران نیز احترام قائل میشوند، لذا یکی از بنیادها و ارکان ایجاد نظم و برنامه ریزی در جامعه شکل میگیره. جلسات و مراسم سر وقت، سیستم حمل و نقل سر وقت، اجرای برنامه های فردی و اجتماعی بر اساس زمانبندی و سر وقت. بوروکراسی اداری بدون فوت وقت و طبق برنامه و... آیا رفاه و توسعه چیزی غیر از اینهاست؟ شرایطی که شما برنامه زندگیتان را میدانید و میتوانید برای خود و آینده تان برنامه ریزی کنید، بدون اینکه فکر کنید که وقت شما در این راه تلف شده و یا توسط دیگران مستهلک میشود.


اصالت صداقت و حسن نیت

راستی در گفتار و کردار و همچنین حسن نیت یکی دیگه از اصول یک جامعه پیشرفته است. به میزانی که این اصول در جامعه ای کمتر باشه، جامعه از توسعه و پیشرفت باز میمونه. اولین اثر این عوامل در ساختن یک سرمایه اجتماعی قرص و محکم هست. اینکه مردم جامعه بتونن به هم اعتماد داشته باشن. نکته دیگه اینه که بخصوص در کشورهای توسعه نیافته نیات کارها همون چیزی نیستند که نشون داده میشن و در نتیجه کارها، برنامه ها و تلاشها گاهی جنبه نمایش داره. برای همین مثلا در مقالات و دستورالعمل هایی که نهادهایی مثل سازمان ملل و یا بانک جهانی برای حل مشکلاتی مانند فساد اداری ارائه میدن اولین بند از اون میگه آیا واقعا میخواین فساد رو کنترل کنین؟ واقعا در کاهش اون حسن نیت دارید؟ و یا میخواین نمایش اجرا کنید؟ در صورت داشتن حسن نیت آنگاه بندهای بعدی قابل تامل و اجرا خواهند بود، اما در صورت نداشتن حسن نیت هیچ برنامه و قانونی به اجرا نخواهد رسید. علاوه بر اون باعث اتلاف وقت، هزینه و انرژی خواهد شد.


ارزش حق و حقوق

تا وقتی هر کسی در یک جامعه آشنا به حق و حقوق خودش نباشه، و همچنین رعایت حقوق دیگران و نه تنها افراد، که طبیعت و باقی جانداران توسط افراد اون جامعه درونی نشده باشه، نمیشه حرف از توسعه زد. اینکه افراد حقوق باقی انسانها و طبیعت رو نه از ترس جریمه و تنبیه و غیره که بخاطر ارزش ذاتی خودش پاس بدارند


پذیرش حق مالکیت

حق مالکیت معنی ای گسترده تر از این داره که مثلا شما برای زمین و ملکی که دارید سندی داشته باشید که بطور قانونی شما رو مالک اون بنامه و کسی نتونه اون ملک رو  بدون رضایت شما در بیاره

حق مالکیت به این معنی است که آیا شما میتونین حاصل و میوه درختی رو که کاشتید خودتون درو کنید؟ یا در این میان بطور قانونی و غیر قانونی افراد و یا مجموعه هایی هستند که حاصل دسترنج شما رو درو میکنن و  سهم اندکی به خودتون خواهد رسید. این مسئله ربطی به مالیات در کشورها نداره بلکه منظور جهانبینی ای هست که به افراد اجازه میده بعنوان یک فرد و یا مقام صاحب قدرت به دسترنج دیگران دست درازی کنه و یا حق اونها رو بهشون نده. رعایت حق مالکیت اولین و مهمترین قدم در ایجاد انگیزه برای افراد برای حرکت، رونق و پیشرفت هست.


تصویر کپی می باشد.

نظم فردی و اجتماعی

قطعا نمیشه یک کشور توسعه یافته بی نظم رو تصور کرد. تموم مسیرهایی که به پیشرفت و توسعه ختم میشن از مسیر توانایی در برنامه ریزی و کنترل بهتر میگذرن. و بدون نظم فکری و فردی توانایی ای در نظم اجتماعی و اجرای طبق زمانبندی برنامه ها وجود نخواهد داشت. بدون نظم در جامعه قطعا صحبتی از ارزش انسان و زمان نمیشه کرد و حقوقی رعایت نخواهد شد. اتلاف وقت، هزینه و انرژی انسانها کمترین نتیجه بی نظمی خواهد بود.


عدالت در بازی و رقابت زندگی

ما همه در زندگی اجتماعیمون در یک رقابت با دیگر افراد قرار داریم. در تجارت، تولید، کار ، سیاست، تحصیل و ... و همه این رقابتها در بستری از قوانین و مقرارت نگاشته شده قانونی و یا نگاشته نشده عرفی قرار دارند. رعایت این قوانین بازی در زندگی اجتماعی، یا اصطلاحا "جر نزدن" و تغییر ندادن قوانین به نا حق برای منافع فرد یا گروه خاصی، از اصول توسعه و پیشرفته. در واقع این رقابت عامل اصلی تکامل همه افراد و گروههاست البته در صورتی که قانون بازی بصورت عادلانه و جوانمردانه بدون جانبداری آشکار یا پنهان از هیچ طرف خاصی اجرا شود. در این صورت تنها بازی بهترو تکامل بیشتر باعث برد خواهد شد. مجموع اثر این عامل باعث توسعه و پیشرفت کل جامعه میشه. در غبر اینصورت چیزی غیر از شایستگی باعث برد افراد و گروهها میشه که نتیجه نهاییش الزاما پیشرفت و توسعه کشور نخواهد بود.

قانونگرایی و قانونمندی

آیا تمام چیزهایی که طبق حقوق همه افراد و مصالح مختلف جامعه بر روی کاغذ نگاشته میشه و بعنوان قانون به همه ابلاغ میشه، مورد رعایت قرار میگیره؟ پیشرفت و توسعه کشور بر مبنای دو اصل بوجود میاد: اول اینکه تصمیمات درستی گرفته بشه و دوم اینکه این تصمیماتِ درست، بصورت درستی اجرا بشه. قانونمندی جامعه ضامن تحقق بخش دوم این دو اصل هست تا مطمئن بشیم کارها به درستی پیش میره. در غیر اینصورت قوانین نگاشته شده بر روی کاغذها ارزش زیادی نخواهند داشت.


رعایت و پذیرش شایسته سالاری

قطعا وقتی صحبت از منافع مالی و یا پست و مقام در پیشرفت شخصی میشه، همه برای تقسیم اون و دریافت سهم صحبت از شایسته سالاری میکنن. اینکه حق به حقدار برسه. اما وقتی میخوان بگن این فرد شایسته کیه؟ همه بجای در نظر گرفتن یکسری معیارهای روشن و شفاف و قابل اندازه گیری و مقایسه کردن افراد با اون معیارها برای پیدا کردن فرد شایسته و پذیرفتن نتیجه اون، مستقیم و غیر مستقیم به خودشون اشاره میکنن و جوری قواره رو میبرن که مناسب تن خودشون در بیاد. این اصل در جهانبینی اشاره به این داره که شما خودتون رو با معیارهای شفاف تعریف شده شایسته سالاری مقایسه کنین نه اینکه افراد رو به دلخواه انتخاب کنین بعد تعریف شایستگی رو به اندازه اونها بدوزین. روشنه که فرد شایسته در یک رقابت سالم و جوانمردانه با قوانین عادلانه و روشن تعیین میشه. پذیرفتن نتیجه این رقابت بدون درگیری و حرف و حدیث یکی از اصول و ارزشهای کشورهای توسعه یافته است.


ارزش ارتباطات کلامی بجای درگیری های فیزیکی در جامعه

یکی از ارزش های اصلی جوامع توسعه یافته اصالت گفتگو هست؛ اینکه بر روی مسائل مورد اختلاف بحث و صحبت میشه. افراد این توانایی رو دارن که در این مباحث روی عقاید خودشون تمرکز کنند و استدلالهای خودشون رو بیارن و قضاوت رو به جمع واگذارن. در این میون افراد توانایی کنترل خشم خودشون رو دارند و هیچگاه این مباحث به درگیری ، آسیب رسانی، ایجاد وحشت و یا احیانا حذف افراد و گروههای مخالف فکری نمی انجامه. در حالیکه در جوامع توسعه نیافته کوچکترین اختلافات فکری و یا عقیدتی تحمل نگشته، موجب ایجاد موج های خشونت در جامعه میشه.


۰۴
بهمن

این قسمت رو میخواستم در انتهای بخش قبلی شرح بدم اما بخاطر اهمیت موضوع یک قسمت جداگانه بهش اختصاص دادم. 

موضوع اینه که دو استراتژی مختلف در تولید و تکنولوژی یک کشور (و یا شرکت) میتونه وجود داشته باشه؛ یک کشور(شرکت) میتونه تولید کننده صرف باشه و یا توسعه دهنده تکنولوژی. اما این به چه معنیه؟ حالا بیشتر توضیح میدم.

شما بعنوان نمونه، شرکتی رو میبینین به عنوان تویوتا در ژاپن که اتومبیل تولید میکنه. موضوع اینه که تویوتا فقط تولید کننده اتومبیل نیست، بلکه توسعه دهنده تکنولوژی اتومبیل در دنیاست. یعنی اونچه که بعنوان اتومبیل و تولید اون در این شرکت میبینیم کوچکترین فعالیت اون به حساب میاد. فعالیت خیلی بزرگی اون پشت ادامه داره هم در زمینه توسعه خود محصول (مثلا پژوهش بر روی انواع شاسیها، سیستم تعلیق، ترمز و سیستمهای ایمنی و ...) و هم در زمینه روشها و تکنولوژی های تولید اتومبیل. این که خود اتومبیل چگونه ، با چه روشها و دستگاههایی ساخته و مونتاژ بشن تا به کیفیتی بالاتر در هزینه های پایینتر برسن. این مسئله باعث میشه تا شرکت تویوتا و کشور ژاپن در زمینه اتومبیل در دنیا پیشرو باشه. 

در برابر این روش، شما میتونین فقط تولید کننده اتومبیل باشید. بعنوان نمونه شرکت ایران خودرو. میره با پژوی فرانسه ( و یا هر شرکت خارجی دیگه ای) قرار داد مونتاژ اتومبیل میبنده (نه تلاشی در طراحی محصول که خودرو باشه انجام میده و نه بر روی تکنولوژی تولیدش پژوهش میکنه). محصولاتی از قبل طراحی شده، برای فروش در یک محدوده جغرافیایی و فرهنگی معلوم، با هزینه ها و قیمت مشخص، و حتی نحوه خدمات پس از فروش معین تعیین گشته و لیسانس تکنولوژی و نحوه تولیدش خریداری میشه. کارخونه تولید قطعات، مونتاژ و استانداردهای اون کاملا از قبل طراحی، وارد، خریداری و نصب میشه و شرکت ایران خودرو فقط به تولید اتومبیل ادامه میده. 

تفاوت این دو روش در چیه؟ در روش اول (توسعه دهندگی تکنولوژی) شما میتونین به مرزهای علم و تکنولوژی در دنیا برسین، جایی که هیچکس در دنیا قدم به اون نگذاشته و شما اولین نفری خواهید بود که اینکار رو انجام میده. اینه که شما میتونین اولین باشید و یک کشور توسعه یافته و پیشرو به حساب بیاید. دیگه اینکه دائم میتونید رو افزایش کیفیت و کاهش هزینه ها ی تولید محصولتون کار کنید، به حدی که رقیبی در دنیا براش وجود نداشته باشه. در نتیجه میتونین بازارهای دنیا رو در اختیار بگیرین و سود و منافع بیشتری ببرین. بعد اینکه مثلا شما میخواین یک کالا برای کشور چین طراحی و تولید کنید. در نتیجه اول بایست روش زندگی اونها، خصوصیات فرهنگی، جغرافیایی ، تاریخی و فیزیولوژیکی اونها رو بدونین تا محصولتون بتونه در اونجا خریدار پیدا کنه و فروش بره در غیر اینصورت شکست خواهید خورد. در نتیجه شما به متخصص زبان چینی، جامعه شناس و مردم شناس متخصص در چین، جغرافی دان و تاریخ دان متخصص در چین، متخصص بازاریابی و حقوق و قراردادها متبحر و آشنا به سیستمهای کشور چین، متخصص تحلیلهای آماری و ... خواهید داشت تا بتونه به شما در اینکار کمک کنه. در مرحله بعد طراحها و مهندسین شما بر اساس داده ها و اطلاعات جمع آوری شده در مرحله قبل محصول رو طراحی کرده که بعد از تولید به کشور چین صادر خواهد شد. در نتیجه اونوقت خیلی از رشته های تحصیلی که ظاهرا بی دلیل و بیهوده وجود داشته و کاری برای اونها وجود ندارد و معلوم نیست برای چه منظوری در دانشگاهها ایجاد شده اند مانند زبانهای مختلف، جامعه شناسی، جغرافی، تاریخ، آمار و ... معنی پیدا میکنه. 


تصویر کپی می باشد.

اما در یک کشور (شرکت) تولید کننده که همه چی از قبل در اون طراحی شده، دیگر نیازی به متخصص خاصی نیست. در واقع مهندس ( که در ریشه لغوی به معنی طراح می باشد) اینجا فقط ناظر بر تولید بوده، کارگران رو کنترل کرده ، و گزارش کار و تولید را ارائه می دهد. در بهترین حالت مهندس سر کارگر و یا مدیر بخش خواهد بود و نیازی به تخصص او که طراحی میباشد نیست. لذا اکثریت رشته های تحصیلی با این روش و سیستم بی فایده، لوکس و فانتزی بوده و کاری برای فارغ التحصیلان اونها وجود نخواهد داشت.

دیگر اینکه در بهترین حالت کشور(شرکت) تولید کننده باید صبر کند تا تکنولوژی یا محصولی  در جایی از دنیا بوجود بیاد تا اونها اونو خریداری کرده و به کشور بیارن. در نتیجه همواره یک کشور (شرکت) پسرو و مقلد باقی خواهد ماند و هیچوقت توسعه یافته و پیشرو نخواهند بود و گوی رقابت را نخواهند توانست از کشورهای دیگر بربایند. 

بعلت تقلید و خرید تکنولوژی از کشورهای دیگر ( که بعلت هزینه های بالا و یا رقابتها تجاری و سیاسی معمولا نه از آخرین محصولات که از تکنولوژی های از رده خارج شده و دستگاههای مستهلک خریداری میشود) هیچگاه توان رقابت از لحاظ کیفی و هزینه ای در سطح بین المللی و حتی داخلی وجود نخواهد داشت.

و حاصل کلام اینکه کشور (شرکتی) که فقط تولید کننده هست همواره مقلد، پسرو، ضعیف ، عقب مانده و توسعه نیافته باقی خواهد ماند.


یکی از بزرگترین دیوارهای کج توسعه در کشور این بود که بجای استراتژی توسعه دهندگی تکنولوژی، تولید کنندگی رو انتخاب کردیم. به همین دلیل بالای 150 سال داریم میدوییم، تلاش میکنیم، هزینه میکنیم، برنامه ریزی میکنیم ولی هنوز درحال توسعه هستیم و نتونستیم به کلوپ کشورهای توسعه یافته وارد بشیم. اما چرا؟

بنظر من این مسئله از دو جهت بوجود اومد؛ اول همون تعریف نادرست از توسعه. بجای اینکه توسعه یک مسئله انسانی درک بشه، بصورت فیزیکی و ابزاری بهش نگاه شد. به دلایل مختلفی که شاید بعدها توضیح بدم اینطور تصور شد که انسان ایرانی هیچ فرق با انسان مثلا آلمانی یا ژاپنی نداره (تازه هوش بالاتری هم داره و برتره) و تنها تفاوت ما اینه که ژاپنیه تویوتا داره و آلمانیه بنز. پس ما اگه کارخونه تولید اتومبیل وارد و اتومبیل تولید کنیم ، این فاصله تکنولوژیک پر شده ما هم مثل اونها پیشرفته و توسعه یافته میشیم. موضوع اینه که بالای 100 ساله داریم اینکار رو میکنیم و هنوز به جایی نرسیدیم.

بالای 100 ساله داریم نفت تولید میکنیم ولی هنوز بایست منتظر باشیم چین و هند و ... بیان برامون چاه نفت پیدا کنن، پالایشگاه برامون بسازن و نصب کنن، مجتمع پتروشیمی برامون بیارن و نصب کنن و ... و اگه یک روزی کشور خارجی ای وجود نداشت خودمون هیچ کاری نمیکنیم و قدمی جلوتر نمیگذاریم. چرا؟ چون ما فقط تولید کننده نفتیم و نه توسعه دهنده تکنولوژی نفت.

علت دوم اینه که ما در یک دور بسته اقتصادی افتادیم که بهش میگم گرداب صادرات نفت. به این معنی که دور اقتصادی ما به این صورت شکل گرفته که نفت را تولید و صادر میکنیم. بعد با دلارهای اون کارخونه و تکنولوژی خریده و وارد میکنیم (البته در بهترین حالت، والا خیلی از کالاهای مصرفی هم به همین شکل با دلارهای نفتی وارد میشوند). دوباره نفت صادر میکنیم و با درآمد اون دوباره تکنولوژی جدیدتر دیگری وارد میکنیم و به همین شکل تا آخر. برای همین اگه نتونیم نفتی صادر کنیم و یا تکنولوژی ای در هیچ جای دنیا ایجاد نشه و یا به ما فروخته نشه، ظاهرا تا ابد در همین شرایط و موقعیتی که هستیم ثابت خواهیم ماند و قدمی پیش نخواهیم رفت.

۰۲
بهمن

من در توسعه و پیشرفت یک کشور بشدت به مسئله روند طبیعی در تکامل همانند اونچه در زیست شناسی داریم معتقدم. در واقع روند تکامل یک جامعه بایست تدریجی و متناسب با شرایط و مشکلات اتفاق بیوفته تا پایدار و ماندگار بشه والا هر روند زوری، غیر طبیعی، مصنوعی و دستوری مانند کشیدن یک فنر فقط جامعه رو دچار پتانسیل و نیروی ذخیره شده برای برگشت به حالت قبلی، عدم پذیرش، تنشهای داخلی، عوارض جانبی متعدد، ناهمگونی و بینظمی های عجیب و غریب میکنه. این مسئله طبیعی بودن هر چیزی مثل دَم کشیدن برنجه که یک آشپز بایست برای تهیه پلو، به برنج زمان بده تا دم بکشه. هر گونه عجله و زور و اجبار از طرف آشپز نمیتونه روند دم کشیدن رو تسریع کنه و فقط کار رو خراب میکنه. این مسئله تو اروپا بالای 400 سال طول کشید تا تغییرات فرهنگی و اجتماعی لازم برای توسعه یافته شدن اتفاق بیوفته. و دیگه اینکه در اون برهه از زمان چون از یک طرف فاصله تکنولوژیک و اجتماعی خیلی زیادی بین شرق و غرب نبود (واینکه شرق در حال نزول بود) و از طرف دیگه سرعت انتقال اطلاعات و ارتباطات کم بود، اونها الزام و الگوی خیلی واضح و روشن خارجی برای قیاس و تقلید نداشتند لذا تموم جنبه های توسعه یافتگی رو متناسب با جامعه و فرهنگ خودشون و برای حل مشکلات موجود خود درست کردند و بوجود آوردند. اما در ایران این اتفاق نیوفتاد و روند توسعه مسیر دیگه ای رو پیمود.

 

همونطور که تو مطلب قبلی هم کمی توضیح دادم، از اونجاییکه متخصصین روشنفکر در اونموقع در کشور کم بودند، تموم فارغ التحصیلان خارجی در اونزمان بسرعت جذب نهادهای دولتی میشدند، و همونها بودند که نیاز به توسعه و تغییر رو حس میکردند درصورتی که ضرورت این مسئله از طرف کف جامعه درک نمیشد. در نتیجه روشنفکران و مقامات دولتی و سیاسی بصورت مصنوعی و اجباری و البته خیلی سریع میخواستند این فاصله رو پر کنند و ایران رو به یک کشور توسعه یافته تبدیل نمایند. بدین سان توسعه در ایران نه یک روند تدریجی تکاملی در بطن جامعه که بصورت یک حرکت اجباری دولتی پدید آمد (بخصوص از زمان رضا شاه به بعد این حالت بیشتر مشهود بود) که حتی گاهی بعلت نارضایتی های عمومی از خدمات دولتی، مورد مخالفت بدنه جامعه نیز قرار میگرفت. از طرف دیگه ایرانیها اما الگوهای واضح و روشنی برای توسعه یافتگی خود داشتند مانند سوییس، انگلیس، فرانسه یا آلمان که به فاصله چند قرن جلوتر از ما بودند و این سیاستمداران روشنفکر میخواستند این فاصله چند قرنی رو هر چی سریعتر طی کرده و پر نمایند. به همین دلیل توسعه در ایران بر مبنای یک انتخاب و حرکت تکاملی طبیعی برای حل مشکلات موجود بوجود نیامد، بلکه مانند یک موجود بی هویت که برای مشابه سازیهای خاصی، دستکاری ژنتیکی شده، ایجاد شد و دیگر هیچ همانندی ای نه به هویت قبلی خود داشت و نه شبیه آنچیزی شد که قرار بود بشود.

 

تصویر کپی می باشد.

دیوار کج دیگری که در این زمان شکل گرفت در همان تعریف توسعه بود. توسعه نه بعنوان یک بعد کیفی انسانی که بعنوان یک موجودیت فیزیکی و ابزاری تعریف شد. بجای شناخت صحیح و درست از آنچه در غرب اتفاق افتاد و درس گرفتن از آن برای حل مشکلات داخلی، این فکر و درک بوجود آمد که اگه جامعه در تموم ارکان خود از ظواهر غربی تقلید کنه و شبیه اونها بشه ما هم توسعه یافته میشیم. یعنی مثلا اگه خانه ها، اتومبیلها، لوازم خانه، پوشاک و ظاهر غربی داشته باشیم خیلی مدرن و پیشرفته خواهیم شد و بالطبع تقلید کورکورانه سرلوحه کارمون قرار گرفت. لذا  با تقلید و کپی برداری از سازمانها و نهادهای غربی، مدارس ، دانشگاهها و حتی رشته های تحصیلی، ساختمانها، راهها و جاده ها و حتی در آرایش و لباس و شکل ظاهری این انتظار بوجود آمد که ما هم پیشرفته و توسعه یافته خواهیم شد. و راهی را رفتیم (و هنوز میرویم) که پس از حدود 190 سال ما رو به مقصد نرساند (و نخواهد رساند). 

متاسفانه بعلت عدم مطالعه و درک صحیح فاکتورهای انسانی مهم در غرب از جمله نظم پذیری، قانونمندی، احساس مسئولیت، پشتکار و سخت کوشی، صداقت رفتاری و گفتاری حرفه ای، حسن نیت، یک رویی و ... هیچوقت مورد توجه قرار نگرفت.

و اما در همون تقلید ظاهری هم در بخش تولید و صنعت و تکنولوژی، یک دیوار کج خیلی بزرگ بنا نهاده شد که هنوز هم وجود داره و هنوز آجرهای جدید توسعه و تکنولوژی بر روی ساختار کج و غلط قبلی چیده میشه بدون اینکه به این اشتباه توجهی بشه که در پست بعدی بیشتر راجع بهش توضیح میدم.

۰۱
بهمن
نکته خیلی مهمی که در روند پیشرفت اروپا در پست قبلی دیدیم این بود که این پیشرفت و توسعه ابتدا در بدنه جامعه اتفاق افتاد، در جهانبینی و فلسفه ها ، روش های علمی و آموزشی، شیوه های تجارت و صنعت و بعنوان آخرین حلقه ساختار سیاسی اروپا طی اتفاق تاریخی و سمبلیک انقلاب فرانسه عوض شد. این تغییرات حدود 440 سال طول کشید.

درک این نکته خیلی اهمیت داره که فرهنگ مردم و افکار عمومی بر روی سیاست و سیاستمداران اثر میگذارد، سیاست نیز از طریق بودجه، قوانین، بخشنامه ها ، آموزش و تبلیغات بر روی مردم و افکار عمومی اثر میگذارد. یک دور علّی که میتونه خوب شونده یا بد شونده باشه. اما اگه این دور از جایی بخواد شروع به خوب شدن بکنه اول از مردمه نه از دولت و سیاستگذاران به چند دلیل. این که فکر کنیم و انتظار داشته باشیم این حلقه اول از طریق سیاستگذاران بخواد بهبود پیدا کنه اشتباه بسیار بزرگیه که بارها امتحان شده و شکست خورده و ناکاراییه خودش رو نشون داده.

اما به چه دلیل این حلقه نمیتونه اول از طرف سیاستگذاران درست بشه؟ به این دلیل که جامعه مثل یک اقیانوسه و سیاست و عاملان اون مانند کف روی اون هستند. اصل و بدنه جامعه هست و کفها روی اون سوارند، اما شما اولین چیزی که تو دریا میبینین همین کفها هستند. در حالیکه بسیار سطحی و معلول آب اقیانوس می باشند. یک سیاستمدار بنده قدرته و میخواد قدرت بدست بیاره در نتیجه روی موجهای احساسی و فکری که در جامعه هست سوار میشه و تندترین شعارها رو بر روی اونها میده تا بتونه پشتوانه برای خودش درست کنه. دقت کنید که یک سیاستمدار چه خوب و چه بد، بدون طرفدار و پشتوانه مردمی هیچ ارزش و قدرتی نداره. در نتیجه سیاستمداران همیشه روی شاخه های تیز موجهای موجود در جامعه نشسته و از اونها بهره برداری میکنند. حالا اگه یک جامعه ای توسعه یافته و متمدن باشه این موجها در جهت پیشرفت و توسعه و امنیت و رونق خواهد بود و اگه جامعه ای عقب مونده باشه، اون موجها در جهت نا امنی و درگیری و سو استفاده و تنش و افزایش نا اطمینانیها عمل خواهند کرد و پشتوانه مردمی خواهند داشت.

ستارخان و فرزندش در کنار یاران و دوستان. تصویر کپی می باشد.

دیگه اینکه سیاستمداران هر جامعه ای اعضا اون جامعه هستند، با همون فرهنگ و طرز فکر و روش زندگی. در نتیجه عکس العمل و روش تحلیل اونها نمیتونه چیزی جدای از افراد اون جامعه باشه. فراموش نکنیم اونها از یک کره دیگه نیومدند. در نتیجه اگه جامعه عوض بشه اونها هم بعنوان اعضا جامعه عوض میشن و اگه جامعه عوض نشه، نمیشه انتظار داشت اونها عوض بشن و یا حتی بیشتر، اینکه انتظار داشته باشیم جامعه ای رو عوض کنند.

در آخر اینکه یک جامعه پشت سر سیاستمداری وایمیسته که حرفهای اونو بزنه نه اینکه بخواد تغییرش بده. جامعه در برابر سیاستمدارانی که بخوان تغییرش بدن مقاومت میکنه و باهاش درگیر میشه. تو ایران اگه دقت کنید سیاستمدارانی که پیشرو بودن مثل امیرکبیر ، قائم مقام فراهانی و یا مصدق خیلی کوتاه مدت تونستند قدرت رو بدست بگیرن و جامعه اونها رو تحمل نکرد و خیلی زود حذف شدند. کسی هم پشت اونها نایستاد و آب هم از آب تکون نخورد. چرا که اجرای درست و صحیح قانون خیلی ها رو با اونها دشمن کرد چون قانونمندی و قانونگرایی از خصوصیات جامعه ما نیست.

اما اولین آجر کج توسعه در ایران بعد از جنگ ایران و روس در زمان قاجاریه با دولتی شدن اون گذاشته شد. بدنه جامعه نیازی به تغییر و توسعه در تفکر و روش زندگی حس نمیکرد. بیسوادی و جهل و خرافات بیش از این حرفها در متن جامعه نفوذ کرده بود. تعدادی از افراد برای تحصیل به خارج از کشور رفتند و تفاوتها رو دیدند و نیاز به تغییرات رو حس کردند اما همواره فکر میکردند این اصلاحات و تغییرات بایست در بدنه دولت اتفاق بیوفتند. و دولت باید جامعه را توسعه یافته کند، بدون اینکه نقش مردم و درک اونها رو از شرایط در نظر بگیرند. سیاستمداران هم همواره با دیده تردید به این نظرها نگاه میکردند چرا که چیزی که برای اونها اهمیت داشت ثبات در قدرت اونها بود و همواره به شرایط سیاسی و ثبات قدرت بعد از تغییرات نا مطمئن و بدبین بودند. لذا انجام تغییرات از ابتدا با مقاومت هم در دولت (تاسیس عدالت خانه و قانون اساسی و ...) و هم در جامعه (مثلا تاسیس مدارس و ...) روبرو شد. لذا این نیاز و دید بسرعت رنگ و بوی سیاسی به خود گرفت و قبل از اینکه چیزی در جامعه تغییر پیدا کند و پس از زمانی حدود 80 سال بعد از جنگهای ایران و روس، انقلاب مشروطه به پیروزی رسید. به همین دلیل فردای روز انقلاب مشروطه مثل روز قبلش بود و چیزی در جامعه تغییر نکرد و مشکلاتی که از قبل وجود داشت به همون شکل ادامه پیدا کرد و فقط این چهره بازیگران بود که تغییر کرد.